(۱۵ تیر ۱۳۹۴ ۰۴:۴۸ ب.ظ)mcse2010 نوشته شده توسط: (15 تیر ۱۳۹۴ ۰۲:۳۲ ب.ظ)d_felfelak نوشته شده توسط: خب من ام از امروز رسما شروع کردم برنامه ی شروع از شنبه رو ریخته بودم اما بخاطر تمرینهای سیستم عامل و ... دوشنبه شد
پیش به سوووووی موفقیت
پیش به سوی رتبه ی تک رقمی هوش
با تمام قوا دوی استفامت شروع!
خواهشن زیاد جوگیر نشید!!!
ما هم اسیر این جوگیری ها شدیم
برنامه یکسان لزوما برای همه جواب یکسانی نداره دوست عزیز. شاید من و شما اشکال کارمون جای دیگه ای بوده باشه. بهتر اینه که دلیل اسارتتون (
) رو بگید تا بقیه اون مسائل پیش نیاد براشون. دوستانی هستن توی همین مانشت که مصاحبشون رو خوندید و احتمالا همین الان به ذهنتون برسه که کیا رو میگم که میگفتن پایه ضعیفی هم داشتن اتفاقا و از اول تابستون و بعضیا از فروردین شروع به خوندن کردن. هر چند ممکنه به رتبه دقیق مورد نظرشون نرسیده باشن ولی رتبه ای که آوردن هم اتفاقا رتبه خوبی هست.
من این چیزا به ذهنم میرسه که بگم و اون اینه که اولا انگیزه و هدف مشخص و محکمی داشته باشید و ثانیا خیلی خودتون رو خسته نکنید و یه تفریح برای خودتون داشته باشید که انرژیتون ماه های آخر تحلیل نره و اگر هم کم شد و مثل خیلیا ناامید شدید و فکر کردید اونطوری که باید نخوندید و تلاش نداشتید اون هدف محکم به دادتون میرسه. البته بگم این ناامیدی که ازش اسم بردم یک ناامیدی و فکر کاذب هست که سراغ خیلیا میاد و باعث میشه سرد شن. شما از همین فرصت استفاده کنید و خودتون رو ثابت قدم نگه دارید تا از بقیه که دارن کم کم خودشونو میندازن جلو بیفتید
پ.ن بلننننند :
مرد چوب بری بود که تبر کندی داشت. هر روز با همین تبر کند با کلی زحمت چند تا درخت رو میبرید. و هر بار هم کلی خسته میشد. دوستی ازش پرسید چرا تبرتو تیز نمیکنی تا راحت تر کار کنی؟ چوب بر جواب داد من مگه وقت دارم که بخوام تبرمو هم تیز کنم. (اینو برای اون لزوم تفریح حین مطالعه گفتم)
موفق باشید
اینم متن کامل داستان بالا. من از ته اعماق ذهنم بیرونش کشیدم یکم به زبان مادری تر شده بود
به هیزم شکن ماهری کاری دریک تجارتخانه بزرگ چوب پیشنهاد شد و اون قبول کرد. حقوق پیشنهادی و همه شرایط کار فوق العاده بود و به همین خاطر هیزم شکن عزمش رو جزم کرد که تمام تلاشش رو بکنه و کار رو به نحو احسن انجام بده.
کارفرما یه تبر بهش داد و بعد هم اونو به محل کارش برد.
روز اول ۱۵ تا درخت رو انداخت. کارفرما برای کار خوبش ازش تشکر کرد و بهش گفت که همینطوری ادامه بده... این تشویق باعث شد هیزم شکن تو کارش انگیزه بیشتری پیدا کنه
روز بعد هیزم شکن بیشتر تلاش کرد ولی این بار ۱۰ تا درخت رو انداخت
روز سوم حتی از روز دوم هم بیشتر سعی کرد ولی فقط ۷ تا درخت رو تونست قطع کنه
هر روز که میگذشت تعداد درختها کمتر میشد
با خودش گفت حتما دارم قدرتمو از دست میدم
رفت پیش کارفرما و بهش گفت که چی شده و اینکه چقدر ناراحته
کارفرما گفت: آخرین بار کی تبرتو تیز کردی؟
هیزم شکن گفت: تیز؟؟؟ وقت نداشتم تیزش کنم! سرم گرم قطع کردن درختا بود!!!
گاهی تو زندگی لازمه که یه کم وایسیم و نگاهی به خودمون و داشته هامون بندازیم.. چیزایی که داریم همیشه کافی و کامل نیستن . کلید موفقیت اینه که هر چند وقت یه بار تبر وجودمونو تیز کنیم
شمام هر چند وقت یک بار تبر مطالعتون رو تیز کنید