چند روز پیش، تو این تاپیک(۱۴صفحه قبل) گفتم من زن میخام و خواستم یه بحثی راه بیفته و به یه نتیجه خوبی راجب ازدواج برسیم. اما متاسفانه طبق معمول فقط یک سری بحث حاشیه ای شد و هیچ نتیجه ای هم در برنداشت. ما هم بحث رو ادامه ندادیم و دیدیم دوستان همه شادن و ظاهرا از وضع موجود راضین
بنده تا الان یکم از دست خانواده های پرتوقع دختر گله مند بودم. اما دیروز داشتم باخاله ام حرف میزدم. گفت تا الان ۶۰ میلیون واسه جهیزیه دخترخالم هزینه کرده و هنوز یه سری چیزارو هم تهیه نکرده. فکرکردم شوخی میکنه، آخه ازنظر مالی کاملا خونواده ی معمولی هستن.
تازه فهمیدم که مشکلات ازدواج جوونها خیلی ریشه ایه و واقعا به این سادگی قابل حل نیست. دخترخاله بنده ۳۲سالشه و کلی خواستگار رو رد کرده. خوب کسی که فقط ۶۰ میلیون هزینه جهیزیه اش شده، غیرمسقیم توقعات خودش و خونوادش بالا میره. خاله ام بهم میگفت کاش پژمان تو سنت بیشتر بود و با ... ازدواج میکردی. میخاستم بگم آخه شما واسه دخترت این همه جهیزیه خریدی، حتما از دومادت واسه شروع زندگی انتظار ۲برابره اینو باید داشته باشی. بنابراین اینکه ما پسرا میگیم توقعات خونواده دختر باید پایین باشه فقط درحده حرفه و واقعا عملی شدنش بسیار سخته. این چشم و هم چشمی ها داره خونواده هارو تباه میکنه و دودشم فقط تو چشم جوونها میره.
هفته پیش یکی از پسرای فامیلمون رفته خواستگاری، بعد بهشون گفتن مهریه تو فامیل ما رسمه که تاریخ تولد باشه. دیروز مامانم با خوشحالی اومده بهم میگه خونواده پسر موفق شدن بعد از کلی مذاکره خونواده دختر رو راضی کنن که بجای ۱۳۷۰ تا سکه، مهریه اش ۸۵۰ تا سکه باشه و خونواده دختره اینقد خوبن که اینجوری باهاشون راه اومدن و رسم و رسومشون رو زیر پا گذاشتن. گفتم خداروشکر، واقعا مذاکره برد-برد بوده و خدا خیرشون بده که اینقد سخاوتمندن. خلاصه اینکه بنظرم کار از این حرفا گذشته، از مامان و خاله خودم گرفته تا بقیه همه اسیر این تفکرات غلط شدن و واقعا نمیدونم باید چه اتفاقی بیفته که جوونا از این منجلاب بیرون بیان. خدا به جوونی هممون رحم کنه فقط.
+ جدای از حرفهای بالا خودم بالاخره بعد از کمی تفکر، تصمیم رو گرفتم. جدی میخام ازدواج کنم و راه خودم رو برم. امروز به دو نفر سپردم که اگه مورد مناسبی پیدا کردن معرفی کنن. مامانم رو هم درجریان تصمیمم گذاشتم؛ بنده خدا فکرمیکنه شوخی میکنم