(۱۷ مهر ۱۳۹۶ ۰۳:۰۲ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: من اینکار را دوست دارم ولی با یکی از اهدافم که مقالاتم اماده کنم و زبان بخونم و اپلای کنم کاملا در تضاد هست. هردوتا را میخوام و باید یکی را انتخاب کنم. واقعا موندم چکار کنم. از طرفی اگر اینجا بمونم شرکت را راه میندازیم و جز سهامدارهای شرکت میشم و همینجا دکتری میخونم.
ولی اگر اینکار قبول نکنم اپلای میگیرم . دوستانم که اونور هستن وقتی تعریف میکنن از موقعیتهای اونور نمیتونم بگذرم از اهدافی که تو سرم هست که اونور دنبال یکسری آرمانهام برسم. از طرفی پدرم میگه اونجا هم خبری نیست روی حرفهای دیگران که اونور به به میکنن گوش نده اونجا هم سختیهای خودشو داره بمون همینجا زندگیتو بکن
توی ایران همه چیز در حد مونتاژه و هیچ چیزی رنگ و بوی واقعیتی که تولید و زاده ی ذهن های خلاق باشه پیدا نمیشه یا اینقدر انگشت شمار و تحت انحصار دولت و ارگان های بچه های دله دزد بالا هستن که هیچ چیزیش به ما نمیرسه!
(جــــز در بحث فروش)
به نظرم دو حالت داره :
۱)اینکه شما خیلی تعصب داشته باشید به مملکتت و بخوای از صفر یه ایده ای روی با امکانات در حد صفر اینجا پیش ببرید،که علاوه بر ذهن خلاق منابع مالی فراوان و حمایت همه جانبه در بخش فروش و غیره رو میطلبه که نتیجتا میرسیم به همون شرکت های بزرگ که همه ی اینا رو دارن یا حداقلی از اینا رو فراهم میکنن.دقت کنید که حقوقی که باید به شما پرداخت بشه بخشی از منابع مالی هستش که باعث میشه ذهن شما به مراتب آرام تر و خلاق تر باشه که در ایران ۹۹ درصد بحث بر سر همین تامین هزینه هست که هیچ شرکتی در این حد هم فعلا نیاز کارکنانش رو برآورده نکرده یا اینکه اگر کرده در انحصار دولت بوده که سال به دوازده ماه کمبود بودجه دارن برای دزدی های خودشون.این یعنی امنیت شغلی در حد هیچه!
دلیلشم به نظرم اینه که منابع مالی فراوان در ایران یا در دست فروشنده های کارکشته ای هستش که هرگز حاضر نیست روی دانش های جدید سرمایه گذاری کنن یا به رانت دست مسولین محترم هستش که یکیشون جدیدا دستگیر شده!
یه بحثی هم اینه که به احتمال ۹۹ درصد همه الان بگن این آقا همه چیزو با جنبه منفی میبینه توی ایران؛ خب من n ساله با جنبه مثبت که دیدم تحش به این رسیدم که فارغ التحصیل های شریف تا تبریز و اصفهان و غیره یا دنبال استخدام دولتی هستن یا دارن از اینجا میرن!
۲)از ایران برید و به قول دکتر زنجانی ببینید اونجا چطوره!! ایشون میگفتن من نمیدونم اونجا چطوره فقط اینو میدونم که اینجا خیلی بده!
به نظرم شما اگر ته تهش به این نتیجه رسیدید که اینجا خیلی بده برید اونجا و باهاش بسازید اگر خوب بود اگر بد بود.
کسی که مقاله میده و دنبال زبان هست و همش پای میز مطالعه ش با خودش صفا میکنه به نظرم پای میز بشینه و نونِ واقعی قلمش رو بخوره!توی این مورد حساب کتاب تمام دوندگی های خسته کننده حذف میشه و به ادم بابتِ قلمش پول میدن.ولی خیلی ها هم دیدم عاشق دوندگی هستن و اونا هم همواره توی بخش فروش فعال بودن.حداقل در مدل هایی که من تا الان دیدم در شهر خودم و چند تا شهر دیگه.
و اگر من در جایگاه شما باشم به عنوان یک خانم :
"ازدواج میکنم با یکی همفکر خودم و از ایران میرم" برای برگشتنم یه نظرم باید شرایط فراهم بشه
گفته های بالا فقط نظرات من هستش