با عرض سلام خدمت همه ی مانشتی های گل
دوستان مدتیه فکرم شدیدا مشغوله واحتیاج به کمک شما دوستان با تجربه دارم
حدود دوهفته دیگه عروسیه بنده اس و من بجای اینکه به کارای مراسم بپردازم و فکر و ذکر در جهت تشکیل زندگی جدید باشه جای دیگه اس .اما کجا؟
قصه از آنجا شروع شد که یک شب تمام گذشته ی من جلوی چشمام اومدم و ناگهان به خودم اومدم که ای وااااای این جایی نیست که من توی رویاهام آرزوشو داشتم البته نه از نظر زندگی از نظر تحصیلات و شغل .بنده همسرگرامی را بسیاربسیار دوست میدارم و واسش میمیرم ولی خودمو نه .دوس ندارم....
من دختری بودم که همیشه شاگرد اول مدرسه بودم و هوشم زبانزد معلمین بوده و هنوزم اساتید محترم لطف دارن اما تنبلی مرا به جایی کشانده که الان در ترم چهارم در دانشگاه غیر انتفاعی معدلم به ۱۴ رسیده بزورررر...... و این افتضاحه باید به حال خودم تاسف بخورم که اون همه تعریف و تمجید در مورد بنده به اینجا کشانده شد.....
البته میدونم که داشتم داشتم ملاک نیست و دارم دارم مهمه ولی افسوس که الان من از نظرعلمی هیچی ندارم
بعد از اون شب تصمیم گرفتم به خاطر زحمتای پدرو مادرم به خاطر همسرم و آینده ی فرزندانم راه زندگیمو عوض کنم و باموفقیتم از زحماتشون قدردانی کنم به خاطر همینم تصمیم گرفتم که بجای اینکه بخواهم یه مهندس بیسواد باشم و به زور وارد یک شرکت شم و سر خم کنم جلوی دیگرون خودم خانم خودم باشم و سروری کنم پول که ندارم ولی خوب میدنم استعدادو دارم
چند روز بعد از این فکرا اومدم سراغ اینترنت و جستجو در مورد ارشد تا اینکه با مانشت آشنا شدم ،میدونم زوده ولی دیگه دلم نمیخاد شب امتحانی باشم و اگه قراره برای ارشد تصمیم بگیرم از الان باید برنامه بریزم درسایی که فقط پاسشون کردم و نقاط ضعف من هستند رو به نقاط قوتم تبدیل کنم به خاطر همینم تصمیم جدی گرفتم که بعداز مراسم برای تقویت خودم به دوره ی دروس گذشته مثل ساختمان داده،گسسته ،منطقی و...بپردازم و شروع به جمع اوری کتب و منابع کردم و موضوع رو با همسرم در میون گذاشتم اما برخلاف من همسرم با عقاید من مخالف بود و میگفت بجای اینکه درسای گذشته رو که به هیچ دردی نمیخورن مرور کنی،سراغ تخصص بیا و بشین کتابای شبکه و برنامه نویسی رو بصورت کاربردی بخون که فردا خواستی بری سر کار بگی آقا من فلان زمینه رو تسلط کافی دارم.....و بعدم گفت من منعت نمیکنم از اینکه ارشد بدی هر جور خودت دوس داری همونو انتخاب کن
ومن ماندم و افکار پریشانم در مورد آینده ام اینکه من اصلا دوس ندارم صبح تا شب توی یه شرکت جون بکنم و سر خم کنم (البته بگم اصلا اصلا تمایلی به خانه داری و بیکاری ندارم و دوس دارم فعال باشم) دلم میخاد توی محیط کاری آینده ام از احترام برخوردار باشم و حداقل فردا که مردم، مثل خیلی از آدما فقط نیام به این دنیا و برم، خدمتی کرده باشم
از اینکه زیادی حرف زدم و سرتونو درد اوردم معذرت میخوام
دوستان ممنون میشم اگه راهنماییم کنین که کدوم راهو(تحصیل یا تخصص کاری) انتخاب کنم تا مثل ۲۱ سال گذشته عمرم به هدر نره