ب اینکه .....من هیچوقت رشته ی خشک و بی روح کامپیوترو دوست نداشتم بدم میاد متنفرم ازین رشته اما خانوادم اصرار دارن ارشد این رشته ی خشک رو بخونم و من اصلا میل و رقبتی ب خوندنش ندارم
ب رشته های هنری علاقه دارم استعدادم توی هنر هست اما خانوادم میگن نه خوب نیست خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم اما نه توی این رشته ی خشک ک اصلا حتی ذره ای دوسش ندارم و بزور خوندم... همیشه بخاطر خانوادم بود ک هرکاری انجام دادم وهرچی گفتن گفتم چشم و نگفتم ک من دارم زجرمیکشم کامپیوترمیخونم بخاطر خودم هیچکاری انجام ندادم حسرت میخورم چرا رشته های هنری نرفتم چرا دنبال علاقم نرفتم
اگه توی این رشته ها رفته بودم خیلی موفق بودم و باعلاقه درس میخوندم..بجایی میرسیدم..
خیلی ناراحتم گریم گرفته هیچکس نیست بهم بگه چیکار کن هیچکس حرف دلمو نمیتونه درک کنه خانوادم فقط حرف خودشون میزنن ب من که چی دوست دارم اهمیت نمیدن همش میگن ارشد کامپیوتر بخون ،هر بار کتابای خشک رو باز میکنم حالم بد میشه نمیتونم بخونم حتی یک کلمه...
نمیدونم چیکارکنم زندگیم متوقف شده خیلی دوست دارم تا دکتری بخونم اما درسی که بهش علاقه داشته باشم توش پیشرفت کنم توی رشته ی خودم کارکنم مفید باشم روحم تازه شه خوشحال باشم لذت ببرم ازش
(((
خیلی ناراحتم نمیدونم چیکارکنم افسرده شدم
روحم پژمرده شده
اشکام همینجور میریزن خدایا توهم که اصلا باهام حرف نمیزنی نمیگی چیکارکن..