به نا م خدا
با سلام و خسته نباشیید
ابتدا سال نو را به همه ی اعضای مانشت و مدیران محترم تبریک میگویم امیدوارم سال پر از موفقیت و آرزوی خوب وخوشی براتون دارم.
من داشتم مطالبی را میخوندم از این سایت شاید سوالاتی خیلی از اعضای سایت و......... باشه امیدوارم که تونسته باشم کمکی کرده باشم.
ببخشیید طولانی هستش ولی مطالب جالبی توش هستش .
این روز ها تراپیپر محل دانلود حجم بسیاری از مقالات توسط دوستان محقق جوانی است که روز به روز به تعداد آنها افزوده می شود. افرادی که هر یک امید و آرزوی های بلندی در راه علم در سر می پروانند و چشم بسیاری از نزدیکان آنها به موفقیت آنها و راهی که آنها انتخاب کرده اند دوخته شده است. آرزو های بلندی، شاید بسیار بلندتر از آرزوی پنسیلین و انیشتین، و ایده های نابی به مراتب بهتر از ایده های ناب نیلز بوهر، برادران رایت و یا صدها دانشمند دیگری که در Nature ، جهان علم را به چالش می کشند.
اما واقعا چند در صد از این همه نبوغ و انرژی های پنهان به ثمر می نشیند و چند درصد توانایی دیدن آنسوی علم را خواهند داشت؟
آیا آرزوی های قدیمی که قبل از ورود به دوره های عالی در بهترین دانشگاهها داشتیم پس از ورود به دوره بعدی فراهم شده؟
با صحبت هایی که با بسیاری از دوستان انجام داده ام متوجه نکته ای مبتلاء به شدم و آن سردرگم بودن همه ما در هنگام جستجوی علمی است.
اینکه نمی دانیم باید از کجا شروع کنیم؟!
چطور باید به مساله هجوم ببریم؟!
و آن را در نهایت حل کنیم...
بگذارید طور دیگر به این مقوله نگاه کنیم.
اینکه در شیوه های تحقیق موفق عمل نکردیم، همه ی اشکال متوجه ما نیست.
شیوه های آموزشی قطعا بی تاثیر نیست. دانش و تجربه استاد مربوطه نیز در آن موضوع بی تاثیر نیست. اما بخشی از این سردرگمی را قطعا خود ما دامن می زنیم.
اینکه نتوانسته ایم به شیوه های درست تحقیق دست یابیم و اینکه پروژه های علمی بسیاری را به نام خود ثبت ننموده ایم و ید طولایی در این باره به رخ نکشیده ایم، همه ی اشکالاتش متوجه محیط بیرونی نیست.
و این سیکل غیر حرفه ای، مدام تکرار می شود و چرخه حیات علم، به شیوه ناقص کنونی از ما به نسل دیگری سرایت میکند.
و هر از چندگاهی هم ممکن هست جهشی کند یا نکند، ولی تا به کی باید به انتظار فرآیند های تصادفی امیدوار بود؟
کمی به مساله توجه کنیم.
مساله این است، و شاید سوال بسیاری از دوستانمان باشد که چرا محقق خوبی نیستیم؟ و یا چطور محقق خوبی بشویم؟
در مواجهه با مساله علمی، افراد چند دسته می باشند.
دسته اول،
افراد محققی که در مواجهه با مساله در همان آن، شروع به پرسیدن از این و آن می کنند، بدون اینکه مطلب را حتی یک صفحه مطالعه کرده باشند.
عنوان مساله را بر پرچمی می نگارند و آن را بر می افراشند و به زمین و زمان ایمیل می زنند، از دوستان خود سوال میکنند.
از اتاق اساتید خارج نمی شوند و دائم در حال سوال هستند.
این عده در نهایت به جواب می رسند، اما عده زیادی را درگیر کرده اند.
دسته دوم،
این عده خوب بلدند به اصطلاح، گلیم خود را از آب در آورند.
مانند یک ماشین جنگنده و غول آسا مساله را در می نوردند.
مساله را مقابل خود گذاشته و مطالب مرتبط با مساله را از کوچکترین جنبنده مرتبطی که در آن است تا ستاره های کهکشان پیدا و دانلود می کنند،
و سپس مورد بررسی قرار می دهند.
مثلا ماه اول، جمع اوری اطلاعات.
ماه دوم، فکر می کنند اطلاعات جمع آوری شده کم است.
و همینطور، تا چند ماه مشغول جمع آوری و سپس مشغول خواندن و استخراج محتوی.
تجربه نشان داده این افراد نیز مساله را حل می کنند.
دسته سوم،
با شانسی که می آورند، یک دوست و یا استاد مسلط به موضوع پیدا می کنند.
و از ماه دوم، شروع به نگاشتن فصول پایان نامه می کنند!!
اینها نیز خیلی زودتر مساله را بر حسب اتفاق و شانس حل می کنند.
اما به راستی کدام شیوه درست تر است؟ شما اگر تجربه ای دارید در این وبلاگ بیان کنید تا ما و دیگران نیز استفاده کنیم.
برای اینکه آنسوی علم را ببینیم چه شیوه ای را بایستی برگزید؟
آیا برای در نوردیدن مرزهای دانش، بایستی چندین هارد اکسترنال پر از کتاب و مقاله داشت؟
یا بایستی شیوه ها و روش ها و نقشه راه ها را درست دید و پیاده نمود.
تجربه نشان می دهد پژوهشگاه های برتر جهان، عمدتا بر اساس نقشه راه پیش می روند و همین امر اگر چه خیلی منظم می باشد و تحمل این همه نظم گاها سخت و با اصول و قواعد انسان بلند پرواز و دوستدار سرک کشیدن به همه جا کمی مغایر و محدود کننده به نظر می رسد، اما در نهایت منجر به محصول و دانشی می شود که تا مدتها شکستن رکورد آن کار ساده ای نخواهد بود.
به نظر می آید بایستی از همین پروپوزال های ساده دانشجویی شروع کنیم،
و نقشه راههای مناسب را با تجربه هایی که از همین پروپوزال ها بدست می آید تدوین کنیم.
جالب است اگر تا چندی پیش، داشتن یک پروپوزال خوب و یا ایده برای یک دانشجوی دکتری ارزش می بود، امروز این تبدیل شده به اینکه برای آینده چه پیش بینی می کنی و یا به عبارتی، نقشه راهی که در پیش داری چیست؟
به نظر من، بهترین راهکار این است...
در لحظه اول مواجهه با یک مساله علمی، بلافاصله به دنبال جواب نگردید. چون اینگونه، ناخواسته سردرگم می شوید...
به دنبال یافتن دهها مقاله ی مرتبط می روید، از هر دوست و استادی که می شناسید سوال می کنید و بدون اینکه دقیقا بدانید به دنبال چه می گردید، دور خود می چرخید و می چرخید...
حقیقت این است که من هم مثل خیلی از دوستان بودم.
اما اکنون به راه حلی رسیدم که بهتر دیدم با شما نیز در میان بگذارم. تا قبل از ورود به این سردرگمی، از راه درست به هدف خود برسید.
شاید بهتر آن باشد که در وهله اول (قبل از ورود به هر یک از سه دسته)، نقشه راه خود را ترسیم کنیم.
تنها یک قلم و کاغذ نیاز است.
ابتدا باید هدف خود را در سطر اول مشخص نماییم.
و سپس با کوچک کردن و خرد کردن این هدف این هدف بزرگ به اهداف کوچک تر و تلاش برای دستیابی به این اهداف، و در نهایت به هدف اصلی مان دست یابیم.
کار سختی نیست.
یک بسم الله می گویم و با توکل به او شروع می کنیم.
اول، مساله و یا عنوان پایان نامه و پروپزال تان را در بالای صفحه یادداشت کنید.
سپس چند دقیقه ای به خود فرصت دهید و راجع به مساله خوب فکر کنید.
حالا هدف تان را به اهداف کوچک تری تبدیل کنید همچون:
۱- ببینم که مفهوم دقیق این مساله چیست و از من چه می خواهد؟
۲- کلمات کلیدی مرتبط با مساله ام چیست؟
۳- به دنبال مقالاتی که حاوی بیشتر این کلمات کلیدی هستند، بگردم.
۴- شروع به خواندن همان چند مقاله کنم.
۵- قطعا تمام متن مقاله را متوجه نمی شوم، چون تازه با این مساله مواجه شده ام و در آن تخصص کامل ندارم.
۶- در مقالات اولیه، مقدمه و بدنه اصلی مقالات بیشترین کمک را در فهمیدن مساله به من می کنند. نتایج این مقاله، در این لحظه به درد من نمی خورند. چون من هنوز در مرحله ای هستم که دارم با مفهوم مساله آشنا می شوم.
۷- الان به درک بهتری از مساله رسیده ام، اما هنوز نقطه های مبهمی در ذهنم نقش بسته اند.
۸- به پیش استاد راهنمایم که مساله را برایم تعریف کرده بروم، و بعد از توضیح آنچه خودم از مساله فهمیده ام، از ایشان در مورد نکاتی که متوجه نشده ام، راهنمایی بخواهم.
وقتی استادم ببیند که من در ابتدا مساله را پردازش کرده ام و چند مقاله مرتبط خوانده ام و بعد سوالاتی در ذهنم ایجاد شده، با انگیزه بیشتری به سوالاتم جواب خواهد داد.
۹- الان از دوستانی که در این زمینه کار کرده اند نیز می توانم کمک بگیرم. چون فردی نیستم که فقط یک صورت مساله، در دست داشته باشم. اکنون اطلاعات زیادی نیز در این زمینه دارم و وقتی دوستم نکته ای را می گوید، حرفش را بهتر می فهمم و کمک بزرگ تری در پیشبرد هدفم است.
۱۰- حالا باید دوباره شروع به تحقیق و جستجوی مقالات بیشتری کنم. چون الان، کلمات کلیدی بیشتری را مرتبط با مساله ام پیدا کرده ام.
۱۱- مراجع مقالاتم را نباید فراموش کنم. بهترین کار این است که وقتی مقاله ای را می خوانم و در آن می بینم که نویسنده به مرجعی اشاره کرده، به دنبال یافتن آن مقاله باشم تا مفهوم کامل مطلب در مقاله اولم را بهتر دریابم.
۱۲- اکنون اطلاعات زیادی در زمینه مساله ام دارم و دقیقا می دانم که چه می خواهم و باید چه کار کنم.
۱۳- شروع به نوشتن آنچه در جواب مساله می خواهم میکنم (هنوز جواب دقیق را پیدا نکرده ام) .
۱۴- به قول خودمان "اهداف، ایده ها و کارهایی را که در پیش رو داریم" را تیتروار می نویسم.
۱۵- حالا باید به دنبال آزمایش، برنامه نویسی و یا آن روشی باشم که من هم بتوانم نتایج خود را از کارم بگیرم.
۱۶- سعی می کنم اول، نتایج مقالات کلیدی مرتبط با مساله ام را خودم نیز بدست آورم تا از صحت کارهایم مطمئن شوم. به عبارتی ابتدا آن را انجام دهیم که دیگران انجام داده اند. به عبارتی "دست گرمی" آزمایشی کار دیگران را تکرار میکنیم تا خوب به موضوع مسلط شویم
۱۷- جواب ها نزدیک هم هستند!!
۱۸- حالا ایده های خودم را انجام می دهم. اگر همه چیز مرتب باشد اکنون آماده نوشتن یک مقاله کامل و ناب هستم. چون هم به صحت کارم اطمینان دارم و ایده های جدیدی را نیز صحت سنجی کرده ام و خودم می توانم یک مقاله عالی بنویسم.
۱۹- اکنون من آماده ام که از جواب مساله ام دفاع کنم.
همین الان یک کاغذ و قلم بردارید و شروع به نوشتن ره نگاشت (نقشه راه) خود کنید.
منبع: وبلاگ - تراپیپر
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.