ناگفته نمونه که شخصیت داستان ما پسر بود. پسرک گیج خوابش بود توی باغ که یهو یه دختر شیطون از کنارش رد شد. نگاهی به دختره کرد دید هی همچین دختر بدی نیست!!
با خودش فکر کرد که درس رو ول کنه و بره دنبال همین دختره. پس راه افتاد.این دختره همونی بود که روی سر پسره آب ریخته بود و قبولی شریفش رو کا لم یکن کرده بود!
دختره از روی جوی آب تندی پرید اما این پسر ما از بس حول بود پاش گیر کرد به لبه جوی آب و علاوه بر پیچ خوردن پاش، افتاد توی لجن های کنار جوی آب و حسابی لجنی و گلی شد. تازه بدتر از اینها اینکه یه قورباغه از تو دهنش پرید بیرون
. دیگه حسابی شاکی شده بود...