(۱۰ شهریور ۱۳۹۷ ۰۷:۴۷ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط: والا من که به شخصه اصلا نمیتونم دختری که حتی ۱ درصد هم شک دارم که آیا آیندم باهاش ساخته میشه بگم دوستت دارم، چه برسه سر سری ... یه موردم بود که واقعا دوستش داشتیم ، جواب داد لقمه اندازه دهنت بردار : )))
(۱۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۱:۴۳ ق.ظ)خانه سبز نوشته شده توسط: احتمالا خواستگاری این تیپ دخترا نرفتی
بری متوجه میشی مسعود جان
طرف طوری باهات حرف میزنه انگار خودش از یه کره خاکی دیگه اومده و تو کشور جهان اول هست
ولی تو انگار یه بی سواد فرار کرده از جنگل های افریقا هستی...
طرفی که من رفتم نحوی رفتار کرد که فهمیدم خیلی از اینا لیاقت اصلا متلک انداختن هم ندارن چه برسه خواستگاری
ببخشید نظر شخصیم میگم فقط.
وقتی صحبتای این شکلی رو میخونم (این دوتایی که نقل قول کردم برا نمونه بود) توو این تاپیک فقط به این نتیجه میرسم که خداروشکر دوستا و اطرافیان من چقد با این آدمایی که شما ازشون صحبت میکنید فرق دارن ولی از طرفی هم میگم نکنه ما از یه جای دیگه ای اومدیم یا سیاره دیگه ای داریم زندگی میکنیم؟؟ مگه میشه شما مثلا ۴ تا خواستگاری رفته باشید و هر ۴ موردش با این دلایلی که میگین تمام شده و عموما هم دختره بد بوده! ولی اون چیزی که من میبینم چه اونایی که کاملا سنتی ازدواج کردن چه اونایی که عاشق شدن و چه اونایی که تلفیقی بوده مراحل ازدواجشون، اینقد تناقض دارن با حرفای شما. نمیگم حرفاتون درست نیست ولی حداقل این چیزایی که میگین نسبت به اون ازدواجایی که اتفاق میفته دوروبر من، خیلی خیلی کمتره.
بله من مورد دیدم پسره میخواست بیاد خونه دختر برا آشنایی (خواستگاری سنتی) خانواده دختر منتظر شدن تماس بگیرن قرار بذارن و بیان دیدن خبری نشد به واسطه گفتن گفت استخاره گرفتن بد اومده دیگه نمیان!!!!(من آدم مذهبی ای هستم و این رفتار از نظر من فقط نشون دهنده "حجم حماقت" هست) و از طرف دیگه موردی دیدم که بعد از آشنایی خب به توافق رسیدن که آقا بره خواستکاری چون خیلی باهم خوب بودن و واقعا رفتاراشون نسبت به همدیگه حتی به دیگران انرژی میداد، ازدواج کردن و دختره روز دوم رفت خونه باباش به قهر چون ناراحت بود از اینکه که چرا توو عروسی به جای اینکه شام و توو ظرف بکشن بدن به مهمونا( توو هر بشقاب نصف برنج سفید و زرشک بود نصف لوبیا پلو و یه سیخ کباب و یه سیخ جوجه، کنارشم نوشابه و سالاد و ژله و حلوا زرد شیرازی) همین به صورت سلف سرویس سرو نکردن!! بعدشم دوباره ۴ ماه بعدش به دلیل اینکه پدر داماد خونه نزد به نامشون رفت درخواست طلاق داد و هزارتا مساله حاشیه ای و الان یک ساله که توو دادگاه میرن و میان و درگیرن و پسره هم خیلی دوستش داره.
مثلا تجربه شخصی من، خب من هیچ وقت عادت نداشتم توو سوالاتم بپرسم مثلا حقوقتون چقده یا کجا خونه میگیرید بعد ازدواج و این حرفا، در مورد مسائل این شکلی فقط یه سوال میپرسیدم همیشه اینکه میتونید یه زندگی متوسط رو بچرخونید؟ توانایی ش رو دارید؟ همین. بعد همین مساله برا یکی از خواستگارا خیلی عجیب بود که مثلا چرا من درمورد داراییاشون کنجکاوی نمیکنم!
بله من هردوی این ماجراها رو دیدم و چندین مورد نمونه ولی این چیزا نسبت به اتفاقای خوب و زندگیایی که داره با گذشت و حال خوب و کنارهم بودن طی میشه، خیلی کمه. مخلص کلام، بعضی وقتا برگردید به خودتون و ببنید چرا فقط از دخترایی خوشتون میاد که شخصیت این شکلی ای دارن! (اگر خواستگاریاتون سنتی بود بازم خیلی مقصر نبودید ولی وقتی خودتون دارید انتخاب میکنید دیگه چرا) و اینکه ببینید آیا حد انتظاراتتون توو انتخاباتون بالا نیست؟ و اگه همه چیز خوب بوده و بعد فقط با مطرح کردن خواستگاری این اتفاقایی که گفتین میفته، برگردید ببینید خودتون چه واکنشی نشون میدید اگه سریع همه چیز و ول میکنید و میرید ببخشید از دیدگاه
یه دختر نرمال شما واقعا آدم قابل اتکایی برای زندگی مشترک نیستید ولی اگه موندید اون دختر هم بخاطر اینکه دارید نشون میدید که قضیه فقط قربونت برم توو حرف نیست و واقعا دوستش دارید به احتمال خیلی زیادی از خواسته هاش کوتاه میاد و با هم برنامه ریزی میکنید که به خیلی چیزا برسید، اگه کوتاه نیومد اونوقت تازه باید بذارید و برید.
پس این تموم شدن به این آسونیا هم نیست. به نظرم باید یه کم توو انتخاباتون بیشتر دقت کنید.
اگه حس و حال تون نسبت به این قضیه مثبت باشه (نه اینکه بگید ازدواج ولش کن نه اینکه بخواید تلاشای مذبوحانه براش انجام بدید
) مطمئن باشید کسی که در شان و شخصیت تون باشه سر راهتون قرار میگیره، ان شاالله.
+چقد طولانی نوشتم