ترم پیش یک دانشجوی دختر داشتم که نمی دونم چی شده بود با من قهر کرده بود!!!
سر جلسه مراقب بودم دیدم ناگهان نگاهم بهش افتاد دیدم به دستمال کاغذی دستش خیره شده و داره تند تند می نویسه!
نزدکیش شدم گفتم داری چیکار می کنی ؟ گفت هیچی (البته با بی محلی) من هم شوخ طبعی ام گل کرد گفتم نه باید بگی. دیدم باز هم با بی تفاوتی گفت هیچی . گفتم این دستمال دستت چیه؟ گفت سرما خوردم. گفت ولی اصلا چهره ات نشون نمی ده !
(منم چه گیری داده بودماااااااااااا) گفت استاد چشای شما اینطوری میبینه و منم خیلی خنده ام گرفته بود.
گفتم دستمالتو بهم بده ببینم راست می گی!!!! گفت نه استاد دستتون کثیف می شه. گفتم عیب نداره و ...
خلاصه سرتون رو درد نیارم دستمال رو به زور ازش گرفتم دیدن چقدر تمیز و مرتب نوشته بود. دستمال رو گذاشتم رو دسته صندلیش گفتم آره واقعا سرما خوردی !!! مشغول باش
من هم اصلا اهل تقلب نبودم و نیستم.
یه روز امتحان شیمی ۲ داشتیم و رفتیم سرجلسه و من آرایش مولکولی و نمی دونم چی بود رو خوب یادم نبود. دوستم داشت بهم میگفت سوال فلان چی میشه؟ من گفتم جواب سوالم رو بده منم جواب می دهم اونهم گفت نه اول من سوال کردم باید اول تو جواب بدی!!!
(رعایت عدالت
) منم پیش خودم گفت حالا که قراره کمکش کنم بذار طوری کمکش کنم که جیگرش حال بیاد و شروع کردم مفصل براش نوشتن و بعد برگه هامون رو عوض کردیم.
با کمال تعجب دیدم رو برگه نوشته بود من جواب سوالتو نمی دونم!!!!