(۰۶ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۱۶ ق.ظ)نازین نوشته شده توسط: (06 مرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۵۵ ق.ظ)alirezad نوشته شده توسط: خب من هوش مصنوعی ( یا رباتیک هر کدوم که شد خوبه) رو انتخاب کردم چون هدفم بینایی ماشین هست. اینکه سیستم بینایی انسان چطوری یک منظره رو درک می کنه خیلی برام جالب بود. برای همین توی کارشناسی با مشورت استادم درس های داده کاوی و پردازش تصویر و شناسایی الگو رو با بچه های ارشد مخابرات ( چون دانشگاه ما هوش مصنوعی نداشت) گرفتم. خدا رو شکر خیلی علاقه مند شدم. بعد از اون با دانشجو های ارشد توی چند مقاله همکاری کردم که خدا رو شکر اینم باعث شد هم علاقم بیشتر بشه و هم تجربیات زیادی بدست بیارم.
در حوزه ی صنعتی، بینایی ماشین میتونه خیلی درآمدزا باشه، حتی توی ایران. شرکت های دانش بنیان زیادی هستند که به افراد متخصص در این حوزه نیاز دارند. البته من نگران کارم نیستم، چون به نظرم اگر من همه ی تلاشم رو بکنم و کار بسیار خوبی گیرم نیومد، یا مثلا زمینه ی توسعه این علم در ایران وجود نداشته باشه، می تونم خودم شروعش کن (که البته فکر می کنم در حال حاضر این زمینه وجود داره).
در مورد اپلای کردن هم می دونم که توی حوزه ی هوش مصنوعی راحت می تونید جذب بشید. البته به نظر من اگر کسی می خواد برای درس بره اونطرف، حتما باید به یه دانشگاه زیر ۵۰ بره، وگرنه اصلا نمی صرفه.
امیدوارم مفید باشه
چرا بقیه دانشگاهها که رتبشون زیر ۵۰ نیست نمی صرفن؟لطفا کامل توضیح بدین.ازمه جهت بررسی کنید و بگید.ممنون
البته من امیدوارم از بحث منحرف نشده باشیم. نظر من اینه شما نباید وقت خودتون رو تلف کنید. همه از مشکلات پذیرش با خبر هستند. مشکلات زیادی برای گرفتن پذیرش چه توی ایران و چه خارج از ایران وجود داره. اونقدر زیاد که خیلی ها منصرف شدند. خیلیا همینجاست که افسرده میشن، کم میارن و چون به قول معروف plan B ندارند، سر درگم به زندگی توی ایران ادامه می دن. این زندگی رو ادامه می دن تا سنشون میره بالای ۳۰! بعدش که به خوشون میان دیگه اون آدم سابق، اون نخبه ی سابق نیستند، خیلی ها ازشون جلو زدند.
حالا اون کسی هم که پذیرش می گیره، یه جور دیگه درگیره. خب باید بره توی یه کشور ناآشنا و توی اوج رقابت با دیگران قرار بگیره. خب همه کس نمیتونن توی این شرایط رشد کنن. من خودم دوستای زیادی داشتم که توی همون رقابت داخل دانشگاه خودمون هم کم آوردن. منظورم اینه که خیلی ها توان رقابت رو ندارن یا روشش رو نمیدون. خب این آدم از بودن در اونجا چی کسب کرده؟؟؟
البته کسانی هم هستند که ذاتا نخبه اند. این جور آدم ها میرن خارج از کشور و البته از سال ها قبل با برنامه ریزی خودشون رو برای این کار آماده کردند، نه مثل کسانی که تا شدن رتبه ی فلان کنکور و رفتن توی یه دانشگاه تهرانی، فکر کردن دارن این جا تلف میشن و باید برن. این جور آدم ها بهشون میگن جو گیر. آدم مجبور بشه آب دریا رو با چنگال بخوره ولی جوگیر نشه
من برای همین چیزا میگم دانشگاه زیر ۵۰/ قبولی توی این دانشگاه ها برنامه میخواد. با توجه به رقابت جهانی، هر کسی توی این دانشگاها راه نمیدن. پس اگر تونستی با شرایط بسیار خوب توی یکی از این دانشگاهها قبول بشی، بری بد نیست.
ولی بازم من میگم هدف داشته باشید. صرف اینکه من توانایی قبول شدن دارم پس باید برم قبول نیست. من اصلا یه سوالی دارم: ما تا چه حد مجاز هستیم که فقط به فکر آسایش خودمون باشیم؟ آیا مایی که قشر تحصیل کرده هستیم حقی بر گردنمون نیست؟ نباید به فکر آسایش دیگران هم باشیم؟!!
اینکه من مذکر/مونث شدم ، اینکه من باهوش شدم ، اینکه من توی ایران بدنیا اومدم و خیلی چیزای دیگه، اختیاری نبوده. به نظر من، ما حق نداریم فقط به فکر آسایش خودمون باشیم و بگیم چون سطح زندگی توی ایران پایینه پس باید بریم. ما تا یه اندازه ای متعلق به خودمون هستیم. چون تواناییش رو داریم باید وایسیم و زندگی رو برای همه شیرین کنیم. سطح زندگی رو ببریم بالا. همه ی ما پروفسور حسابی رو تکریم می کنیم. چند نفرمون حاضریم مثل ایشون عمل کنیم؟؟؟؟
به نظر من یا نباید بریم خارج از کشور، یا اگر رفتیم با برنامه بریم و برگردیم و به کسانی که زمانی پا رو شونهاشون گذاشتیم و رفتیم بالا خدمت کنیم.