سلام
امیدوارم همه دوستان به نتیجه ای که میخوان برسن
چه خبره اینجا
آدم استرس هم نداشته باشه بیاد اینجا از استرس میمیره
تا اونجایی که من یادمه بچه های درسخون همیشه استرس داشتن، کسانی هم که اینجا استرس دارن معلومه حسابی خوندن و منتظر یه رتبه خیلی خوبن که انشااله میارن
ما تنبلا که نمیفهمیم استرس چی هست
الان یکی از تاپیکایی که قبل از کنکور زده بودم رو دیدم و این جمله مو خوندم
"من کار ندارم سوالات کنکور رو کی طرح میکنه و ماهیت کنکور چیه(البته اینو واسه خودم میگم)،ولی با تمام وجود به این اعتقاد دارم خدایی هست که مزد زحمات بنده هاشو میده و اینو تا حالا هزاران بار دیدم."
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
الان که منتظر نتایجم و همه چی رو هواست از خودم پرسیدم آیا هنوزم همین حرفو میزنی؟
به نظرم باید مزد زحمات منو بده چون در غیر این صورت خیلی از سوالا بوجود میاد و خیلی از بنده های خوبشو ناراحت میکنه
درسته که من ناکجااباد درس خوندم، درسته که معدلم پایین بود، درسته که دو ترم مشروط شدم و در آستانه اخراج قرار گرفتم، درسته که ۴ سال از درس دور بودم(دوسالش که سربازی بودم و دوسالش هم که کارشناسی ناپیوسته بود. تو این دو سال کارشناسی ناپیوسته اگرچه میرفتم سر کلاس ولی در مجموع من دو هفته هم درس نخوندم و هر چی که بلد بودم به لطف شاگرد اولی دوره کاردانیم بود). ولی وقتی که تصمیم گرفتم واسه ارشد بخونم همه چیز فرق کرد
من حدود ۱۰ ماه واسه ارشد درس خوندم
صبح زود اولین نفری بودم که میرفتم کتابخونه و شب هم آخرین نفری بودم که از کتابخونه می اومدم بیرون
بعضی وقتا موقع بلند شدن از روی صندلی سرم گیج میرفت و چشام جایی رو نمیدید
شبا که می اومدم خونه، دیگه نمیتونستم بخونم اما به جاش ویس و فیلم گوش میدادم و بعضا با همین صداها خوابم میبرد
من خیلی از ویسای آقای یوسفی استفاده کردم. دوست داشتم رتبه یک بشم تا سکه ای که پارسه قرار بود بهم بده رو بدم به ایشون بابت تشکر. اما متاسفانه نشد
تو این ۱۰ ماه همه چی تعطیل بود. کار ، زندگی ، تفریح و.... فقط درس میخوندم
حتی گوشیمم خاموش کرده بودم و از نزدیکترین دوستام هم خبری نداشتم
الان دارم فک میکنم یعنی ممکنه حاصل ۱۰ ماه تلاش من بر باد بره. چون اصلا انگیزه و حال و حوصله اینکه دوباره بخوام امتحان بدم رو ندارم
این حرفارو بگذاریم کنار که میگن کنکور دکترا رو حذف کردن و قراره ارشد هم همین کار کنن، که اگه این کارو کنن واسه منی که ناکجااباد درس خوندم و با اون معدل درخشانم، شانس کمی وجود داره که بتونم یه دانشگاه خوب قبول شم
میگم اگه تموم این حرفارو هم نادیده بگیرم و بهم بگن اگه شما سال آینده کنکور بدی، نفر اول میشی بازم حال و حوصله ندارم. چون واسه امسال تمام تلاشمو کردم
واسه دانشگاه هم خیلیا میگن هوش دانشگاه تهران از شریف بهتره. خیلیا هم از محیط دانشگاه تهران تعریف میکنن. به هر حال آدم قرار نیست که فقط تو دانشگاه درس بخونه، باید خیلی چیزای دیگه هم یاد بگیره
یه جورایی الان ارزش شریف و تهران برا من یکی شده، حالا شاید بخوام از خود گذشتگی کنم و امیر کبیر هم کنارشون بذارم
تحت هیچ شرایطی و به هیچ عنوان حاضر نیستم به دانشگاهی غیر از این سه تا فک کنم
منظورم این نیست که دانشگاه های دیگه خوب نیستن، اگه آدم بخواد درس بخونه تو هر دانشگاهی میتونه درس بخونه ولی تو این مدت اتفاقاتی واسه من افتاد که حاضر نیستم به بقیه دانشگاه ها فک کنم
حالا هم دو حالت وجود داره
حالت اول اینه که رتبه من به یکی از این سه تا دانشگاه میخوره
حالت دوم هم اینه که رتبه من به یکی از این سه تا دانشگاه میخوره چون در غیر این صورت تلاش ۱۰ ماهه من نابود میشه. با توجه به شناختی که من از خدا دارم و یه جاهایی دستمو گرفته که اگه نمیگرفت معلوم نبود از کجا سر در می آوردم، امکان نداره بذاره تلاش من هدر بره
مطمئنم که این بارم هوامو داره
من اواخر سربازی که تصمیم گرفتم واسه ارشد بخونم، فرمانده مون کارایی رو که من باید انجام میدادم رو خودش انجام میداد و به من میگفت تو بخون تا یه دانشگاه خوب قبول شی
امکان نداره قرار باشه من برم به همچین ادم خوبی بگم زحمات شما بی فایده بود و من قبول نشدم
تو دوره کاردانی یکی از استادام بهم گفت من میدونم تو درستو بلدی، نمیخواد سر کلاس من بیای، به جاش بشین واسه کنکور کاردانی به کارشناسی بخون
یعنی قراره من برم بهش بگم نتونستم درسمو ادامه بدم؟
خانم معلم دبستانمون که خیلی هوای ما رو داشت، از وقت خودش میذاشت تا ماها بیشتر یاد بگیریم، همیشه به من میگفت تو آدم موفق میشی. چند وقت پیش مامانمو دیده بود و گفته بود میثم چکار میکنه. مامانمم گفته بود داره درس میخونه
تو این مدت خیلی از کارامو مامانم انجام میداد تا وقت من کمتر گرفته شه
خواهر زادم هر موقع می اومد تو اتاق تا باهام بازی کنه، بهش میگفتم بذار دایی درس بخونه تا بتونه قبول شه و جایزه بگیره، اونوقت جایزه شو میده به تو. الانم همش میپرسه کی جایزه تو میگیری تا بدی به من
یه عصر داشتم با موتور میرفتم کتابخونه، یه پیر مرد کنار خیابون وایستاده بود و دست گرفت بالا
گفتم سوارش میکنم و میرسونمش، حالا چی میشه عصری نیم ساعت کمتر بخونم. کارش زیاد طول کشید و اون عصر من درس نخوندم. وقتی رسوندمش خونه، خیلی ازم تشکر کرد. گفتم فقط واسه من یه دعا کن که دانشگاه قبول شم. اون دستای لرزونشو برد بالا و یه دعا قشنگ کرد
یه هفته قبل از کنکور مریض شدم و رفتم دکتر محله مون(فک نکنین همه دکترا پولکین، بعضیاشون هم با مرامن)
حدود یه رب باهام حرف زد و نصیحتم کرد، گفت من خیلیا رو میشناسم که از همین محله های پایین شهر تلاش کردن و به جاهای خوب رسیدن که الان تو آمریکا و کانادا واسه خودشون کسی شدن
گفت من ازت ویزیت نمیگیرم به شرطی که کارنامه قبولیتو واسم بیاری
به قول یکی از بچه های مانشت که میگفت من هر موقع چیزی از خدا بخوام بقیه رو واسطه میکنم. منم این دفعه میخوام این بندگان خوبشو واسطه کنم
یعنی خدا دلش میاد این بندگان خوبشو خوشحال نکنه؟
اگه بعد از اعلام نتایج خبری از من نشد بدونین که رفتم خودمو از بالای کوه پرت کنم پایین
چون حتی یه لحظه هم نمیتونم به این فک کنم که رتبم خراب بشه و قرار بشه به این افراد بگم قبول نشدم