زمان کنونی: ۰۶ دى ۱۴۰۳, ۰۷:۳۹ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

شاید برای شما هم...

ارسال:
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۰۵:۱۹ ب.ظ
Heart شاید برای شما هم...
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر. اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت خوب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم. گفتم چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟ مامان گفت می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم. مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.
این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن!
داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد.
سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده بود. مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم نفهمیدی کی بود؟
گفت من اصلا جلو نرفتم.
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه هر طوری بود تا اونجا رفتم، وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برج‌ها این نونوایی تعطیله. دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره. اما انگار چاره‌ای نبود. به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیق‌تر بپرسم.
دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونی‌ها و فداکاری‌های مامانم فکر می‌کردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم می‌سوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد بلد نیستی درست زنگ بزنی .....؟
تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه ..... یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره.

I definitely will win
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: TnT , shahbazi , maryami , mrousta , leila taghizade , kati , phoenix021 , nina69 , Mohammad WR10 , Dark Knight , Behzad TP , khatere987 , maxi , mahinjoon , M*Gh , fatemesoleimani , zahra.mf1375
ارسال:
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲, ۰۹:۵۹ ق.ظ
شاید برای شما هم...
قطعا برای ما هم...

There is no there there.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: jameshenas , Behzad TP
ارسال:
۲۰ دى ۱۳۹۶, ۰۵:۳۸ ب.ظ
شاید برای شما هم...
احتمالا برای آنها هم...

آدم های کوچک و حقیر با عقده های بزرگ ترسناکند،
زیرا از صدمه زدن به دیگران...
هراسی ندارند!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۸۹۰ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  نظر شما راجب بهترین موسسه برای کنکور ارشد کامپیوتر vahid_sh@hotmail.com ۶۵ ۴۵,۸۱۶ ۰۲ بهمن ۱۴۰۰ ۱۲:۵۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Hadi7590
  تشریح تست همروندی - بررسی یکی از سوالات سال ۸۲ abji22 ۵ ۵,۲۵۴ ۰۲ دى ۱۳۹۹ ۱۱:۰۵ ق.ظ
آخرین ارسال: mohammadasadi1
  همکار در حوزه speech recognition و برنامه نویسی اندروید pasargad7788 ۰ ۲,۲۵۰ ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۰۶ ب.ظ
آخرین ارسال: pasargad7788
  [دانلود] کتاب clrs همراه با حل تمرین و پیوست فارسی mehrdad66 ۳۸ ۸۷,۵۴۳ ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۲۲ ب.ظ
آخرین ارسال: Nargeshassani
  ریاضی گسسته روزن ویرایش ۷ همراه با کتاب حل تمرین ها livestrong ۱۲ ۲۰,۸۶۴ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: raziyeh.karbasi
  ورود به سایت سامانه همگام – hamgam.medu.ir edumoshaver1 ۰ ۲,۱۴۳ ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ ۰۵:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: edumoshaver1
  درآمد شما در سایت هایی مثل کافه بازار و مایکت چقدر است؟ applepeach ۴ ۸,۳۰۸ ۲۵ دى ۱۳۹۸ ۱۱:۲۵ ق.ظ
آخرین ارسال: packationmachinery
  همفکری انتخاب نام شرکت ۲ Distance ۳ ۳,۷۳۷ ۲۵ دى ۱۳۹۸ ۱۱:۱۹ ق.ظ
آخرین ارسال: packationmachinery
  خرید کتابهای دست دوم پوران پژوهش همه دروس ارشد فناوری اطلاعات sherwod7 ۳ ۵,۷۹۰ ۲۱ دى ۱۳۹۸ ۰۸:۱۶ ب.ظ
آخرین ارسال: roxana.r

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close