نقل قول: تمام فشارهایی که شما می گید جوونای امروز باهاش درگیرن، زمانی من و امثال من هم به نحوی از انحاء باهاشون درگیر بودیم. ۱۴ سالم بود که پدرم به رحمت خدا رفت و من که پسر ارشد خانواده بودم، چاره ای جز این نداشتم که هرچه زودتر درآمدی داشته باشم که اگه نمی تونم کمک کنم، لااقل سربار خانواده نباشم. اینا بماند که قصه اش خیلی درازه. حرفم اینه که مشکلات و فشارها همیشه هست. اگر بخوای اونا رو بهانه قرار بدی که تلاش نکنی، همیشه در دسترس ترین بهانه ها هستن ولی رافع مسؤولیت نیستن. به قول شهید بهشتی: «بهشت را به بهانه نمی دهند، به بها می دهند».
خدا پدرتون رو بیامرزه آقا...
بله. به هر حال زحمتی کشیده شده که شما به اینجا خودتون رو رسوندید.
من نگفتم تلاش نکنید و از زیر کار در برید به بهانه مشکلات مادی.
نه...
من می گم، شما بیشتر از اینکه خودت رو به جریان رودخانه ای بدید، خودتون رو بهتر بشناسید که مرتکب شکست های بیهوده و بی ربط نشید.
و اون موقع در راه درست، ۱۰۰ دفعه هم شکست خوردی باز ادامه بده!
حالا اون آدم من باشم یا شما یا هر کس دیگه.
الان شما آواتار من رو می شناسید که.
ایشون رو من از نزدیک می شناسم.
این بنده خدا تا همین ۱۵ سال پیش، یه نوازنده حرفه ای اما گمنام سنتور بودن!
اما الان! شما رو برید آموزشگاه هاشونو رو ببینید در میدان ونک!
کلی منشی و مدرس و ...
کلی مدرس آورده (حتی چند سال هم از خودش بزرگتر) نان اونا رو میده.
تازه مجله و برنامه رادیو هم بماند...
ببینید ایشون چه تلاشی کرده که از اون شده این!!! وگرنه خیلی ها از نقطه نظر فنی، شرایط ایشون رو حتی بسیار بهتر هم دارند...
اما چون تلاش نمی کنند در گمنامی خواهند مرد!!
می تونست مهندسی عمران رو برای ارشد ادامه بده! اما خودش رو خوب می شناخت و اونو پی نگرفت و گرنه می شد یه مهندس گمنام مثل همه.
الان دانشجوی دکتری پژوهش هنره که در راستای ذوق و علاقه ایشون هست و موفق هم هست.
پس من می گم تلاش برای حیات هم واجبه!
نقل قول: و اما در مورد انگیزه من برای تغییر رشته. ببین من خیلی (بی نهایت) آدم تنوع طلبی هستم و هر چیزی رو که شما تو ذهنت تصور کنی راجع بهش یه تجربه یا اطلاعاتی دارم یا لااقل یه بار امتحانش کردم (البته مثبتا منظورمه-دنبال منفیا نمی رم ).
استاد این نشد که... یعنی شما در مورد "مهندسی پلیمر" هم امتحان کردید؟ یا "زبان روسی"؟
الان من که در شیراز هستم، طرف ضرب و تقسیم بلد نیست! اما روسی مثل بلبل حرف می زنه و کلاس درس میده.
۱ سال هم بیشتر در پی اون نرفت.
الان خیلی هم راضیه و می گه کاش از اول این رشته رو می رفتم.
نقل قول: هیچ چیزی تو زندگی نتونسته بود منو قانع کنه تا اینکه از سال ۷۸ با مقوله ای بنام آی تی و کامپیوتر (و البته اینترنت) آشنا شدم. البته تو دهه شصت یه سری تجربیات تو این زمینه داشتم که همش به سیستم های تحت داس منتهی می شد که جذابیتی واسم نداشت. هیچ وقت اون روزی رو که با یه مودم دایل آپ ۲۸ کیلوبیت بر ثانیه قرضی با کامپیوتر پسردائیم برای اولین بار به اینترنت وصل شدم یادم نمی ره. شما دقیقاً درست می گی. یه پشتوانه روانی پشت این تغییر رشته من بوده و اون اینه که من گمشده ی خودمو تو دنیای آی تی و کامپیوتر پیدا کردم. من که هیچ وقت بیشتر از یکی دوماه روی یه موضوع نمی تونستم بند بشم، الان ۱۴ ساله که توی این دریای بی کران غوطه ورم و از لحظه لحظه تجربه کردنش سرشار از شوق می شم. من انتخاب آگاهانه ای کردم که ازش کاملاً راضیم.
این خوبه. خوب شما بهتر بود که تجربه عملی بدست بیارید تا اینکه با چند کتاب نظری دست و پنجه نرم کنید. شما همین الان می تونید مثلا برنامه نویسی وب کار کنید که به اینترنت هم نزدیکه و اون خاطرات هم همیشه براتون زندست. اما اون خاطره شما چندان ارتباطی به "سیستم عامل" یا "کامپایلر" یا "مهندسی نرم افزار" نداره ها...
حالا من میگم... شما که این همه اهل امتحان کردن هستید و آی تی رو هم علاقه مند هستید، حالا یک سال رو حوزه اینترنت و برنامه نویسی وب فعالیت کنید.
خیلی هم حوزه پویا و زیبا و پرآمدی هم به شمار میاد.
اینم خودش یه راهیه.
نقل قول: حالا این هشت سال چی شد رو بگم. من تو این ۸ سال بعد فارغ التحصیلی (یعنی از همون سال ۸۳ غیر از سال ۸۸ اگه درست یادم باشه) تمام کنکورای ارشد آی تی رو شرکت کردم ولی هیچی نمی خوندم. همینجوری شرکت می کردم. یعنی در حقیقت نمی خواستم قبول بشم (بین دوست داشتن و خواستن خیلی فرق هست). خوب یادمه که بهمن ۹۰ وقتی از سر جلسه کنکور اومدم بیرون، با خودم عهد کردم که یا برای یه بار هم که شده با مطالعه کنکور می دم یا دیگه شرکت نمی کنم. اجرای این تصمیم تا تیر ۹۱ به تعویق افتاد و بقیه اش رو هم که قبلاً گفتم. با شدت و حدت می گم که اگه نمی خواستم، نمی تونستم. دلیلش ۷ مرحله آزمونیه که نخواستم و قبول هم نشدم. اگه کسی شانسی می تونه قبول بشه من نمی دونم. من که نشدم.
پس تفننی امتحان می دید...
خوش بحالتون.
نقل قول: عزیز برادر! به حرف این روانشناسا خیلی توجه نکن. هر روز یه حرفی می زنن فرداش می گن اشتباه کردیم. به کسی هم جوابگو نیستن. مرحوم علامه محمدتقی جعفری یه روز خیلی حرف قشنگی زد. گفت:« هیچ کس تو ریاضی نمی تونه بگه ۲ بعلاوه ۲ می شه ۵ . اگه بگه کل دنیا باهاش مقابله می کنن. ولی بیچاره انسان که هر کسی از هر گوشه دنیا از جاش بلند می شه و هر چیزی دلش می خواد راجع به انسان می گه و هیچ کس هم بهش نمی گه که این حرفت غلطه » . موفقیت های افراد بیشماری که از فلاکت بارترین وضعیت ها به طلائی ترین موقعیت ها رسیدن، قدرت اراده ی انسانی رو اثبات کرده. باید عادت کنیم نیمه ی پُر لیوان رو ببینیم نه نیمه ی خالی رو. از دیدگاه من، بزرگترین رمز موفقیت بعد از توکل به خدا، مثبت اندیشی عاقلانه و تلاش و تلاش و تلاشه.
نمیشه...
خوب اگه اینجوره، پس اون جمله که نوشتید هم قابل اعتماد نیست.
پس بهشت رو می شه به بهانه هم داد. چه اشکالی داره.
بله، نیمه پر رو باید دید.
از نظر من، رمز موفقیت به ترتیب در سه گامه:
۱/ شناخت درون خود ( که "علم نفس" در روانشناسی نام داره) برای انتخاب بهترین راه.
۲/ به قول شما مثبت اندیشی (که در این مرحله عاقلانه محسوب میشه).
۳/ تلاش!!!
نقل قول: در مورد معدل هم بگم اینکه معدل من کمه داستان های خودشو داره که از حوصله بحث خارجه. فقط جهت اطلاع شما بگم که شرط معدل حداقل ۱۲ از ورودی های سال ۷۶ به بعد اعمال شده که شامل من نمی شه و ازاین بابت هیچ مشکلی متوجه من نیست
درسته
آقا سپاس از شما که زحمت افتادید!
من مخالف افکار شما نیستم! ما فقط تجزیه تحلیل کردیم.
شما هم موفق باشید.