خب من انصراف دکتری م رو انجام دادم و تموم شد و رفت

))
اما به عنوان یه کوچیکتر چند تا توصیه دارم واسه امثال خودم که اینجا هستن:
* دکتری خوندن یعنی وابسته کردن خودتون به کار آکادمیک و محدود کردن بسیار زیاد تعداد فرصت های شغلی پیش روی شما. باید اینو مد نظر قرار بدید.
* بیشتر دانشگاهها و حتی اساتید خودشون هم هیچ پیش زمینه ای در مورد اینکه این حجم از فارغ التحصیل تحصیلات تکمیلی رو میخان چیکار ندارن.
* جایی که سایز و فرم ریش شما تعیین کننده ی میزان شایستگی شما در بیشتر پوزیشن های کاری غیر خصوصی هست؛ اگر شما فردی هستید که خیلی شسته و رفته و اتو کشیده نیستید! روی این تیپ کارها زیاد حساب باز نکنید.
* در کل، خیلی روی هیئت علمی شدن حساب باز نکنید ( ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند). مثال موردی، فارغ التحصیل دکتری دانشگاه ما(خدا بیامرزتم

) در رشته ی برق که H-index 17 داره و بالای ۵۰ تا پیپر پابلیش شده ی ISI "با کیفیت" داره. مثال موردی دوم، فردی که با دو سه تا ژورنال indian و pakistanian هیئت علمی شده در یکی از دانشگاهای بزرگ کشور!! مورد سوم، فردی که با ارشد آزاد اراک هیئت علمی و مدیر گروه دانشگاه دولتی شهرستان شده. و ... { اگه کسی خواست بهش معرفی کنم، پ.خ بده...}
نتیجه گیری شخصی: بعضی وقتها حتی کارِ دِلی انجام دادن هم نباید مفتی باشه! چیزی که من توی دوره دکتری به وضوح دیدم باعث شد بی انگیزگی در ادامه تحصیل تمام وجودمو فرا بگیره.
پ.ن ۱: درسته من دیگه دانشجوی دکتری نیستم، ولی احترام خاصی واسه همه بچه هایی که در حال تحصیل دکتری داخل هستند قائلم بعد از این! چون دیدم که به چه شکلی و با چه پشتوانه ای دارن کار میکنن.
پ.ن ۲: این مواردی که گفتم به هیچ وجه به این معنی نبود که آقا به سمت دکتری داخل یا بلاد کفر نرید ( چون من در جایگاه شماها نیستم). ولی، همه ی جوانان رو هم تشویق میکنم که برن جایی ریسرچ کنن که....[بماند]

پ.ن ۳: هیچ نسخه ی کلی ای وجود نداره. منم نسخه پیچ نیستم. فقط نسخه خودمو پیچیدیم و رفتیم سراغ پلن B دسته دار