انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[pezhman.m-AI]

(۰۱ مرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۴۱ ب.ظ)fatemeh69 نوشته شده توسط:  من به سهم خودم یه منفی بهتون دادم و سعی می کنم هر چند وقت یه بار چند تا لغت بنویسم:

ممنونم واقعا...شرمنده کردید
با همین ۱ منفی این ارسال فعلا جنجالی ترین ارسال تو ۲۴ ساعت گذشته ست

vote = judgement
رای

[zorro]

(۰۱ مرداد ۱۳۹۳ ۰۵:۴۸ ق.ظ)pezhman.m-AI نوشته شده توسط:  

(28 تیر ۱۳۹۳ ۰۴:۲۶ ب.ظ)Ava.arshad94 نوشته شده توسط:  بیاین این تاپیکو ادامه بدیم

همه خوابن باید ی کاری کنیم بچه ها این تاپیک رو ببینن. مثلا شما به ۳،۴ نفر بگید بیان اینجا به من منفی بدن که این پست بشه جنجالی ترین پست در ۲۴ ساعت گذشته اینطوری همه میان ببینن چه خبره و این تاپیک زنده میشه...

میخواین گزارش تخلف پست شما رو هم من بدم کلا قضیه محکم کاری شه؟

[pezhman.m-AI]

(۰۱ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۴۴ ب.ظ)zorro نوشته شده توسط:  

(01 مرداد ۱۳۹۳ ۰۵:۴۸ ق.ظ)pezhman.m-AI نوشته شده توسط:  

(28 تیر ۱۳۹۳ ۰۴:۲۶ ب.ظ)Ava.arshad94 نوشته شده توسط:  بیاین این تاپیکو ادامه بدیم

همه خوابن باید ی کاری کنیم بچه ها این تاپیک رو ببینن. مثلا شما به ۳،۴ نفر بگید بیان اینجا به من منفی بدن که این پست بشه جنجالی ترین پست در ۲۴ ساعت گذشته اینطوری همه میان ببینن چه خبره و این تاپیک زنده میشه...

میخواین گزارش تخلف پست شما رو هم من بدم کلا قضیه محکم کاری شه؟

آره فکر خوبیه...

[sana123]

(۱۳ بهمن ۱۳۸۹ ۰۸:۳۳ ب.ظ)mary87 نوشته شده توسط:  من لغات اغلب سالها رو + همه لغات کتاب لغت کنکور پورانو را دراوردم ولی باید با G5 بسته مانشت بخونی چون با اون نوشتم و خوندم و کار یکی دو ماه نیست کار چند ماه اگه به دردت میخوره بعد تعطیلات میذارم

G5 مانشت چیه؟

[fatemeh69]

complex
intricate
complicated
همگی به معنای پیچیده، بغرنج و دشوار هستند و معنای منفی دارند

ولی کلمه ی
elaborate
به معنای پیچیده و استادانه طراحی شده
یه معنای مثبت داره

کلمه ی
sophisticated
نیز به معنای خبره و ماهر است


چند مثال:
A computer is a machine with an intricate network of electronic circuits.
The instructions look very complicated
Later you can try more complicated designs.
Working out the quantities of the ingredients involved some complicated maths.
The complex structure of human brain
The software grows more sophisticated over time.
Students have more sophisticated tastes nowadays.
she prepared an elaborate meal
an elaborate computer system


کلماتی که ممکنه تو مثال ها جدید باشند:
circuit مدار
ingredient اجزاء- عوامل- عناصر
work out تعبیه کردن حل کردن
structure ساختار
brain مغز
grow رشد کردن
over time در طول زمان
taste مزه - تجربه (اینجا هم به همین معنی است)- سلیقه
nowadays امروزه

[fatemeh69]

variety تنوع
various متنوع
variation اختلاف تغییر


identical = similar مشابه
resemble مشابه بودن


convergence تلاقی کردن
divergence دور شدن
convergence , divergence متضاد هم هستند

concentrate on یعنی روی چیزی تمرکز کردن
concentration هم به معنای غلظت است هم به معنای تمرکز

مثال ها:
We all need variety in our diet.
There is a wide variety in shape and color of the plants.
She took the job for the various reasons.
Considerable variation was found in the records offered by different banks.
The number on the card should be identical with the one on the logbook.
The children were dressed identically.
She closely resembles her sister.
The house was designed to resemble a church
The players converge from distant villages for the festival.
We went through school and college together, but then our paths diverged.
He concentrated mainly on the flying and spoke very little.
Tiredness affects your power of concentration
The greatest concentration of traffic is in the city center.
The concentration of nitrates in the drinking water has risen in recent years.

کلمات جدید در مثال ها:
diet رژیم غذایی
wide گسترده، عظیم
take the job شغلی را به عنده گرفتن . شروع کردن یک شغل
considerable قابل ملاحظه
offer تقدیم کردن، دادن
logbook دفترچه ثبت اطلاعات
church کلیسا
distant دور
village روستا
mainly اساسا عمدتا
tiredness خستگی
affect تاثیر گذاشتن
rise بالا رفتن

[fatemeh69]

کمی لغات شبیه به هم که ممکنه معانی شون قاطی بشه رو می نویسم:
imminent قریب الوقوع - در شرف وقوع
immense بسیار بزرگ بسیار زیاد

tenable قابل دفاع - منطقی
tangible قابل لمس- محسوس

successive متوالی
subsequent بعدی- متعاقب
succeed موفق شدن
success موفقیت

principal عمده اصلی مهم- مدیر
principle اصل قاعده قانون


مثال:
The principle behind it is very simple
New roads will link the principal cities of the area.
The college principal says he is pleased with this year's results.
This was their forth successive win.
subsequent events confirmed our doubts.
She can teach you how to succeed in tennis.
The old idea that this work was not suitable for women was no longer tenable.
we cannot accept this findings without tangible evidence.
An attack seems imminent
The benefits are immense.

[fatemeh69]

چند لغت مشابه دیگه:
inhabit زندگی کردن ساکن شدن
inhibit جلوگیری کردن منع کردن
inherit به ارث بردن جانشین شدن

intrinsic ذاتی
intricate سخت و بغرنج

چند مثال:
The island used to be inhabited.
A lack of oxygen may inhibit brain development.
He has inherited his mother's patience.
Small local shops are intrinsic to the town's character.
The building has intricate geometric designs .

[takboy]

کارتون درسته دمتون گرم فقط دوستان سعی کنن یه کم بیشتر فعال باشن تو این تالار چون خیلی به درد میخوره !!واقعا ایده خوبی این ومیتونه کمک کننده باشه خیلی بازم مسگم دمتون گرم

---

از فاطمه خانم هم تشکر ویه سپاس ویژه که خیلی کلمات خوب اساسی و کلیدی با مثال خاص گذاشته مرسی امیدوارم همینجوری ادامه بدی ماهم استفاده کنیم الیته بچه هاهم همکاری کنن

[fatemeh69]

چند لغت های مشابه دیگر:
inherent ذاتی
inherit به ارث بردن جانشین شدن

donate هدیه دادن بخشیدن اعطا کردن
denote معنی دادن

redundant اضافی مازاد
reluctant بی میل با اکراه

anticipate انتظار داشتن پیش بینی کردن
antecedent پیشینیان اجداد - مقدم پیشتاز
مثال
Violence is inherent in our society.
Is this an inherited disease?
All donated blood is tested for HIV and other infections.
The red triangle denotes danger.
There's a lot of redundant information that you could cut out here.
She was reluctant to admit she was wrong.
We don't anticipate any major problems.
what are the antecedents of the American Revolutionary War?

کلمات جدید مثال ها
violence خشونت
disease بیماری
infection عفونت آلودگی
cut out 1 حذف کردن۲-چیزی را بریدن درست کردن ۳- اجازه شرکت و دخالت ندادن
admit پذیرفتن تصدیق کردن
major عمده بزرگ
revolution انقلاب - چرخش کامل

[fatemeh69]

چند فعل به معنی مانع شدن جلوگیری کردن متوقف کردن
hinder
impede
hamper
obstruct
barricade
stop
cease
prevent
avoid
rule out
keep from
avert
preclude
restrain
همگی هم واسه کنکور مهمند
فعل frustrate هم دو معنی داره هم به معنی دلسرد کردن و ناامید کردنه هم به معنی متوقف کردن

[fatemeh69]

چند صفت به معنی شایع و گسترده و وسیع و رایج
common
widespread
prevailing
prevalent
predominant
pervasive

چند قید به معنای "به ندرت"
seldom
rarely
hardly
hardly ever
infrequently
barely
scarcely

---

چند فعل به معنای شکست دادن غلبه کردن مسلط شدن
defeat
overcome
dominate
subdue
conquer
beat
annihilate