(۳۰ آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۳۳ ب.ظ)mjzarrin نوشته شده توسط: دروود دوست من.
لازم نیست کتاب هایی که می خونی به روز باشن ولی باید کتاب های خوبی بخونی. خوندن جزوه رو واسه کنکور پیشنهاد نمی کنم. اگه بخوام حداقل چیزی رو پیشنهاد بدم، طرح ۹۰% پارسه واسه جمع بندی و یاد گیری تو اینترنت هست و خیلی هم عالی هست.بقیه ماجرا رو باید تست بزنی. کتاب های تست هم عوض نشدن. فقط تست های کنکور چند سال اخیر رو حتما اضافه کن به لیست چیزایی که می خوای بخونی.
در ضمن می خواستم بهت بگم منم همیشه مشکل شما رو داشتم. اصلا توانایی شرکت تو آزمون آزمایشی رو نداشتم. یادمه واسه کنکور سراسری همیشه تو کتاب فروشی های دست دوم شیراز (خیابون دهنادی) میگشتم و چشمم روی دانشجوهایی کار می کرد که وارد کتاب فروشی ها میشدن و کتاب هاشونو میفروختن و منم پشت سرشون می رفتم نصف قیمت می خریدم. یادمه یه بار یه کتاب نو می خواستم بخرم. رفتم پرسیدم گفت ۴۰۰۰ تومان با تخفیف ۳۶۰۰/ کل جیبامو خالی کردم شد ۳۰۰۰ تومن. می خواستم برگردم خونه دیدم در یه دکه روزنامه فروشی شلوغه. نگاه کردم دیدم یه سری برگه به اسم ارمغان بهزیستی می فروشن دونه ای ۲۵۰ تومن. مثل کارت شارژ روشو خش می دادی و داخلش جایزه بود که یه قیمتی رو نوشته بود. گفتم خدایا دمت گرم هوامو داری. یکی خریدم توش نوشته بود ۵۰۰ تومن. یارو گفت پول بدمت یا برگه، منم خوشحال که حالا یواش یواش ۳۶۰۰ جمع میشه. گفتم برگه. تو نیم ساعتی که اونجا بودم دو بار ۱۰۰۰ تومن و چند بار ۵۰۰ و ... بردم ولی آخرش این شد که همه پولام تمام شد و تو ظهر مجبور شدم ۶ کیلومتر راه رو تا خونه پیاده برم. اون روز خیلی عصبانی بودم ولی الان واسم یه خاطره جالبه، البته خانواده همیشه ساپورت می کردن ولی بهشون فشار میامد چون پدر من بر طبق بزرگترین اشتباهش شغلش ارتشی بود و چون دفاع از کشورش رو اولویت قرار داد دیپلم نگرفت و ستوان یک بود که بازنشسته شد و حقوقش خیلی ناچیز بود و من هیچوقت نخواستم که بیشتر از پول تو جیبی چیزی ازشون بگیرم، با این حال چون هدف داشتم این چیزا رو بهانه نکردم،کنکور لیسانس با رتبه ۴۰۰۰ پشت کنکور موندم چون شبانه نخواستم برم و شهر دیگه غیر از شیراز هم هزیتش سنگین بود برام.سال بعد تو دانشگاه ۱۰ روز یا ۱۵ روز اول ماه رو کلاس می رفتم چون پول هام تمام می شد. واسه داشتن اینترنت ارزون قیمت شبانه واسه همیشه عادت خواب شبانه من به هم ریخت و خیلی سخت میشه زودتر از ساعت ۴ یا ۵ بخوابم. سرخورده خیلی شدم، در حدی که می خواستم دانشگاه رو معلق کنم با ۳ تا از دوستام لوازم آرایشی یا لباس فروشی باز کنیم. کارم به مسافر کشی مشترک با دوستم و فروش هندونه و انجیر و دوغ هم رسید. اما قوی بودم . به خودم اعتماد داشتم. به این اعتقاد داشتم که چیزی تو دنیا نیست که نتونم انجام بدم. واسه ارشد اینقدر قوی بودم که روز کنکور، با اینکه ۲ ساعت بیشتر نخوابیده بودم تست هارو دوره سوم و چهارم بررسی می کردم. یادمه آخرش نوشته هاشو مات می دیدم. بگذریم. این حرفا رو کسی نمی دونه، ولی چون خیلی با صداقت برعکس همه مشکلتو مطرح کردی خواستم بدونی ما خیلی هامون مثل همیم و واقعا موفقیت شما و امثال شما باعث رضایت قلبی منه. یه هدف بزرگ داشته باش و هر جوری شده خودتو به هدفت برسون.
در ضمن من هنوز بیشتر کتاب های کنکورم رو دارم . اگه به کارت می خوره ، می تونم به مادرم بگم آماده کنه یه جوری به دستت برسونم.
شاد باشی و موفق دوست من.
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه جناب mjzarrin
راستش میخواستم به یه تشکر و لایک بسنده کنم اما دلم نیومد...
دور از ادب بود که این همه مهربانی و سخاوت شما رو بی جواب بذارم..
راستش داستانی رو که تعریف کردین با گوشت و پوست و استخونم حسش کردم..
چرا که انگار خداوند این طور رقم زده که دو فرد با دو داستان مشابه با هم روبرو بشن..
----------------------------------------------
پدر من هم ارتشی هستن و ستوان یکم بازنشسته... دقیقا حس و حال اون روزهای شما رو درک میکنم..
کتاب دست دوم
۱۵ روز دانشگاه
و...
همه و همه انگار این روزها داره برای من تکرار میشه..
----------------------------------------------
متاسفانه در این فروم اونطور که از دور همیشه میدیدم نبود یا شاید هم مشکل از من بود که نتونستم عضوی از خانواده ی مانشت باشم؛
عزیزان زیادی بنده رو با "پیام های خصوصی" خودشون مورد تمسخر قرار دادند و دست انداختند.........................................
بگذریم...
بیشتر از این نمیخوام ادامه بدم و البته پست هام رو طولانی کنم چرا که ممکنه مدیران عزیز رضایت نداشته باشند از اسپم های بنده.
فقط خواستم تشکر کنم از این همه وقتی که گذاشتید و پاسخ من رو با خاطرات زیبا و خالصانه ی خودتون دادین
امیدوارم منم یه روز بتونم به جایگاهی چون شما برسم...
چرا که با داستان زندگی خودتون انگیزه و امید من رو چند برابر کردید..
خداوند ازتون راضی باشه انشالله .
برادر کوچکتر شما / ح.م