تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزهات هم اینه که بانک هر روز صبح برات یک حساب باز میکنه و توش هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار پول واریز میکنه ولی دو تا شرط داره: یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس میگیرند. دوم اینکه نمیتونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگهای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز میکنه، شرط بعدی اینه که بانک میتونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد! حالا چطوری عمل میکنی؟!
همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم: زمان!
این حساب با ثانیهها پر میشه. هر روز که از خواب بیدار میشیم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که میخوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظههایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو میشه و هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک میتونه هر وقت که بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل میکنیم و غصه میخوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. "کاش حقیقت داشت / مارک لوی"
براتون انگیزه آرزومندم، تا آبانماه، خدانگهدارتون!