انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[professional]

من تخصص در اختراع بازی های جدید داشتم.
مثلا خواهرزادم راز جنگل داشت با اون چند تا بازیه دیگه هم اختراع کردم و بازی میکردیم.
فول تایم ینی بازی میکردیم ها! نمیذاشتیم تایم هدر بره .


چه تاپیک جالبی. فکر کردم به کودکیم، متوجه شدم من اصلا عروسک بازی نمیکردم.
اصلا عروسک نداشتم و ندارم! تا حالا به این موضوع توجه نکرده بودم.

[fatima2007]

(۱۱ تیر ۱۳۹۱ ۱۲:۳۴ ق.ظ)farhud نوشته شده توسط:  یه بازی جالب داشتیم ما. یه آدامسهایی بود توشون عکس فوتبالیستها رو میذاشتن. بعد ما این عکسها رو جمع میکردیم باهاشون بازی میکردیم. دو تایی میشستیم رو زمین. عکسهامونو میذاشتیم روی هم. باید با کف دست یه طوری میزدیم روشون که برگردن. هر تعداد که برمی گشت مال تو بود.

آخ گفتی.دلم آب شد.من عاشق این بازی بودم.چه کیفی داشت.

وای من از این گوی های موزیکال خیلی دوست دارم.صداش یه ارامش عجیبی بهم میده

[svk7]

چه روزایه شیرینی بود
عکس کارتی-تیله بازی(ما میگفتیم تشله)-ایریلی و اورولی-زنبور بازی -مورچه بازی-فوتبال-کشتی رو زمین آسفالت-دمپایی-هفت سنگ-روپایی-خاک بازی-برف بازی-آقای گل(هر کی یه اسمی داشت من روبرتو باجو بودم)
همیشه پاهام کبود بود
وسطه بازی حساس توپ میوفتاد تو خونه ی همسایه اونم با یه چاقو شکم توپو در میاورد بیرون


ولی این روزا بچه های کوچمون بیشتر میرن کلاس قرآن-زبانو... دیگه تو کوچه بچه ای نیس که ما بخوایم توپشون پاره کنیم اون عقده های کودکی بریزه بیرون

وای تو حرفام که عروسکی در کار نیسD

[Xilinx]

صرفا جهت بالا اومدن تاپیک...
از خاطرات دکتر بسی خندیدیم...
به جز سنگ پرت کردن کارایی بود که توی کوچیکیم میکردم.
مهمترینش همین گل بازی تا ساعت ۱ شب و خراب کردن لونه ی این زنبور زردا که بد گاز میگیرن

[azad_ahmadi]

(۱۹ فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۱۷ ب.ظ)Xilinx نوشته شده توسط:  خراب کردن لونه ی این زنبور زردا که بد گاز میگیرن

نیش می زنن

[Xilinx]

(۱۹ فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۳۴ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط:  

(19 فروردین ۱۳۹۲ ۱۱:۱۷ ب.ظ)Xilinx نوشته شده توسط:  خراب کردن لونه ی این زنبور زردا که بد گاز میگیرن

نیش می زنن

شایدم بوس می کنند