انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[mhd3]

خیلی بد گذشت.
تقریبا روزی نبود که من گریه نکنم.
ایشالا ۹۲ خوب باشه واسه همه...

[samaneh_aftab]

حداقل وقتم را هدر ندادم و الکی پای فیلم و سریال ننشستم. برای ارشد درس خوندم و خیلی راضی بودم
حیف که آخرش خراب شد و کنکورمو خراب کردم

[nomad:D]

دو سال تمام زندگیم رفت برای کنکور. البته خوب بود چون در بی خبری گذشت.

[mohammad_13690]

سال ۹۱ بهترین سال عمرم بود،
سفر کربلا دسته جمعی با خانواده و فامیل، قبولی دانشگاه شریف، و خیلی خیلی خوبی های دیگه
خدایا شکر.

مطمئنم سال ۹۲ سال پربار و رؤیایی خواهد بود، یقین دارم، به خصوص از نظر اقتصادی و سیاسی
خدایا سال ۹۲ رو سال اشتغال و ازدواج برای همه ی جوون ها قرار بده ... (دسته جمعی آمــیــن)

[Mahbanoo313]

عید ۹۱ با امام رضا (ع) برام شروع شد... شروع پر قدرتی بود خیلی انرژی گرفتم ...اما
هنوز یک ماه نگذشته بود که خبر سوختن دو پسر عموی جوونم به خاطر انفجار محل کارشون شُک خیلی بدی بود
بعد از دو هفته دعا، انتظار، دلواپسی برای همیشه مارو ترک کردند...

بعد از گذشت سه ماه با اشک مریضیه مادربزرگم و عدم تشخیص صحیح دکتران محترم واقعا کلافه مون کرده بود... عمل جراحیشون و دلواپسیه به هوش اومدنشون ...

تصادف دخترعموم که واقعا معجزه آسا زنده موندن

تعطیل شدن محل کارم به دلیل نبود کار و ...

روزهای پر استرس بی کاری و خوندن برای ارشد و کتابخونه رفتن و آگهی چک کردن

بد جال شدن مادربزرگم و باز هم تشخیص ندادن طبیبان محترم

دوباره رفتم سر کار
مادربزرگم یهویی در عرض چند ساعت خیلی بد حال شدن ... اورژانسی عمل شدن و رفتن توی کما
انتظار واقعا خیلی سخته خیلی ... با هر تلفن قلبمون میریخت و ...
بالاخره یک هفته قبل کنکور مادرجون هم رفتند و مارو با همه شرمندگی هامون تنها گذاشتند...

کنکور رو به بدترین وجه دادم اصلا نمی خوام بهش فکر کنم ...

بعد از کنکور که رفتم سر کار برگ اخراج رو گذاشتن جلوم به بهونه ی تعدیل نیرو ! من و ۱۹ نفر دیگه رفتیم تا ارگان مورد نظر تعدیل شود !!!
سه هفته بعد از مرگ مادر جون تصادف بابا به نظرم تیر خلاصی بود برای خاص شدن سال ۹۱ !!!
واقعا سال بد و پر استرسی رو گذروندم امیدوارم سال ۹۲ برای هممون بهترین و پر بارترین باشه ...