زمان کنونی: ۰۳ دى ۱۴۰۳, ۰۹:۴۱ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن میتوانید عضو شوید. گزینههای شما (ورود — ثبت نام)
یک روز، زنی با یک مجله در دست پیش شوهرش میآید و میگوید، «عزیزم، این مقاله فوقالعاده است. یک فعالیتی را توضیح میدهد که هر دوی ما میتوانیم برای بهتر کردن زندگیمان آن را انجام دهیم. موافقی امتحانش کنیم؟»
همسرش میگوید، «حتماً!»
زن توضیح میدهد، «این مقاله میگوید که یک روز هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی درمورد همدیگر که دوست داریم تغییر دهیم تهیه کنیم. چیزهایی که اذیتمان میکنند، اشکالات کوچک و از این قبیل. و بعد فردای آن روز این لیست را به همدیگر بدهیم، موافقی؟»
شوهر لبخند زده میگوید، «موافقم!»
آن روز مرد کاغذی برداشته و در اتاق نشیمن نشست. زن به اتاق خواب رفت و همان کار را کرد.
------ روز بعد، سر میز صبحانه، زن گفت، «شروع کنیم؟ اشکالی ندارد اگر من اول شروع کنم؟»
مرد گفت، «شروع کن.»
زن سه ورق درآورد. لیست بلندبالایی بود. شروع به خواندن لیستش کرد. «عزیزم اصلاً دوست ندارم وقتی…» و همینطور لیست را که از کارهای کوچکی درمورد همسرش که او را اذیت میکرد تشکیل شده بود، ادامه داد.
مرد احساس کرد خنجری به قلبش وارد شده است. زن متوجه این قضیه شد و پرسید، «دوست داری ادامه بدم؟» مرد گفت، «اشکالی ندارد، ادامه بده، میتونم تحمل کنم.» زن به خواندن ادامه داد.
آخر کار زن گفت، «خوب تمام شد. حالا تو شروع کن.» مرد ورقی را از جیبش درآورد و گفت، «دیروز از خودم پرسیدم دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم، حتی یک چیز به ذهنم نرسید.» بعد کاغذ که سفیدِ سفید بود را به همسرش نشان داد.
بعد ادامه داد، «چون به نظر من تو در نقصهایت کاملاً بینقصی. من تو را آنطور که هستی قبول کردهام--با همه نقاط مثبت و منفی که داری. من کل این مجموعه را دوست دارم. تو آدم فوقالعادهای هستی و من واقعاً عاشقتم.»
زن ناراحت شد. سه ورق کاغذ را در دستانش مچاله کرد و محکم خود را به آغوش همسرش انداخت.
ما به این دلیل دوست داریم آدمها را تغییر دهیم، که دوستشان داریم. اما گاهیاوقات، انگیزههای ما خالص نیستند.
گاهی وقتها از روی خجالت دوست داریم که عزیزانمان را تغییر دهیم. از اینکه دیگران درمورد فرزندان، همسر، خواهر و برادرها و والدینمان چه میگویند، خجالت میکشیم. یک دلیل دیگر برای میل ما به تغییر آدمها این است که دچار بیماری مقایسه کردن هستیم. ازدواج کردن مثل رفتن به رستوران است؛ وقتی غذایتان را سفارش میدهید، میفهمید که میز بغلی هم چه غذایی سفارش داده است و یکدفعه از چیزی که سفارش داده بودید، پشیمان میشوید. این میل به مقایسه کردن، مایه بدبختی بسیاری از زندگیهای زناشویی است. اگر همیشه هیکل همسرتان را با جنیفرلوپز مقایسه کنید، مطمئناً او قادر به رقابت با آن نخواهد بود. یا اگر درآمد شوهرتان را با بیلگیتس مقایسه کنید، او هم توان رقابت نخواهد داشت. خیلی وقتها، حتی همسرانمان را با کسی مقایسه میکنیم که اصلاً وجود ندارد. مثلاً درمورد یک ستاره هالیوودی خیالپردازی میکنیم که اصلاً واقعی نیست. چون همه نقصها و عیب و ایرادهای آنها با فتوشاپ از بین میرود.
قبل از اینکه ازدواج کنید، برای ارزیابی همسر آیندهتان باید خیلی دقیق باشید. همه چیز را بررسی کنید. ارزشها، پیشینه، اولویتها، واکنشها، اعتقادات، همه چیز. اما وقتی ازدواج کردید، دیگر دست از ارزیابی کردن بردارید، از انتقاد کردن دست بکشید. دیگر وقت درست کردن طرف مقابل تمام شده است. باید بتوانید او را همانطور که هست تحسین کنید. از پشت میز قضاوت بیرون بیایید و حس نقاشی را پیدا کنید که میخواهد تصویری زیبا را نقاشی کند. یک هنرمند همه چیز را همانطور که هست قبول میکند.
وقتی فرد مقابل را بپذیرید و تحسینش کنید، یک معجزه اتفاق میافتد: فرد مقابل یاد میگیرد خود را بپذیرد و درنتیجه زخم روی دلش التیام یافته و تغییرها شروع میشود. چه چیزهایی را دوست دارید و چه چیزهایی را دوست ندارید؟ ممکن است یک چیز را هم دوست داشته باشید و هم نداشته باشید. مثلاً تلفنهمراهتان. چرا دوستش دارید؟ چون هر زمان که خواستید میتوانید به کسانیکه در دفترچه آن ذخیره هستند زنگ بزنید، مثل وقتهایی که مثلاً در خیابان پنچر شدهاید، یا به دعا نیاز دارید یا هر چیز دیگر. چرا ممکن است دوستش نداشته باشید؟ اینکه آن تعداد آدم هم بتوانند هر زمان که دوست دارند به شما زنگ بزنند، حتی وقتهایی که دوست دارید استراحت کنید و برای خودتان وقت بگذرانید.
خندهدار است اما درمورد روابط هم همینطور است. چرا عاشق شدید؟ شوکه نشوید، اما همان چیزی که باعث شد عاشق یک نفر شوید، سالهای بعد روی اعصابتان خواهد بود. شوخی نمیکنیم. اگر به این دلیل عاشق همسرتان شدید که وقتی در مهمانی او را دیدید بسیار خوشمشرب و بشاش به نظر میرسید، سالهای بعد ملتمسانه دوست دارید زیپ دهان او را بکشید که دست از حرف زدن بردارد. اگر به این دلیل عاشق شوهرتان شدید که ساکت، قوی و جدی بود، امروز دوست دارید بخاطر سرد بودنش خفهاش کنید. اگر بخاطر زیبایی بینظیرش عاشق همسرتان شدید، امروز وقتی مجبور میشوید سه ساعت در ماشین بنشینید تا برای بیرون رفتن آماده شود دوست دارید تک تک موهایتان را بکنید. یادتان باشد، هر نقطه قوتی یک ضعف دارد.
باز هم نکتهمان را تکرار میکنیم: اگر میخواهید ازدواجی شاد و آرام داشته باشید، باید دست از اصلاح کردن همسرتان بردارید و شروع به تحسین کردنش کنید. اینکه باید از اصلاح کردن همسرتان دست بردارید دو دلیل دارد:اول اینکه نمی توانید.دوم اینکه آدمها مثل خانههای قدیمی میمانند. اگر یک جای آنها درست شود، یک چیز دیگر در آنها خراب میشود.
یادتان باشد، هیچوقت نمیتوانید کسی را درست کنید چون اصلاح کردن دیگران یک کار درونی است. هیچوقت از بیرون نمیتوان به آن اجبار کرد. باید دیگران را تحسین و راهنمایی کنید. باید به آنها آموزش دهید. اما نباید اجبار کنید. تنها کاری که باید بکنید این است که همسرتان را دوست داشته باشید و به او برای اصلاح خودش فضا بدهید.
صورت زیبا پیر میشود اندام زیبا تغییر خواهد کرد اما یک انسان خوب همیشه انسانی خوب خواهد بود
کسی که واقعا شما را دوست دارد می بیند که چقدر میتوانید ژولیده و بهم ریخته باشید، چقدر میتوانید بداخلاق شوید، چقدر سخت میتوان با شما کنار آمد، اما هنوز هم میخواهد در زندگیش بمانید
هیچ گاه در زندگی امید را از کسی سلب نکن شاید تنها چیزی باشد که دارد
شاید انتخاب اول کسی نباشم
اما انتخابی بزرگم
شاید ثروتمند نباشم اما ارزشمندم
تظاهر به کسی که نیستم نمیکنم
چون از اینکه خودم باشم راضیم
شاید به برخی کارهای گذشته ام
افتخار نکنم
اما به آنچه که امروز هستم می بالم
شاید کامل نباشم اما نیازی هم
به کامل بودن ندارم
مرا همانطور که هستم بپذیر یا همانطور
که از پیشت میروم
تماشایم کن
هیچ گاه در زندگی امید را از کسی سلب نکن شاید تنها چیزی باشد که دارد
(۲۸ فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۲۶ ق.ظ)selma نوشته شده توسط: شاید انتخاب اول کسی نباشم
اما انتخابی بزرگم
شاید ثروتمند نباشم اما ارزشمندم
تظاهر به کسی که نیستم نمیکنم
چون از اینکه خودم باشم راضیم
شاید به برخی کارهای گذشته ام
افتخار نکنم
اما به آنچه که امروز هستم می بالم
شاید کامل نباشم اما نیازی هم
به کامل بودن ندارم
مرا همانطور که هستم بپذیر یا همانطور
که از پیشت میروم
تماشایم کن
(۲۹ فروردین ۱۳۹۲ ۰۷:۰۱ ق.ظ)robot110 نوشته شده توسط:
(28 فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۲۶ ق.ظ)selma نوشته شده توسط: شاید انتخاب اول کسی نباشم
اما انتخابی بزرگم
شاید ثروتمند نباشم اما ارزشمندم
تظاهر به کسی که نیستم نمیکنم
چون از اینکه خودم باشم راضیم
شاید به برخی کارهای گذشته ام
افتخار نکنم
اما به آنچه که امروز هستم می بالم
شاید کامل نباشم اما نیازی هم
به کامل بودن ندارم
مرا همانطور که هستم بپذیر یا همانطور
که از پیشت میروم
تماشایم کن
این شعر بود یا از خودتون دارین تعریف می کنید
نه بابا شعر بود ما اهل ریا نیستیم اگرچه جدا از شخصیت خودمم نیست!!
هیچ گاه در زندگی امید را از کسی سلب نکن شاید تنها چیزی باشد که دارد