۰۸ تیر ۱۳۹۴, ۰۹:۰۹ ب.ظ
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۸ تیر ۱۳۹۴ ۰۹:۱۲ ب.ظ، توسط morweb.)
|
|
علم زدگی
علم زدگی
علم زدگی – طرح یک بیماری
علم زدگی هم یک بیماری است دقیقا شبیه بری بری. بیمار مبتلا به علم
زدگی باور دارد که "نمی تواند نمی تواند". مگر آنکه فلان دانشگاه برود. یا
فلان مدرک را بگیرد. و چون برای درمان بیماری "نمی تواند نمی تواند"ش
به اشتباه دنبال عاملی می گردد که وجود خارجی ندارد، هرگز آنرا نمی یابد.
بعد از پایان دانشگاه و گرفتن مدرک باز هم نمی تواند نمی تواند. باز هم نیاز
به گذراندن فلان دوره را دارد. یا شرکت در سمینار بهمان را. یا گرفتن
certificate از فلان مؤسسه را. یا شنیدن سخنرانی فلان دکتر از فلان
کشور را. آدم علم زده باور کرده است که چیزی هست که او نمی داند و اگر
آن چیز را بداند بیماریش برطرف خواهد شد. از اینرو آدم علم زده تا زمانیکه
۷۳
عامل اصلی بیماریش را نشناخته و یا کلا از درمان آن ناامید نشده است، به
دنبال خرده علم می گردد. چیزی شبیه یک فرمول معجزه آسا. هر چه سهل
الوصول تر بهتر. چیزی شبیه فیلم یا کتاب راز. آدم علم زده اگر پیش
روانشناس هم می رود بیشتر به فکر ارزیابی مدرک یارو است تا به فکر
شناخت و حل مشکلات خودش.
ویتامین ب یک در بیماری علم زدگی همان "عمل" است. عامل بوجود
آورنده بیماری علم زدگی، کمبود عمل در رژیم رفتاری روزانه بیمار است.
علم زده بجای اینکه ورزش کند و غذای سالم بخورد ترجیح می دهد که به
سخنرانی یک متخصص تغذیه گوش بدهد. به جای اینکه چیزی بفروشد
ترجیح
می دهد که در کارگاه فروش و بازاریابی فلان دکتر شرکت بکند. به جای
اینکه کسب و کاری راه بیندازد ترجیح می دهد که ام. بی. ای. بخواند. به
جای اینکه برنامه نویسی بکند ترجیح می دهد که لیسانس کامپیوتر بگیرد.
به جای اینکه زندگی بکند ترجیح می دهد که در کلاسهای مهارتهای زندگی
شرکت کند. و الخ.
آدم علم زده نمی تواند باور کند که ونگوگ با نقاشی کشیدن نقاش خوبی
شد نه با دانشگاه رفتن. موتزارت با آهنگ ساختن آهنگساز خوبی شد. سعدی
با شعر گفتن شاعر خوبی شد. بوعلی سینا با طبابت کردن پزشک خوبی شد.
آدم علم زده برداشت وارونه ای از “زگهواره تا گور دانش بجوی” پیدا کرده
است. جستجوی دانش بر اساس نیاز عملی که در حال انجام است از جنس و
مقوله دیگری است. دانش هیچ ارتباط مستقیمی با اطلاعات ندارد. دانش در
۳۴
حقیقت درک و برداشت ما از خود و دنیای اطرافمان است. برای کسب دانش
اگر اطلاعاتی هم جستجو و کسب می کنیم در راستای وسعت بخشیدن به
این درک است. علم زدگی جستجوی اطلاعات است بدون داشتن هیچ عملی
یا هیچ کاربردی برای آن اطلاعات. علم زدگی حفظ کردن اطلاعاتی است که
هیچ کاربردی ندارد و خیلی هم زود فراموش می شود.
آدم علم زده بر این باور است که دلیل فلج بودن و ناتوانی حرکتیش، ندانستن
است. دلیل اینکه نمی تواند کتاب بنویسد. یا کسب و کاری داشته باشد. یا
ازدواج بکند. یا نقاشی بکشد. یا مسافرت برود. یا حتی از همینی که هست
راضی باشد و از زندگیش لذت ببرد.
۳۱
“Life isn’t about finding yourself. Life is about creating yourself.” ~ George Bernard Shaw
۳۲
تنها روش درمان علم زدگی
"تنها راه درمان بیماری علم زدگی تمرین روزانه است." برای شروع می توانی
روزی صدبار و به مدت شش ماه از روی این جمله بنویسی. چون عامل بوجود
آورنده علم زدگی بی تحرکی است. هیچ ربطی هم به ندانستن یا کمبود
دانش یا کمبود اطلاعات ندارد. هیچ متد یا سبک و سیاق خاصی هم ندارد.
نیاز به هیچ دوره و مدرکی هم نیست. همانطور که یک بیمار پس از شش ماه
بستری بودن و برای تمرین دادن عضلاتش برای به حرکت درآوردن دوباره
آنها نیازمند فیزیوتراپی است، آدم علم زده هم فقط می تواند با تمرین روزانه
به زندگی باز گردد و سلامت جسم و جانش را باز یابد.
من معتقدم که زندگی آدم بر روی چرخی می چرخد که از چهار قسمت
فیزیکی، ذهنی، احساسی و روحی تشکیل شده است. )هیچ مبنای علمی
برای این تقسیم بندی وجود ندارد و البته تقسیم بندیهای دیگری هم وجود
دارد که من این یکی را به دلیل سادگی انتخاب کرده ام.( ضعف در هر یک از
این قسمتها باعث ناموزون شدن شکل چرخ و در نتیجه خارج شدن زندگی
فرد از تعادل می شود. بیماری علم زدگی در هر یک از این قسمتها و یا همه
آنها و یا هر ترکیبی از آنها می تواند اتفاق بیفتد. چیزی که اهمیت دارد
تمرین روزانه در همه قسمتها است.
قسمت فیزیکی - شامل ورزش، هشت ساعت خوابیدن در شبانه روز،
خوردن غذای خوب و به موقع، نکشیدن سیگار و همه چیزهایی است که
همه می دانند.
۳۳
قسمت ذهنی – این قسمت جایی است که به ما ایده های خوب می دهد.
فرض کن که در جایی از مغزت یک ماهیچه داری به نام ماهیچه ایده. عضله
یا ماهیچه ایده هم مثل ماهیچه های بدن انسان دچار سستی و رخوت
(atrophy) می شود. چگونه می توان این ماهیچه را ورزیده کرد؟ با تمرین.
تنها تمرینی هم که برای اینکار وجود دارد نوشتن روزانه چند ایده جدید
است.
روزانه ده ایده جدید را در یک دفترچه یا سررسید بنویس. در ابتدا این کار
ممکن است بسیار سخت و یا حتی مسخره و بی فایده به نظر برسد. ولی بعد
از یکی دو ماه شاهد اثرات مثبتش خواهی بود. بعد از شش ماه تاثیرات این
کار قابل توجه خواهد بود. بعد از یک سال زندگیت متحول خواهد شد. تو
تبدیل به یک ماشین ایده پردازی خواهی شد که امروز حتی تصورش را هم
نمی توانی بکنی.
مهم نیست که ایده هایی که می نویسی در چه زمینه ای است. ده ایده برای
پول درآوردن. یا ده ایده برای کشیدن یک نقاشی. یا ده ایده برای یک
وبلاگ. یا ده ایده برای پیدا کردن یک دوست جدید. یا ده ایده برای
مسافرت. یا ده ایده برای افزایش تولید ملی. چیزی که مهم است اینست که
ایده ها برای تو عملی باشد. برای هر ایده باید بتوانی زمان و نحوه اجرایش را
هم بنویسی.
۳۴
ایده های خوب از کجا می آیند؟
میلیونها نورون در مغز ما در حال برقراری ارتباط با نورونهای دیگر و ساختن
شبکه های ذهنی جدیدتر و پیچیده تر هستند. این شبکه ها در حقیقت
چیزی است که من به طور ساده آن را عضله ایده می نامم. هر چه تعداد و
پیچیدگی این شبکه ها بیشتر شود فرایند شبکه سازی و در نتیجه بوجود
آمدن ایده های جدید هم تشدید می شود.
ولی چون بسیاری از ایده های اولیه که در مغز ما شکل می گیرند ناشی از
ارتباطات اولیه و سست نورونها با یکدیگر هستند، به زودی فراموش می شوند
و ما هرگز فرصت استفاده از آنها را پیدا نمی کنیم. از همین رو نوشتن ایده
ها بر روی کاغذ یا به کمک یک نرم افزار، اهمیت حیاتی دارد.
بعدا )چند روز یا چند ماه یا حتی چند سال بعد( نگاه دوباره به بعضی ایده
هایی که قبلا نوشته ایم باعث می شود تا آن ایده کامل تر شود و با جزئیات
بیشتری در ذهن ما نقش ببندد. حالا بهتر می توانیم تجسم بکنیم که کتابی
که درباره آشپزی می خواستیم بنویسیم از چه فصلهایی باید تشکیل شده
باشد و درباره چه غذاهایی باشد. به همین دلیل من بعضی از روزها یکی از
ایده هایی که قبلا نوشته ام را انتخاب می کنم و ده ایده جدید در تکمیل یا
تغییر آن می نویسم.
ویژگی مهم یک ایده خوب اینست که برای صاحبش امکان مجاور محسوب
می شود. اتاقی را در نظر بگیر که چهار در دارد و از طریق آنها به صدها اتاق
دیگر راه دارد. حالا از یک در به آن اتاق وارد شده ای و بنابراین می توانی به
۳۴
سه اتاق دیگر از طریق سه در دیگر بروی. در این لحظه خاص فقط این سه
اتاق، امکان مجاور برای تو محسوب می شوند و بقیه صدها اتاقی که به این
اتاقها راه دارند فعلا قابل دسترسی برای تو نیستند.
رشد شبکه های مغز و به تبع آن، یادگیری و رشد ما در زندگی واقعی هم بر
اساس همین الگو اتفاق می افتد. ایده ای برای تو امکان مجاور محسوب
می شود که با منابعی که تو در اختیار داری، قابل اجرا در این زمان و مکان
باشد. در غیر این صورت می توان آنرا به سادگی توهم نامید.
قسمت احساسی – روش من در این قسمت بسیار ساده است. پرهیز از
احساسات منفی به هر قیمتی. پرهیز از آدمهایی که انرژی منفی به تو منتقل
می کنند. کسانی که دائما درباره بد بودن شرایط خودشان و دیگران و جامعه
صحبت می کنند. کسانی که به همه چیز نه می گویند. هیچ چیز
خوشحالشان نمی کند. پدر، مادر، دوست، همکار، همسر، بچه، راننده تاکسی
فرقی نمی کند.
تو در طول روز یک میزان مشخصی انرژی برای شاد بودن، تلاش کردن،
آفرینش، خلاقیت و خوب زندگی کردن داری. این آدمها باعث نشتی منبع
انرژی تو می شوند. این به معنای تنها گذاشتن عزیزان و کسانی که تو را
دوست دارند نیست. نکته اینجاست که اگر تو و احساست سالم بمانید برای
آنها هم بهتر است. وقتی هواپیما سقوط می کند تو باید ماسک اکسیژن را
اول روی دهان خودت بگذاری. قبل از اینکه بتوانی به شخص دیگری کمک
بکنی. کسی که انرژی ندارد، افسرده است، عصبانی است و به همه چیز نه
۳۱
می گوید، چطور می تواند در زندگی شخص دیگری تاثیر مثبتی داشته باشد
یا به او کمک بکند؟
از کسانی که تو را به پایین می کشند دوری کن و کسانی که تو را بالا
می برند، به خودت نزدیک کن. هرگز این قانون ساده را زیر پا نگذار. به هیچ
قیمت. در هیچ شرایطی.
قسمت روحی – هر کاری که انجام بدهیم، هر دانشی که کسب بکنیم و هر
تمرینی که بکنیم در نهایت خیلی از چیزها )بیشتر چیزها( که می خواهیم
یا خیلی از چیزها که اتفاق می افتند یا برعکس، خارج از اراده و کنترل ما
هستند. اینکه چرا اینجوری است نه در دامنه اطلاعات من می گنجد و نه در
حوصله این کتاب. میلیونها نظریه و مکتب و روش هم در این زمینه وجود
دارد. برای مثال مذاهب گوناگون.
خیلی ها در این قسمت دعا می کنند. یا مدیتیشن. یا نماز می خوانند. من
در اینجا کاری را که در زندگی خودم تاثیر شگرفی ایجاد کرد برای شما
می نویسم. زمانی که از نظر روحی و روانی و مالی و جسمانی به پایین ترین
نقطه رسیده بودم و با سقوط فاصله زیادی نداشتم، یک شب به طور اتفاقی
در یک کتابفروشی در شهر تورنتو به کتابی برخوردم به نام Thanks! . این
کتاب را آقای رابرت امونز که یک روانشناس آمریکایی است درباره تاثیرات
سپاسگزار بودن، سپاسگزاری کردن و روحیه سپاسگزاری داشتن نوشته است.
خواندن این کتاب و عمل به توصیه های ساده و عملی آن مسیر زندگی من
را تغییر داد.
۳۷
بعد از خواندن این کتاب تازه متوجه شدم که باید هر روز ده تا چیز را که به
خاطر داشتن ) یا نداشتن( آنها احساس سپاسگزاری دارم، بنویسم. هر روز.
تازه می فهمیدم که چقدر چیزهایی دارم )ندارم( که از داشتنشان
)نداشتنشان( خوشحالم. این تمرین ساده کم کم نگاه من را به زندگی عوض
کرد. دیگر خودم را قربانی زندگی حس نمی کردم. دیگر باور نداشتم که
جهان هستی به زندگی و خواسته های من بی توجهی کرده است. بعد از چند
ماه قادر بودم در سخت ترین شرایط هم خودم را جمع و جور کنم. آدم در
هر شرایط روحی و روانی که باشد می تواند و باید این کار را انجام بدهد.
همانطور که انیشتین گفته است که روزانه صد بار به خودش یادآوری
می کرده است که زندگی درونی و بیرونیش مدیون زحمات دیگران )مرده و
زنده( بوده است. هر چه درباب معجزه آسا بودن این تمرین بگویم کم است.
ولی همینقدر برای شروع کافی است.
شب قبل از خواب یا صبح که بیدار می شوی یا هر وقتی از روز که از زندگی
سیر می شوی یا حتی زمانهایی که همه چیز خوب و بر وفق مراد است، ده
چیز را که به خاطر داشتن یا نداشتن آنها سپاسگزار هستی بنویس.
خودآگاهانه شخصی را که آن چیز را به تو داده است در ذهنت مجسم بکن.
قدر و اندازه زحمات او را هم همینطور. از او در ذهنت سپاسگزاری کن.
مرحله بعد اینست که به او نامه ای بنویسی. یا یک تلفن بکنی و به خاطر
کتابی که ده سال پیش برای تو خریده است از او تشکر بکنی. من از رئیسم
که پانزده سال پیش من را اخراج کرد تشکر می کنم. و بعد سعی کنی که
۳۳
زحمات دیگران را جبران کنی. مسلما قدم اول برای جبران کردن یا همان
سپاسگزاری عملی آگاه شدن و اندیشیدن نسبت به آنها است. کسی که حتی
یک بار هم به حجم عظیم زحماتی که پدر و مادرش برایش کشیده اند فکر
نمی کند و نسبت به آنها آگاهی ندارد، چطور می تواند از آنها سپاسگزاری
کند؟
"ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند – تا تو نانی به کف آری و به
غفلت نخوری" فقط یک بیت شعر نیست. همه چیزی است که یک آدم در
زندگیش به آن نیاز دارد. یادت باشد که این کار هم مثل هر کار دیگری نیاز
به تمرین دارد. وگرنه این چیزها را همه می دانند. همانطور که مزایای ورزش
کردن یا سیگار نکشیدن را می دانند. صدها بار به عناوین و اشکال مختلف
شنیده ایم و خوانده ایم. بعد از دو سه ماه نوشتن روزانه یک لیست ده تایی
سپاسگزاری، به اثرات معجزه آسای آن پی خواهی برد. تازه می فهمی جمله
"از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدر آید" دقیقا به چه معنی است.
روش دیگری که در این قسمت به من کمک کرد، پایین آوردن انتظاراتم از
محیط بیرونی ) به معنای واقعی کلمه شامل آدمهای دیگر و هر اتفاق و فعل
و انفعالی که در جهان خارج می افتد( تا حد صفر بود. بیشتر وقتها اتفاقی که
دوست داریم و انتظارش را داریم و برایش برنامه ریزی کرده ایم نمی افتد.
چرایش را من نمی دانم، ولی واقعیت زندگی اینجوری است.
بهترین کار، منطقی ترین کار، راحت ترین کار و لذت بخش ترین کاری که
بیشتر آدمها عکس آن را انجام می دهند پذیرش بی چون و چرای اتفاقی
۳۳
است که می افتد. منظورم پذیرش بی چون و چرای وضع موجود نیست. که
اگر اینگونه بود این کتاب الان در دست تو نبود. بلکه پذیرش بی چون و
چرای نتیجه فعالیتی است که انجام داده ایم.
در نتیجه هر کاری میلیونها عامل اتفاقی و غیر اتفاقی مؤثر هستند که ما از
وجودشان بی خبریم. من وقتی کاری را انجام می دهم، سعی می کنم دربرابر
نتیجه اش تسلیم باشم. به خودم می گویم نتیجه اش دست من نیست. من
فقط باید کار خودم را انجام بدهم. تمرین روزانه ام را. باید خوب بخورم. خوب
بخوابم. ورزش بکنم. با دیو و دد معاشرت نکنم که انرژیم به هدر برود. هر روز
ایده های جدیدی پیدا کنم. آنها را بنویسم. بعضی از آنها را که از بقیه بیشتر
دوست دارم عملی بکنم. و در نهایت سپاس به خاطر این همه کار که توانسته
ام در یک روز انجام بدهم و تسلیم در برابر نتیجه آن.
علم زدگی در هر یک از این قسمتها به اشکال مختلف و به وفور عارض
می شود. هیچ کسی با خریدن یک دستگاه تردمیل عضلاتش ورزیده
نمی شود یا وزن کم نمی کند. ترک کردن سیگار نیاز به هیچ دارو و شربت و
آدامس و برنامه و دکتری ندارد. ترک کردن سیگار یعنی نکشیدن سیگار از
همین لحظه. من خودم اینجوری سیگار کشیدن را ترک کردم. کسی را
هم نمی شناسم که توانسته باشد به روش دیگری سیگار کشیدن را ترک
بکند.
هیچ کس با شرکت در یک کارگاه خلاقیت، خلاق نمی شود. خلاقیت فقط
نیاز به تمرین دادن و ورزیده کردن روزانه عضله ایده دارد. هیچ کتاب و
۳۴
آموزشی برای خلاق شدن لازم نیست. مثبت گرا شدن هم همینطور. داشتن
انرژی احساسی با شرکت در جلسات xyz یا روانشناسی یا خواندن کتابهای
ABC یا تماشای فیلم KLM حاصل نمی شود. نیاز به تمرین روزانه دارد. هر
روز و این یکی از سخت ترین تمرین های روزانه است. چون هر روز میلیونها
عامل به دنبال این هستند که منبع انرژی تو را تخلیه کنند. اخبار. اطرافیان.
اعضای خانواده. آگهی های بازرگانی. همه و همه کسانی که به تو ذهنیت
کمبود و کافی نبودن القا می کنند. همه کسانی که تو را می ترسانند یا
نگران می کنند. دوری از این عوامل نیازمند یک تمرین روزانه مداوم است.
من نمی گویم که همه کلاس ها و کارگاههای آموزشی بی فایده هستند.
حرف من اینست که شرکت در یک کارگاه )یا هر برنامه آموزشی دیگری( به
دلیل علم زدگی با شرکت در آن کارگاه به قصد تکمیل و تسهیل مراحل
پروژه ای که در حال انجام است، تفاوت ماهیتی دارد. عالم بی عمل مانند
زنبور بی عسل است و تو نمی خواهی در زندگیت زنبور بی عسل باشی!
|
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما
اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
(مردم این جور نباشید)
عزم من بشکافد اقیانوس را
تنبلی دزد آرزوهاست...
|
|
|
۰۸ تیر ۱۳۹۴, ۰۹:۳۱ ب.ظ
|
|
RE: علم زدگی
جالب بود ممنون! من خودمم بعضی وقتا دچار این بیماری میشم!
البته انگار خود نویسنده هم دچار این بیماری بوده یا هست چون خیلی اطلاعات و توضیح اضافی میداد.
اسم کتابش چیه؟!
|
|
|
|
سپاسگزاری شده توسط: | |
|
۰۹ تیر ۱۳۹۴, ۱۲:۴۵ ق.ظ
|
|
علم زدگی
خیلی تاثیر گذار بود.ممنونم
|
فقط شروع کردن کافی نیست
با قدرت ادامه بده...
|
|
|
سپاسگزاری شده توسط: | |
|
موضوعهای مرتبط با این موضوع... |
موضوع: |
نویسنده |
پاسخ: |
بازدید: |
آخرین ارسال |
|
مصاحبه امیرکبیر و علم و صنعت |
farzin_null |
۰ |
۲,۶۵۶ |
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ ۰۴:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: farzin_null
|
|
ارشد هوش بهشتی یا نرم علم وصنعت |
aria_irani |
۰ |
۲,۶۶۶ |
۱۴ شهریور ۱۳۹۹ ۰۶:۵۶ ب.ظ
آخرین ارسال: aria_irani
|
|
دانشگاه علم و صنعت و تربیت مدرس |
nazanin2020 |
۶ |
۴,۹۵۵ |
۰۶ شهریور ۱۳۹۹ ۰۳:۲۶ ب.ظ
آخرین ارسال: nazanin2020
|
|
دانلود فیلم های آموزش پایگاه داده-دکتر حق جو دانشگاه علم و صنعت ایران |
Bakhtabad |
۱۹ |
۳۱,۰۸۰ |
۱۸ شهریور ۱۳۹۸ ۰۱:۰۸ ق.ظ
آخرین ارسال: keshvari9
|
|
هوش شبانه امیرکبیر، روزانه علم و صنعت، مدرس یا بهشتی؟ یا الگوریتم تهران؟! |
free soul |
۶ |
۵,۱۸۹ |
۲۱ تیر ۱۳۹۸ ۱۰:۴۹ ب.ظ
آخرین ارسال: kilookiloo
|
|
هوش شبانه تهران و امیرکبیر یا روزانه علم و صنعت؟ |
mrm24 |
۱۳ |
۱۴,۱۵۷ |
۲۱ تیر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۱ ب.ظ
آخرین ارسال: hey_you
|
|
دانشگاه غیر انتفاعی علم و فرهنگ تهران برای ارشد نرم افزار خوبه؟ اساتیدش خوبن؟ |
rhf261 |
۰ |
۲,۲۰۲ |
۱۳ شهریور ۱۳۹۷ ۱۲:۳۹ ق.ظ
آخرین ارسال: rhf261
|
|
معماری سازمانی بهشتی یا تجارت علم و صنعت ؟ |
amir1371 |
۱ |
۲,۹۰۳ |
۳۱ تیر ۱۳۹۷ ۰۴:۳۵ ب.ظ
آخرین ارسال: Ysh
|
|
معماری سازمانی بهشتی یا تجارت علم و صنعت؟ |
moein7tl |
۳ |
۳,۶۶۷ |
۳۱ تیر ۱۳۹۷ ۰۴:۳۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Ysh
|
|
اولویت بندی دانشگاه ها در نرم افزار بین علم و صنعت، بهشتی ، نصیر و شهرستانها |
Sepideh96 |
۷ |
۷,۴۶۹ |
۲۲ خرداد ۱۳۹۷ ۰۲:۵۲ ب.ظ
آخرین ارسال: saeed_vahidi
|