زمان کنونی: ۲۸ آبان ۱۴۰۳, ۰۸:۰۳ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان

ارسال:
۲۰ آبان ۱۳۹۸, ۰۵:۰۵ ق.ظ
روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان
من الان مدتیه که فکر میکنم یه سالی شده که به گربه های محوطمون غذا میدم. میرم براشون گردن مرغ میگیرم اگه وقت کنم میپزم و اگه نه همینطوری خام براشون از بالا می اندازم و اینا میخورن. البته همچینم بالا نیستیم و طبقه ی اول هستیم. مدتی بود دوست داشتم منی که یه مدت روی روانشناسی انسان و شخصیت کار کرده بودم برای شخصیت سازی و شخصیت پردازی، بر اساس یکی از خصیصه های تئاتر بیومکانیک که استفاده از قانون عمل و عکس العمل هست و بر اساس نظریات پاولوف روسی بنا شده، و با توجه به اینکه پاولوف روی سگها خیلی آزمایش میکرده و الگوی رفتاری میساخته، من بیام رو گربه ها مطالعه کنم و عجیب اینکه بعد از مدتی دوست و رفیق بودن با گربه هایی که یک به یک از هم دوست داشتنی تر به نظر میرسن یه چیزی رو متوجه شدم که ازش گریزی نیست و یه قانون ابدی و ازلی هست. شانس فرصتیه که آدم با تیزهوشی خودش برای خودش درست میکنه.... حالا این چه ربطی به گربه داشت؟
مدتی گربه ها رو گروهی و مدتی تکی در نظر گرفتم و متوجه شدم در عین اینکه هر گربه بنا به غریضه به فکر شیکم خودشه ولی خیلی اتحاد هم دارن و احترام سرشون میشه، به غذای همدیگه دست نمیزنن و احترام گربه ای رو که داره میخوره نگه میدارن. مرام دارن به عبارتی.
با توجه به اینکه من مجبورم از پنجره به گربه ها غذا بدم و اتاق ما پنجره پشتیه که محوطه ی پشتش بمبسته، غذا رو که گردن مرغ باشه براشون پرت میکردم، سه مدل اتفاق می افتاد:

۱- زمانی که دسته ای بودن اونی که از همه زرنگ تر بود حتی اگه نسبت به محل پرتاب هم دور بود گردنه رو میقاپید و فرار میکرد. بقیه مات و مبهوت
۲- زمانی که تنها بودن دو حالت داشت، یا خودشون بالا رو نگاه میکردن و میو میکردن و غذا رو میگرفتن و میخوردن، یه عده دیگه هم از این گربه ها بودن که یهو میدیدی من تو مودش بودم براش یه گوشت پرت میکردم ولی این میترسید و فرار میکرد. خب شانس سیر شدن در یک شب سرد رو از دست میداد.
۳- مدل سوم باز زمانی بود که دسته ای بودن، اگه یکی از گربه ها یا حتی دو تای اونا سیاه بودن قشنگ فرق مشخص میشد، گربه سیاها خنگ ترن و اصلا نمیتونستن به موقع عکس العمل نشون بدن و حتی اگه غذا جلوشون بود نمیدیدن و میرفتن. اینا هم فرصت سیر شدن رو الکی از دست میدادن.


حالا اینا چه ربطی به انسانها داره؟ من به این نتیجه رسیدم که الگوهای رفتاری گربه ها به شدت شبیه به الگوهای رفتاری مردم خصوصا در ایرانه، هر کسی که بتونه و زرنگ باشه برده. نمیخوام بگم مثلا احساس کنی زرنگ نیستی و نمیتونی کنکور ارشد قبول شی، اتفاقا برعکس، میخوام بگم دست خودمونه مثلا آدما هم عین همین گربه ها هستن.

یه عده که فرصتها رو میقاپن و میرن دنبالش ، اینا آدمهای مثبت اندیشی هستن که اجازه نمیدن افکار منفی اونا رو تحت تاثیر قرار بده و پیش میرن. یه عده مثل سولی سوگلی گربه هام غذا مفت میاد دستش گاهی ول میکنه میره عین خیالش نیست فرصت رو از دست میده، یکی هم که سرعت عمل نداره و خوب نمیبینه و فقط نگاه میکنه، اونم اصولا آدمیه که غرق در خیالات خودشه و اصلا فرصت ها رو نمیبینه. یا اونقدر سرعت عمل نداره که خودشو با جریان زندگی هماهنگ کنه.

دقیقا میگن انسان حیوان هوشمنده راست میگن. این کارای ما بر اساس غریضه ما شکل میگیرن و ما زمانی که غریضه درونمون به دانش و انسانیتمون غلبه کنه و غافل باشیم فرصت ها رو یکی پس از دیگری تو هر کاری از دست میدیم.

میدونین، گاهی احساس میکنم این گربه ها که بالا رو نگاه میکنن و منتظر غذا هستن خیال میکنن من خداشونم، یعنی دنیا اینقدر کوچیکه و در عین حال بزرگه. من امتحان کردم من اگه ده تا گردن مرغ بندازم برای چهار تا گربه، اونی که هیچکدومو نمیبینه و میره هم وجود داره. ولی یکی میبنی نیمه شب در تاریکی یه تیکه گوشت پیدا میکنه عشق میکنه میخوره.

حالا باز میگم سرگذشت ما انسانها هم همینطوره با سرنوشت و شانس و هر چی که اسمشو بزاریم. به تعداد تمام آدما میشه اسم روش گذاشت. مهم اینه که فرصت ها رو از دست ندین. فرصت ها همیشه هستن، تو هر شرایطی هستن، این دید ماست که باید گشاده تر بشه. هیچ نشونه ای وجود نداره، هیچی نیست، فقط دنیایی از فرصت ها که از آسمون میریزن و زمانی میتونین اونا رو بدست بیارین که از قدرت تخیل و اراده استفاده کنین. خوب ببینین و خوب به خاطر بسپارین که برای فراخوانی های بعدی راحت باشین. زندگی عین یه برنامه هست، برای هر کسی برنامه ی خودش، ولی چیزی که کلیه همینه که شانس همون لحظه ی طلایی هست که تو هوا پره و لبریز، فقط آدم باید ببینه و شکارش کنه، نه بی خبر و گمراه و من اسمشو میزارم خودخواه بشینه که یا همه چی مطابق میلش بشه و اگه نشه هی غر بزنه به جون خودش و بقیه......

فرصت ها عین همین غذاهایی هستن که من به گربه ها میدم و سرنوشت کسی نوشته نیست. همونطور که از ازل قرار نبوده که این گربه هه مثلا گوشتو بخوره، خودش زرنگ بوده گرفته. به فرصتها اینطوری نگاه کنین، با قوه ی اندیشه و تفکر برای خودتون فرصت بسازین و حقتونو بدست بیارین.

فقط تفکر و تخیل در کنار هم و استفاده از هر ابزاری که دم دستمونه.

ببخشید خیلی حرف زدم، میخواستم بگم امشب احساس کردم خیلی از این مطالعه روی گربه ها لذت بردم چون دقیقا متوجه الگو های رفتاری مشترک بین انسان و حیوان شدم. شرایط رو براشون ایجاد کردم و حتی گاهی شرایط رو سخت گرفتم ولی همیشه دوتاشون از همه بهتر بودن و همونایی هستن که سردسته ی گربه ها هم هستن. پس فرصت ها رو گربه ای بقاپین و امید داشته باشین چرا که جا برای همه هست،


ارادتمند

پ ن: اولیور توییست رو هم بگین بیاد یه کاسه دیگه آش بدمBig Grin

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: فاطمه سلیمانی
ارسال:
۲۷ آبان ۱۳۹۸, ۰۳:۱۷ ق.ظ
گربه ها و آدم ها/ عصر ماشین:
گربه ها و آدمها

الان چند روزه که شاهد یه پدیده ی نادر هستم بین گربه ها. این روزا دیگه هیچ گربه ای هم به گربه ی دیگه رحم نمیکنه، اینایی که تا هفته ی پیش اگه به یکیشون غذا میدادی بقیه مینشستن و نگاه میکردن تا خوردن اون یکی تموم بشه ، الان حمله میکنن و غذای اون یکی رو میگیرن و نسبت به هم خیلی خشونت نشون میدن. جدیدا خیلی آلودگی صوتی هم ایجاد میکنن طوریکه نمیزارن من درس بخونم. وقتی میو میکنن من دلم نمیاد جواب ندم و بهشون غذا ندم و خودشون هم اینو میدونن.

الان با این وجود که تک تک گربه های محوطه پشتی رو میشناسم که نزدیک به سی تا هستن و هر کدومشون یه اسم دارن، متوجه شدم که گربه ها هم مثل آدمها دارای تیپ و شخصیت های متفاوتی هستن. یعنی یه جوری الگوی رفتاری انسان و گربه شبیه به همه. گربه میگن مال ایران بوده اصالتا، ولی چیزی که متوجه شدم گربه یه حیوان مصری هست یعنی اولین بار سمت آفریقا وجود داشته و این گربه ای که امروزه اینجاس از نسل همون گربه های آفریقایی هستن که درست نقطه ی مقابل یه شیر قرار میگیرن. ما به دلایل فرهنگی برای شیر ارزش زیادی قائل هستیم و شیر یک حیوان ایرانی هست. و چون از نژاد گربه سانان هست، پس همون گربه ی ایرانی هست. حالا بگذریم...

سیمبا خانوم یه گربه ی معصوم و مهربون بود، خراب شد، درستش کردم ولی هنوز بچگی میکنه و غذای مامانش سلی Soly رو هم میخوره. سیمبا الان شش ماهشه و کاملا دست آموز شده، (واقعا هم شبیه به سیمباس)

سلی که مادر سیمبا هست رو بیشتر از یکساله که میشناسم و اولین گربه ای بوده که بهش غذا دادم. تقریبا سن و سالی الان ازش گذشته و بسیار رفتار خانمانه ای داره. خودش میدونه کی وقت غذاس، میاد و روزی یه بار هم بیشتر نمیخوره. به هیچ کس هم حمله ور نمیشه و یه وقار خاصی داره.

پرویز، شرور و در عین حال با مرام و با معرفت. روزی دو بار غذا میخوره و سر خوردن غذا به هر کی میخواد باشه حمله میکنه ولی وقتی صداش کنی فورا در خدمت گذاری حاضره. چشمای به شدت شروری داره.

غلام: همیشه عصبانیه و در حال ایراد گرفتن و اینو از توی حرکاتش میشه کاملا فهمید.

یا دوقلوهای افسانه ای که یه جفت گربه ی جوان سیاه رنگ هستن که همیشه باهم هستن و همیشه ی خدا هم گرسنه و خنگ و غذاشونو گربه های دیگه میخورن.

و از همه جالب تر گربه ی حنایی رنگ فوق العاده خوشگلی هست که من اسمشو فاگین گذاشتم و علتش هم اینه که مثل گداها میشینه پای پنجره اونقدر میو میکنه تا بهش گوشت بدی، خلاصه سنگر رو همیشه حفظ میکنه و عین گداها زنجه موره میکنه تا بالاخره تسلیم بشی بهش غذا بدی و این عمل هر نیم ساعت یه بار تکرار میشه.

خلاصه گربه ها هم مثل انسانها هستن و شخصیت و کاراکتر خاص خودشونو دارن و این همش به اون علته که جزوی از الگوریتم چرخه ی حیات هستن ، زندگی هم دقیقا مثل یه برنامه ی کامپیوتری، مثل یه الگوریتم هست که حواس پنجگانه ی ما مثل یه سیستم عامل اونو پردازش و برای خودش کامپایل میکنه. گربه ها و آدمها به عنوان دو عنصر بیومکانیک ،

متوجه شدم این روزا که فشار زندگی زیاد شده ، انسانها تحت فشارن و درست حیوانات هم این فشار رو احساس میکنن، حیوانات هم ترس از جنگ درشون نهادینه شده و با کوچکترین صدایی از جا میپرن که البته دلایل نژادی داره و ما آدمها خصوصا در ایران بدون اینکه بدونیم داریم قانون تبعیض نژادی رو با در نظر نگرفتن اونا روی حیوانات پیاده میکنیم. در حالیکه اینا هم جزوی از این برنامه ، از این الگوریتم هستن و ما بهشون احتیاج داریم، اجزای یه برنامه هر چی از هم بیشتر دور بشن بازدهی برنامه پایین میاد.

امروز مال در خونه ی ما رو از عصر تعطیل کردن، برای اینکه شایع شده بود که میخوان آتیشش بزنن و این خیلی از نظر من مسخره بود. یا آسیب زدن به محیط، یا حالا هرچی، رفتم نون بخرم ، خوبه میخواستم یه دونه نون بخرم که همون یه دونه رو هم چون میخواستم با کارت پرداخت کنم ملت تو سرم خراب کردن .....

و در نهایت اینو متوجه شدم که هیچ گربه ای شرور نیست، اگه هر کاری میکنه از روی غریضه هست. دقیقا همین موضوع در مورد آدمهای ما هم صدق میکنه. گربه که به ذات خودش غریضی عمل میکنه و عقل منطقی نداره. ولی آدمیزاد یا اشرف مخلوقات قدرت درک و تشخیص داره و محدودیت عرصه رو بهش تنگ میکنه درست عین حیوان، حالا این محدودیت باعث میشه که آدمها اصالت آدم بودن خودشونو فراموش کنن و برای نجات دادن جون خودشون و گذران زندگی خودشون، چون هیچ اختیار منطقی از خودشون ندارن، مثل گربه ها از روی غریضه رفتار کنن و ....

نمیخوام به انسان توهین کنم، ولی انسان حیوان ناطق یا حیوان متفکر هست و ازش گریزی نیست، آدمها هم مثل گربه ها گرسنه میشن، آدمها هم اگه خیلی گرسنه شن شاید همون رفتاری رو از خودشون نشون بدن که یه گربه به خاطر غذا نشون میده و این برای آدمیزاد تنها پالس حیاته.

ولی خب نمیشه گفت چاره ای نیست، چون آدم صاحب عقل و شعوره و باید تحت هر شرایطی به مسائل عقلانی واکنش نشون بده. شاید برای همینه که این روزا خیلی احساس میشه گربه ها و آدمها خیلی شبیه به همن. و در نهایت باز... هیچ گربه ای شرور نیست.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۱۰ آذر ۱۳۹۸, ۰۴:۱۲ ق.ظ
روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان
سولی، سیمبا، پرویز و سایر رفقا

- پرویز خان، هنوز اون بالاس؟
-آره بابا، اون چراغ سوزانش هم روشنه
- مامان، به نظرت امیدی هست؟
- سیمبا عزیزم، امید همیشه تنها دلیل زندگیه، پس هیچ وقت نباید از بین بره
- ببینم چیزی رو از دست دادم؟
- از نگاهش بدم میاد، برو اونور
- مگه جای تو رو تنگ کردم؟
- خفه شو کوچولوی مامانی، فقط نگاه کن
- الان میرسه، الاناس که صدامون کنه
- من که خیلی گشنمه و شیکممو صابون زدم که یه شام حسابی بخورم
- تو همیشه گرسنته، همینه هر جا بویی بیاد پیدات میشه

فاگین از راه میرسد.
- اینجا همونجاس که.....
- آره بابا بیا بشین الان می اندازه.
- کجا بشینه؟ برو تا لاکارت نکردم، برو از اینجا

فاگین فرار میکند و با سرعت دور میشود. همه بالا را نگاه میکنند.

- مامان چی شد؟ من گشنمه
- اگه سولی کاری نکنه ما امشب از گشنگی میمیریم
- یخ میزنیم ...
- ساکت باشید! سیمبا اینقدر تو دست و پای من نپیچ
- ولی مامان پرویز راس میگه، اون تو رو خیلی دوس داره
- آره، وقتی نگاهت میکنه و میخنده، باورت نمیشه که...
- من یکی که آرزوم بود یه بار منو اونطوری نگاه کنه

[i]شبدیز و سیاوش وارد میشوند[/i]

-اینجا چه خبره؟
- چیزی رو از دست دادم؟

سیمبا در حالیکه اینور و آنور میپرد
- هنوز ننداخته، ولی نگاه کن چطوری نگاه میکنه؟
- معلومه باز داره سولی رو نگاه میکنه
- سولی سوگلی اونه، احمق کاکاسیاه!
- کاکاسیاه خودتی!


فاگین از سمت چپ مجددا وارد میشود، در حالیکه چیزی را زمین میگذارد
- من خیلی نیازمندم، من ، من، من، نگاه کن، من باید شیکم اینم سیر کنم، به من رحم کن

پرویز با صدای بلند رو به فاگین
- میری یا افقیت کنم

فاگین کمی دور میشود، سولی سرش را بالا میگیرد و به تقلید از او باقی هم به آسمان نگاه میکنند، خورشید سوزانی در چشم همه آنها میدرخشد، در این میان غلام وارد میشود و گوشه ای مینشیند. همه بالا را نگاه میکنند، خورشید سوزان همچنان در چشمان آنها سوزانتر به نظر میرسد.

- مامان حرف تو رو زمین نمی اندازه، من میدونم اون خواسته های تو رو مستجاب میکنه

سولی از سکو بالا میرود تا از فاصله ی نزدیکتری به خیال خودش به آسمان نگاه کند، همه چشمان خیره شان را به آسمان و به خورشید سوزان دوخته اند. برای لحظاتی سکوت برقرار میشود. سرهای همه رو به بالا خیره به آسمان، طوری به نظر میرسد که همگی به خلسه فرورفته اند، صدایی جز صدای جیرجیرکها به گوش نمیرسد. چشمها کم کم به سوی آسمان خشک شد، ناگهان خورشید سوزان که در هوا بالا و پایین میرفت به سمت زمین سقوط کرد و میان آنها افتاد. همه ی گربه ها نا امید از اینکه غذایی در کار نبود متفرق شدند و آن ته سیگار کثیف همچنان روی زمین میسوخت و انگار خیال نداشت خاموش شود.

پ ن: یه داستان واقعی! از گربه های واقعی!

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۳۰ آذر ۱۳۹۸, ۰۲:۱۵ ق.ظ
دیکتاتورها تولید نسل میکنند ...
من همیشه فکر میکردم که دیکتاتوری فقط در جوامع انسانی اتفاق می افته. ولی چیزی که اخیرا شاهدش بودم برام خیلی جذابه و میخوام با شما در میون بزارمش.

من اول از همه یه گربه داشتم که سه تا بچه داشت و به بچه هاش غذا میدادم. تا اینکه متوجه شدم که دو تا بچه گربه از سه تا که نر بودن غیب شدن. فقط سلی soly عشقم موند با یه دخترش که اسمشو گذاشته بودم سیمبا بس که شبیه به سیمبا بود و احساس میکردم شاید مثل سیمبا تنها نجات یافته ی نسل گربه های مثل سلی باشه. سیمبا و سلی هر دو هر روز از گردن و پای مرغ بگیرید تا هر چی که قابل خوردن برای گربه ها بود از دست من میخوردن و سیر میشدن. تا اینکه سر و کله ی یه گربه خاکستری خیلی خاکبرسری پیدا شد. من برای اینکه اون موقع هنوز پی نبرده بودم که گربه ها هم حرمسرا دارن و پنجره من که پنجره پشتی میشد حرمسرا یا همون محل زندگی گربه های ماده بود؛ متوجه نشدم که این گربه خاکستری ماده هست و اسمشو برای اینکه همیشه نخود ماجرا بود گذاشتم "پرویز". من شروع کردم به پرویز و باقی غذا دادم و به عشق سلی این کارو میکردم ولی همیشه این پرویز خان غذای اینا رو میدزدید و به شدت کتکشون میزد. طوریکه اسمشو گذاشته بودم بدقلق، معصومه (منظورم برعکسش بود) و خلاصه حتی به فکرم رسیده بود که رو سرش آب میریختم زمانی که به غذای باقی حمله میکرد. تا اینکه ....
چند روز پیش متوجه شدم که درست زیر پنجره اتاق خواب ما سه تا بچه زاییده که سه تا هم عین خودش خاکستری هستن، جفتش رو پیدا کردم و دیدم که اونم خاکستری هست. اولش برام زیاد جدی نبود و به همشون غذا میدادم و الانم میدم. چون طفل معصوم داشت و اسم این سه تا رو هم گذاشتم شنگول و منگول و حبه ی انگور. کم کم دیدم که اوضاع وخیم شده، این گربه محل زندگی سلی و سیمبا رو تسخیر کرده و همه ی غذا ها رو برای خودش و بچه هاش میبره و سیمبا و سلی و بقیه عملا گرسنه میمونن. خرج منم بالا رفته برای اینکه هر روز یه بسته گردن مرغ باید به اینا میدادم. شاکی شدم و گفتم که من دیگه با این گربه ها کاری ندارم چون این گربه خاکستری یا همون پرویز خانوم خیلی حمله میکنه و من با دیدن این صحنه ها موقع غذا دادن به اینا خیلی عصبی میشم.
خلاصه متوجه شدم که پرویز به من علاقه خاصی داره و البته پیش خودم قشنگ فکر کردم که پرویز منو شبیه به یه گردن مرغ گنده میبینه. الان دو روزه با یه اتفاق عجیب مواجه شدم. گربه های خاکستری سلی و سیمبا رو چهل و هشت ساعته که تهدید میکنن و نمیزارن که غذا بخورن و مدام اونا رو قرق میکنن که فراریشون بدن. متوجه شدم این پرویز خانوم با نقشه ی قبلی از یه گربه ی خاکستری دیگه باردار شده و بچه های خاکستریشو هم اینجا کنار منبع غذا داره بزرگ میکنه و تصمیم داره با دیگر گربه های خاکستری سلی و سیمبا رو از محوطه بیرون کنه و اینجا رو تصاحب کنه. چرا؟ چون منبع غذا پنجره ی اتاق ماست. میخواد اینجا رو داشته باشه.
امشب مجبور شدم خیلی آب بریزم رو این گربه خاکستری ها فقط برای اینکه سلی و سیمبا بتونن غذا بخورن. خیلی اذیت شدم. ولی دیدم به چشم خودم که یه گربه ی مکار مثل پرویز خانوم که یه دیکتاتور جاه طلبه همه چی رو برای خودش میخواد، با نقشه های از پیش تعیین شده و شاید گاها تصادفی به نظر بیاد ، ولی حساب شده داره گربه های دیگه رو آواره میکنه. تولید نسل کرده برای اینکه گربه های خاکستری از اصیل ترین نژاد گربه هستن و خیلی نژاد پرستانه نگاه میکنن به ماجرا. امت گربه های خاکستری رو دارن زیاد میکنن و غذاهای همه رو میخورن. جای خواب باقی گربه ها، خصوصا گربه عسلی من سلی من و سیمبا رو اشغال میکنن. این عالیجنابان خاکستری الان یه حصر خاکستری ایجاد کردن برای سلی و سیمبا که نتونن غذا بخورن. خودشون رو نژاد برتر، یا بندگان برتر میدونن و احساس میکنن که همه باید به فرمان اونا باشن.
امروز احساس کردم که جامعه ی گربه ها بسی پیچیده تر از جوامع انسانیه. من تا حالا گربه ها رو یه جور ماشین نوع دوم میدونستم در مقایسه با انسان به عنوان ماشین هوشمند نوع اول، ولی الان احساس میکنم هوشمندی و نظمی که تو زندگی اینا هست واقعا مثال زدنیه. چه برنامه ریزی منظمی ، به قول معروف منبع رو پیدا کرده، حالا میخواد با ضایع کردن حق دیگران امت خودش رو به هر شکلی که باشه، حتی از بین بردن صاحب خونه گسترش بده.
ممکنه که الان به من بگین که اینا فقط حیوان هستن، ولی من میگم از هوشمندی کم از انسان ندارن. یه نتیجه دیگه از مطالعه زندگی این موجودات گرفتم و اون اینه که

گربه های سفید، بی طرف
گربه های سیاه، مگس ماجرا، بدبخت ترین قشر
گربه های عسلی و قهوه ای، ساده و باهوش
گربه های خاکستری، بسیار زیرک و باهوش
گربه های ترکیبی از حالت ترکیب این رنگها خارج نمیشن و دقیقا خصوصیات ترکیبی دارن

بله و نهایتا متوجه شدم که دیکتاتور یه موجود فرصت طلبه که از فرصت ها به خوبی استفاده میکنه، دلیلی هم نداره ضریب هوشیش بالا باشه، فقط فرصت ها رو به خوبی میشناسه و برای رسیدن به اهدافش به حق دیگران هم تجاوز میکنه و وای به اون روز که یکی رو مورد سو استفاده و منبع غذا قرار بدن تا خودشونو به قوم خودشون اثبات کنن.

من روزای اول به پرویز خانوم غذا نمیدادم و یا اگه میدادم جلوی اون قربون صدقه ی سلی و سیمبا میرفتم و به عمد بود این کار، بعد متوجه میشدم که اینطوری نسبت به دیگر گربه ها خصوصا سلی و سیمبا حساس ترش میکردم. اینو میدونستم که دیکتاتور ها همیشه میخوان خود نبودشون رو ابراز کنن و انتقام بگیرن. بنابراین قشنگ این حس رو در پرویز خانوم احساس کردم.

میخوام منبع غذاشو تعطیل کنم. میخوام ببینم بازم اینجا میمونن یا نه. میخوام ببینم با تحریم چطور میتونم باهاش مبارزه کنم.

نظر شما چیه؟

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۰۱ دى ۱۳۹۸, ۰۴:۰۱ ق.ظ
روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان
گربه های مهاجر

بعد از اتفاقی که دیروز افتاد، من امروز گربه ها رو تحریم غذا کردم. ساعتی از صبح نگذشته بود که موجی از گربه ها پایین پنجره جمع شدن. من گاهی میرفتم دم پنجره و نگاه میکردم ولی محل نمیگذاشتم. تا اینکه تمام مدت حواسم رفت به سه تا بچه گربه ی خاکستری و خلاصه دلم سوخت و رفتم غذا آوردم براشون و برای بچه ها انداختم. همین موقع یهو پرویز خانوم حمله کرد به سمت بچش که غذا رو میخورد و شروع کرد به تار و مار و زدن بچه هاش به شکل بسیار زننده و وحشیانه ای و شروع کرد غذا ها رو خوردن!
من که از تعجب ماتم برده بود برای یکی دیگه از گربه ها که عسلی رنگ بود یا بهتره بگم همون سیمبا یه تیکه غذا انداختم. سیمبا شروع کرد به خوردن و در همین حال پرویز خانوم یهو در حالیکه بچه هاشو میزد حمله کرد به سیمبا و غذای اونو هم خورد. من که از بالا شاهد این صحنه های دردناک بودم باهاش دعوا کردم و بهش تذکر دادم. در همین موقع گربه ی نری که به نظر میرسید پدر بچه هاس وارد صحنه شد. ناگهان پرویز خانوم به سمت جفت خودش حمله کرد و سه تا چک آبدار نثارش کرد!!! گربه نر کمی عصبانی شد ولی بعد از کمی غرغر راهشو کشید و رفت.
پرویز خانوم که از شدت عصبانیت به خودش میپیچید غذای باقی گربه ها رو هم با حمله بهشون خورد و رفت. در حال رفتن یکبار دیگه بچه هاشو کتک زد. یکی رو از روی نرده ها پرتاب کرد طوریکه بچه گربه ی بیچاره که نمیدونم شنگول یا منگول یا حبه ی انگور بود زوزه ای کشید و نقش زمین شد.

این مسائل توجه منو خیلی جلب کرد و با اینکه امروز و امشب شب یلدا بود و من مهمان بودم، ولی سعی کردم سر و ته ماجرا رو دربیارم و رفتم توی محوطه. همینطور که میگشتم متوجه شدم من قبلا این بچه گربه خاکستری ها رو تو ورودی روبرو دیده بودم. یعنی اینا الان نزدیک یک ماه و نیم دارن و جای دیگه به دنیا اومدن. پس پرویز خانوم بچه گربه ها رو از ورودی روبرو به دندون گرفته بود و اینجا آورده بود که مثلا وفور نعمته تا باهم مفت خوری کنن. با حیله داشت گربه های ماده ی دیگه رو از اینجا آواره میکرد ولی دستش رو شده بود و برای همین خیلی عصبانی بود. نکته ی جالبی که باز توجه منو جلب کرده بود عطسه کردن ها و تیک های عصبی مداومی بود که این گربه بهشون مبتلا شده بود.

دیکتاتور ها گاهی فضایی رو که دارن برای جولون دادن کافی نمیدونن و مهاجرت میکنن، میان به جایی که بهشون قدرت بیشتری بده، جایی که وفور نعمته و غارت میکنن. حالا فرقی نمیکنه نر و ماده بودنش. چیزی که هست اینه که یه دیکتاتور همیشه یه بیماره، و دیکتاتوری یه بیماریه که یه گربه بهش مبتلا میشه.

تو آدمها در مورد بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ گفته میشه که به شدت عقده ای بودن. از جمله زندگی هیتلر اینو ثابت میکنه در کتاب "نبرد من" که سرگذشت آدولف هیتلر هست این مسئله اثبات میشه. هیتلر از یه یهودی سیلی خورده بوده و در بزرگسالی اینطور از یهودی ها انتقام میگیره. احتمالا میدونین که هیتلر نقاش بوده، چطور یه نقاش میتونه مرتکب چنین جنایت هایی بشه؟ خب بیماره و این یه جور بیماریه که در انسان و حیوان مشترکه و این چیزیه که متوجه شدم با مشاهده ی زندگی گربه ها.

همیشه برای بیماریها علاجی پیدا میشه، ولی یه سری بیماری ها هستن که هیچ علاجی ندارن، مثل سرطان، مثل تیفوس، مثل لوپوس، مثل خیلی بیماریهای دیگه مثل ابولا.... مثل بیماریهای روحی روانی، درست مثل یه سی دی هست که اگه یه خش عمیق روش بیفته دیگه نمیخونه و اطلاعاتش قابل بازیابی نیستن. پس کاری که میکنیم اینه که می اندازیمش دور. در تمام دنیا مجازات اعدام فقط برای اینگونه بیمارها اجرا میشه و به شکل بسیار انسان دوستانه ای هم اعدام میشن. فقط به خاطر اینکه جرثومه هستن. حالا با پرویز خانوم چه کنیم؟ من که اصلا نه میخوام نه خیالشو دارم که بلایی سر گربه بیارم، چون چیزی که هست اینه که تا بوده، یه دیکتاتور خودش خودشو نابود کرده، پس منم نمیخوام نابودش کنم. همین که بفهمه باید برگرده به جایی که ازش اومده و گربه های عسلی و قهوه ای رو تنها بزاره کافیه.

حالا باز نژاد پرستانه نگاه نمیکنم. باید بفهمه که نباید با دیگر گربه ها به این شکل رفتار کنه، خصوصا بچه های خودش. نمیدونستم دیکتاتور ها برای رسیدن به اهدافشون از بچه هاشون هم عبور میکنن، یکی رو میشناختم که البته هیچوقت اسم دیکتاتور به اون شکل بهش ندادن، اون یه قلدر بود و کسی نبود جز نادر شاه افشار، نادرشاه جهان گشا که در اواخر عمرش به شدت دیکتاتور و بدبین میشه، دچار پارانویا میشه و حتی میده یکی از پسر های خودشو کور میکنن...... پس اینجا بود که یه نمونه ی انسانی پیدا کردم که برام توجیه کنه که چرا یه نمونه ی حیوانی مثل پرویز خانوم با بچه های خودش همچین رفتاری میکنه.

-------------------------------------------------------------
پ ن: چیزی که دوست دارم بهش برسم یه بینش ژرف هست در راستای مشکل یابی در زندگی انسانها با الگوی حیوانی، درست مثل کاری که پاولوف روسی انجام داد. و من میخوام این رفتار ها رو در ماشین ها هم در ادامه مورد بررسی قرار بدم.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۰۹ دى ۱۳۹۸, ۰۳:۰۸ ق.ظ
روانشناسی حیوان، انسان، ماشین ...؟؟؟
و دیکتاتوری شکل گرفت ....

چیزی که هست الان دو روزه که قلع و قمح شدیدی میشن گربه ها توسط پرویز خانوم و توله های مبارکه! تمام گربه ها از اومدن به قسمت پشتی بلوک، یعنی دقیقا جایی که پنجره ی اتاق من هست منع شدن! من مدتهاست که کنار پنجره درس میخونم و این مسائل رو خوب میبینم که شبا چطوری گربه های خاکستری به سردستگی پرویز خانوم معروف به معصوم باقی گربه ها رو با حمله میترسونن و دور میکنن انگار بچه های پرویز خانوم از طرف خدا نزول اجلال فرمودند!!!! الان دو روز بود که من به غذا دادن به گربه ها ادامه دادم با اینکه دیدم که فقط پرویز و بچه هاش موندن و امشب تصمیم گرفتم و تغذیه کردن اونا رو قطع کردم به علت های زیر:

۱- پنج روز پیش سیمبا به شکل عجیبی گم شد! اصلا هیچ اثری در اکباتان ازش پیدا نکردیم!!! حتی با چک کردن دوربینهای خیابون پشتی اطمینان حاصل کردیم که زیر ماشین نرفته باشه.
۲- حملات گربه خاکستری ها به گربه های دیگه از جمله سٌلی و تار و مار کردن اونا و بستن دسترسی برای اونا به این سمت.
۳- یه مزاحی هم کرده باشم اٌسکل گیر آوردن من که همچنان با این کارهایی که میکردن بهشون غذا میدادم.
۴- یه کفتر سفید دیدم که پرویز به دندون گرفته بود و میرفت، بعد فهمیدم کفتر مال یکی از همسایه های طبقه همکف بوده!!!!


الان که این مطلب رو مینویسم ساعت یک و نیم شب هست و این گربه انگار خواب نداره و خیره به اتاق من از همون زیر درختی که برای سلطنتش روبروی اتاقم انتخاب کرده داره منو نگاه میکنه. فقط میدونم حالم ازش بهم میخوره، با اینکه میدونم یه حیوونه و غریزه بهش میگه به خاطر بچه هاش باقی رو دک کنه و این یه جور رقابت برای حیات هست ولی نمیتونم قبول کنم که حیوان اینقدر حیوان باشه!!!! همونطور که بعضی ها اصلا انسان نیستن و باید باور کرد!!!

دو ماه پیش ....
من از کنار ورودی روبرویی رد میشدم که زیر پله های پارکینگ متوجه بچه های خیس و کثیف این گربه شدم!!! این گربه کسی بود که اصلا دیده نمیشد و الان ملکه هست. من گربه های زیادی رو بزرگ کردم ولی این اولین گربه ایه که حتی نرش مدام بهش سر میزنه و ازش حساب میبره و باقی گربه خاکستری ها دارن ازش مراقبت میکنن، در حالیکه وقتی بچه های سلی به دنیا اومدن دوتاشون همون چند روز اول غیب شدن و فقط سیمبا باقی موند. نمیتونم بگم که این کارا رو میکنن که نسل خودشونو از انقراض نجات بدن، من فکر میکنم میخوان نژاد خودشونو از انقراض نجات بدن و این گربه خاکستری خاکبرسری پرویز خانوم، معروف به معصوم، شاید تنها گربه ی ماده ای باشه که مونده و زایمان کرده!!!!! و بچه هاش زنده هستن.

بله، اینا واقعا قصد دارن که تصاحب کنن اینجا رو و منو همونطور که گفتم گیر آوردن که غذا مفتی میدم دلسوزی میکنم. حالا اینا که حال ما انسانها رو متوجه نمیشن تو این حد از هشیاری، مراوده با آدما باعث میشه احساسات آدما هم براشون ملموس تر بشه، پس اینا یه جوری منبع غذا رو پیدا کردن و کنارش دارن حکمرانی ایجاد میکنن و من به این دلیل که به نژادهای گربه های دیگه، خصوصا رنگهای دیگه اینطور بی احترامی میکنن بیزار شدم و در نهایت غذا دادن و سیر کردن اونا رو تعطیل کردم. گفتم که تحریم تنها چاره کاره. به من چه این همه بچه گربه به دنیا میان، خب زندگیشون رو که من نباید نجات بدم. اونم تو این جو نژاد پرستانه که متوجه شدم بین گربه ها حکم فرماست. یه جوری مثل بعضی اقوام عشیره ای زندگی میکنن و به نژاد و نسل خودشون خیلی حساسیت به خرج میدن و این بزرگترین مشکلیه که در حال حاضر دنیا رو برداشته. کسایی که این مشکل رو درست کردن خودشون نمیتونن جمعش کنن الان و توش موندن. نژاد پرستی بزرگترین دلیله برای قتل و کشتار و اصولا وقتی به یه عده میگن جمعیتتونو زیاد کنین و بچه دار بشین نباید باور کنن سریع بسم اله، عین پرویز خانوم! منظورشون به نژاد خودشونه بازم عین پرویز خانوم! دیدین که هر چه جمعیت بیشتر ابرقدرت تر! مثل چین، و هند که داره غوغا میکنه و به صنایع فضایی هم پیوسته!!!! حالا بحث از اینم فراتر میره. این روزا مد شده که میرن آزمایش ژنتیک میدن که ببینن از چه نژادی هستن ، مثلا یه عده جوگیر رو میشناسم که رفتن تعیین نژاد کردن که چقدر آریایی هستن!!!! خب اینا یه جور جنونه، برای اینکه همه ی نژاد ها برابر هستن، ما وقتی در مورد انسانها صحبت میکنیم میگیم Human Race نمیگیم Black Race یا Yellow Race یا در نهایت Indian Race.

حالا فرض کنیم که بگیم نژاد آریایی ...
چرا نژاد آریایی؟ خوب نگاه کنید در طول تاریخ کیا نژاد پرست ترین ها بودن.


در تاریخ جهان و از زمان حضور انسان نئاندرتال اونا رو در دوره های ابتدایی تر در ایران و بعد در مصر و بیت المقدس پیدا کردن! چیزی که هست نژاد انسانها مدام در حال تکامل و فرگشت هست. در طول تاریخ تمامی نژادها باهم اختلاط پیدا کردن از جمله ایرانیها که اسمشونو میگن هندو اروپایی، به این علت که میگن، بازم میگم میگن//// انسانهای ایرانی اروپایی بودن و از اروپا به سمت ایران مهاجرت کردن و با هندو ها که از سمت هند به ایران حمله کردند به اجبار اختلاط نژادی پیدا کردن!!!!! چه اروپایی هایی بودن ایرانی ها! موها و ریش های فر و بور از مشخصات این نژاد هندو اروپایی بوده که به مرور زمان به تیرگی امروزی گرویده، البته .... بازم میگم البته، هندی ها زرد و سرخ مخلوط هستن و ایرانیها کاملا نژاد سفید هستن پس اصالت دارن و از هندو ها یا همون هندی ها تیرگی مو رو به ارث بردن. البته .... اختلاط با عربها کاری با ما کرد که حمله ی مغول نکرد.... ولی بازهم ایرانیها ، یا همون آریایی ها نژاد غالب هستن. باز هم ایرانیها دارن پهلوی ساسانی رو به لهجه ی اعراب به فارسی امروزی صحبت میکنن ولی ساختار زبان خودشونو حفظ کردن. هنوز اگر از ایرانیها، حتی عربهای ایران آزمایش ژنتیک بگیرین هنوز و هنوز اصالت نژاد دارن، و دنیای امروز دنیای نژاد پرستی و علم ژنتیکه، میخوام بگم اصیل ترین سفید پوست در منطقه ی خاور میانه زندگی میکنه ، نژاد عرب که کلا متفاوته و از قضا اینا کینه توز مثل شتراشون، تا اسپانیا رو فتح کردن که بتونن نژاد خودشونو پراکنده کنن و ایران تنها کشوریه که با حمله ی اعراب هنوز خودشه، هنوز مردمش یلدا رو جشن میگیرن، هنوز مردمش نوروز باستانی رو جشن میگیرن، هنوز مردمش چهارشنبه سوری رو برپا میکنن.

به قولی حافظ میگه " محفل دل نیست جای صحبت اضداد / دیو چو بیرون رود فرشته درآید

دیو DAEVA در فارسی به معنای خدا بوده، که در هندی هنوز مفهوم دیوا رو از اختلاط نژاد با ما به ارث بردن و خدایانشون رو دیوا یا دیوی خطاب میکنن. از جمله برای مثال هنرپیشه ملکه مارها سری دیوی ، اسمش به معنی سریتای خدا هست. یه اسم هنریه البته. خداوند بیامرزادش. دیو با یکتاپرست شدن ایرانیها جایگاهش به چیزی که امروز بهش میگیم فرشته و قبلا میگفتیم امشاسپند نزول میکنه چون امشاسپندان در درجه ی بعد از خداوندگار دانا، اهورا مزدا قرار میگیرن. و اینها دیو یا همون داوا بودن. بعد از حمله ی اعراب به ایران دیو بیرون میرود و فرشته درمیاید به جاش.

حالا وارد حرفهای ادبی نمیشیم، میخوام بگم کاری که ایرانیها کردند رو مصری ها نکردن، اونا با اعراب بادیه نشین اختلاط نژادی پیدا کردن و حتی زبانشون به عربی تغییر کرد! اتفاقی که در ایران نیفتاد!!!! تمدن ۵۰۰۰ ساله ی مصری زیر خاکها مدفون شد و .... راستی گربه نژاد اصیلش برمیگرده به مصر و حوالی رود نیل!!!!

حالا کاری ندارم ولی هدف از بین بردن نژاد برتر هست، و نژاد های دیگه با دزدیدن استعداد های ما و سرمایه های ما دارن نژاد خودشونو ارتقا میدن!!!! جنگ امروز جنگ یارانه، ببخشید رایانه نیست، جنگ نژاده!

چیزی که در مورد این گربه ها هم صدق میکنه، پس من نتیجه میگیرم که انسان یک حیوان تربیت پذیره مثل باقی حیوانات دیگه که خوش به حالش روی دو تا پا می ایسته، حیوان متفکر ، ولی چرا انسان؟؟؟؟

هوش و ادراک در همه ی موجودات بشری وجود داره، حتی همین گربه ها به این زیبایی سیاست میریزن و کسب قدرت میکنن، توصیه میکنم کتاب "قدرت" نوشته ی برتراندراسل رو بخونین.

شاید بهتر باشه بگم تا اینجا نتیجه گرفتم که ساده ترین نوع موجودات که بهش میگن اشرف مخلوقات همین انسان هست. البته، البته، از حیث فیزیکی باهم فرق دارن موجودات و انسان رو چیزی به نام تربیت پذیری یا به قول شما مهندسا به روز رسانی اطلاعات مجزا میکنه. پیچیده ترین موجودات از دیدگاه من تک سلولی ها هستن که فیزیکی به غایت ابتدایی دارن، ولی به شدت پیچیده هستن، الان از تک سلولی های کف دریا در اقیانوس اطلس دارن نیروی برق و الکتریسیته تولید میکنن. میخوام بگم موجودات هوشمندی هم حتی هوشمند تر از ما وجود دارن که ما قادر به برقراری ارتباط با اونا نشدیم تا حالا. یعنی چون دیده نشده ما اشرفیم؟ یا اقدس مخلوقات؟ شاید چشم ما از دیدن اونا عاجز باشه! شنیدم که گربه ها سیاه سفید میبینن، ولی باورش سخته، چون اونا به رنگ کلاه و عینک من حساسیت نشون میدن و آشنایی میدن.

چیزی که هست اینه که گربه ها به عنوان یک نمونه از حیوانات و انسانها به شدت شبیه به هم و هر دوی اونا به شدت شبیه انواع ماشین هستن. انسان فرقش با باقی موجودات در کسب دانش هست، در دانایی هست، وگرنه گربه ها کراوات میزدن.

حالا میدونم حرفهای زیادی تو سرم بود بعد از اون همه تحقیق روی مدلهای گربه ای و انسانی و مطالعه در مورد انواع ماشینها و زبانهاشون کلی حرف داشتم، ولی همه رو در هم قاطی کردم. امیدوارم خواننده رو خسته نکنم. هر چند فکر نمیکنم هنوز مطلب من برای بچه های مهندسی جذبی داشته باشه. ولی به شما نشان خواهم داد که ابر انسانها کیا هستن.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۰۹ دى ۱۳۹۸, ۰۷:۳۷ ق.ظ
روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان
وقفه ی چهل و هشت ساعته

دیشب ساعت حدود دو و نیم یه اتفاق عجیبی افتاد که باعث شد مطلبی رو کشف کنم و اینجا بخوام ثبت کنم، بنابراین بابت پستهای مکرر عذر خواهی میکنم.

دو روز پیش
پرویز خانوم جای همیشگی خودشو ترک کرد و رفت روبروی اتاق من نشست، حتی جای خوابشو از زیر پنجره ی من به اونطرف پله ها تغییر داد. امروز صبح متوجه شدم بر خلاف همیشه که عاشق زیر پنجره ی من بود، وقتی بچه هاش اون سمتی میرفتن اونا رو با دندون میکشید می آورد اینور.... من برام جالب بود که شاید داره با من بازی میکنه. ولی این مسئله رو تو شرح حال پرویز خانوم ثبت کردم.

آنچه امشب اتفاق افتاد
اتفاقی که من اصلا فکرشو نمیکردم. بعد از اینکه پست قبلی رو نوشتم رفتم و نشستم به سیستم عامل خوندن و خلاصه داشتم از زمان و سکوت شبهای دراز زمستانی استفاده میکردم که یهو یه صدای مهیبی به گوشم رسید طوریکه پنجره ی اتاقم به لرزه درومد!!!!
فورا پنجره رو باز کردم و نگاه کردم دیدم یه از خدا بی خبر از طبقات بالا تر دو تا کیسه ی آشغال سنگین و پر از آت و آشغالهای صندوق میوه و اینا از بالا انداخته پایین دقیقا جایی که گربه ها زیر پنجره ی من مسکن داشتن. اینو مطمئنم که بچه گربه ها امشب اونجا بودن. فقط امیدوارم بلایی سرشون نیومده باشه.

همین احوالات بود که من سٌلی رو دیدم که از توی باغچه پرید بیرون و میو میو کنان دور این توده ی عظیم آشغال که افتادنش صدای انفجار تولید کرده بود حرکت کرد. کم کم گربه های دیگه همه اومدن، غیر از گربه های خاکستری!!!!! ولی خیلی ترسیده بود، من براش غذا انداختم و با ترس و لرز میخورد. همیشه برام جالب بود که چرا گربه ها مدام موقع خوردن اطرافشون رو کنترل و نگاه میکنن و امشب فهمیدم که عدم احساس امنیت دارن، حکومت نظامی دارن، یه جوری یعنی میتونستم اینطوری توصیفش کنم که گفتم. شبها این اتفاق می افته. گربه ها حکومت نظامی میدن و تردد مجازات داره.

و چیزی که بیشتر از همه توجه منو به خودش جلب کرد ترسی بود که پرویز خانوم دو روز پیش شروع کرد به نشون دادن از اون مکان و به پلکان روبرو نقل مکان کرد. من اول فکر میکردم شاید از تنفر من از رفتارهاش قهر کرده و جاشو عوض کرده ولی امشب با تمام وجودم حس کردم که گربه ها خیلی چیزا میدونن، گربه ها لااقل چهل و هشت ساعت زودتر از حادثه خبردار میشن. خیلی برام جالب بود!!!!!

انسان نمیتونه از چند دقیقه بعد خودش خبر داشته باشه، ولی گربه از دو روز یا همون چهل و هشت ساعت قبل حادثه رو بو میکشه، آینده رو میدونه،


حالا نتیجه ای که گرفتم: ذهن انسان یک ذهن بسته هست، شاید بهتر باشه بگم ذهنی که شاید شرایط بسته کرده اونو، محدودیت ها همه ذهنی هستن و چیزی که هست ما با شاید شاید تکنولوژی و شرایط جبری خودمونو وادار کردیم که بسته فکر کنیم. ذهن رو باید باز گذاشت ، نمیگم ما میتونیم مثل گربه ها حادثه رو ۴۸ ساعت قبل بو بکشیم، ولی باید از مغزمون استفاده ی بهینه بکنیم.

سریعترین موجودی که بعد از این گربه به ذهنم رسید ماشین بود که میتونه سریعتر از انسان در خیلی از موارد به یه سری استاندارد ها برسه و یه سری کارها رو انجام بده. پس ممکنه که گربه ها شکل زندگی سنتی خودشونو حتی در شهر حفظ کرده باشن، ولی انسانها با تکنولوژی ذهن خودشونو محدود کردن، چون این اختراعات بشری نشون دهنده ی پیشرفت ذهنی هست. پس چرا هنوز انسان از چند دقیقه بعد خودش که هیچ وای برسه به چهل و هشت ساعت قبلش خبردار نیست؟ آیا گربه ها در زمان سفر میکنند؟ یا شاید قوانین زمان برای اونا درست به تناسب نسبت سرعت طی شدن عمرشون نسبت به انسان سریع پیش میره؟؟؟

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۲۲ دى ۱۳۹۸, ۰۳:۲۰ ق.ظ
روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان
حرکت به سوی هدف

این روزها متوجه شدم که گربه ها یخرده زیاد شدن، تازه تعداد بیشتری از گربه ها هم به من اعتماد میکنن و از دست من غذا میخورن. امروز متوجه شدم که این موجودات دو خصیصه ی خیلی بارز دارن :

۱- به شدت کینه ای و انتقامجو هستن
۲- به شدت سخت به انسانها اعتماد میکنن



دشمنی فاگین و پرویز

مدتی بود که پرویز به فاگین حمله میکرد و اجازه نمیداد نه تنها غذا بخوره، بلکه نمیزاشت اینطرفا پرسه بزنه. خیلی فکر کردم به اینکه چرا این اتفاق افتاده و یهو یه چیزایی یادم اومد. دوماه پیش بود که کلی گربه از جمله پرویز و سلی و فاگین و سیمبا و و و و همه جمع بودن و ماو ماو میکردن که من براشون غذا بندازم. یهو دیدم فاگین که گربه ای هست عسلی رنگ و یه دست و معلومه نژاد اصیلی داره در حالیکه یه بچه گربه ی خاکستری رو به دندون گرفته بود اومد جلو، بچه گربه رو گذاشت روی پله و شروع به التماس کرد. من دیدم این امکان نداره بچه ی خودش باشه و کلی خندیدم که میخواد منو گول بزنه. امروز متوجه شدم که بچه ی پرویز خانوم بوده که فاگین به دندون گرفته و بیچاره اومده راستشو گفته، پرویز اونجا رو شلوغ کرده بوده که برای بچه هاش غذا ببره و فاگین (از بس عین گداها التماس میکنه بهش میگم فاگین) اونو لو داده بود. پرویز هم از اون روز دیگه به فاگین کینه کرده. خصوصا اینکه به بچه هاش نزدیک شده و یکیشونو هم به دندون گرفته. پس گربه ها بسیار کینه ای و انتقام جو هستن.

اعتماد گربه ها به من
گربه ها همونطور که گفتم سخت اعتماد میکنن. اگه میان نزدیکتون و ماو ماو میکنن اصلا دلیل بر صلح و دوستی نیست. گربه تا دمش رو تکون نداده برای شما به هیچ وجه قصد دوستی و صلح نداره. گربه ها خیلی مرام وار زندگی میکنن و یه جوری به مرام طرف اخت میشن باهاش. کما اینکه الان گربه ها خواهر منو بیشتر از من دوس دارن که تازه اونم بهشون غذا نمیده. سلی کاملا به من اعتماد کرده ولی اگه غذا رو بد به سمتش پرتاب کنم برای یکی دو روز بدبین میشه. گشنه که میشه برمیگرده.


علت ازدیاد گربه ها
متوجه شدم که گربه ها زیاد شدن، و بیشتر اینکه متوجه شدم دارن در فصل غیر مرتبط جفت گیری میکنن. نرها هم به این سمت بلوک مهاجرت کردن و اکثر اوقات باهم هستن. من حالا احساس کردم باید منتظر تولید مثل زیاد اونا هم باشم. منتهی چیزی که هست اینه که چرا این اتفاق داره می افته؟
نه! نه تنها از نظر غذایی تامین شدن، احساس میکنن یکی ازشون حمایت میکن. احساس امنیت راز بقاست. پس متوجه شدم گربه ها هدف اصلی رو برای بقا پیدا کردن، پس اینجا جمع شدن و همشونو هم من تغذیه میکنم. پس یه جوری میشه گفت اینا به حالت هیوریستیک رسیدن و راه مطمئن و هدف رو پیدا کردن. ما چه انتظاری از ماشین داریم؟ رسیدن با بازده هرچه بیشتر به سمت هدف.
حالا دقیقا چیزی که دوست دارم بدونم و میخوام آزمایش کنم اینه که میشه به وسیله ی الگوهای ماشینی رفتار موجودات رو هم کنترل کرد و از اونا ابر حیوان ساخت؟ این رو تضمین رو خواهم داد در صورتیکه این فرضیه روی موجود زنده جواب بده، ساده ترین راه رسیدن برای هدف در یک مسئله یا ماشین هم حل خواهد شد.


پ ن: امشب اصلا دل و دماغ ندارم، نتیجه ی مطالعاتم رو اینجا خواهم نوشت. فقط ممکنه که مطالب یخرده پس و پیش باشن، ولی چرک نویسهای من هستن.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۲۵ دى ۱۳۹۸, ۰۳:۱۷ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ دى ۱۳۹۸ ۰۳:۱۷ ق.ظ، توسط marvelous.)
روانشناسی و شباهتهای سبک زندگی انسان و حیوان
موجودی که زیاد میداند
امشب میخوام یه خرده از داستانها بیام بیرون و برم دنبال یه کم جمع بندی تا اینجا و نکته ای رو در مورد هوشمندی یا آگاهی مطرح کنم.

مطالعه روی مدلهای انسانی

هوشمندی یکی از ویژگیهای موجودات زنده هست، اصلا نمیگم مختص انسان هست، چون در کف اقیانوسها موجوداتی هوشمند تر از انسان هم وجود دارن که درست بر اساس معروفترین الگوریتمهای شناخته شده تکثیر میشه هوشمندیشون و حالا بخش جدایی رو در بر میگیره. یادم باشه اینجا رو بیام منبع اضافه کنم برای دوستانی که احتمالا جدیدا دارن این پستهای منو پیگیری میکنن. حالا ما انسان رو به عنوان نماینده ی هوشمندی در نظر میگیریم. یه توضیح کوتاه در مورد منبع هوشمندی از تاریخ تا واقعیت برای شما میدم و وارد اصل ماجرا میشم.

اهورا مزدا
شاید همه این روزها با شنیدن این کلمه یادشون بیاد که ایرانی هستن و برن یه گردنبند فروهر بندازن گردنشون باهاش عکس بگیرن. ولی چیزی که هست این کلمه ریشه داره در چیزی که میخوام در موردش بنویسم. اهورا مزدا آفریدگار زیبایی ها و نیکی هاست (حالا ما کاری نداریم به اینش) اسمشو کار داریم و هویتش رو.
اهورا مزدا یعنی دانش پاک یا دانش مطلق. و چرخه ی طبیعت درست مثل یه الگوریتم درختی برمیگرده به اهورامزدا یعنی دانش پاک یا دانش مطلق که مرکز هوشمندی هست (ریشه اصلی) این ریشه ی اصلی تماما زاده هایی داره و اینا هم زاده هایی دارن و چیزی که در همه ی اینا مشترک هستن، یا ژن مشترک هستن دانایی و آگاهی هست (درست مثل DATA). این الگوریتم درختی بسیار پر شاخ و برگ و در عین حال حساب شده عمل میکنه و به هر موجودی ارزش و بهره ای داده شده منتهی شکل استفاده از این بهره با توجه به تفاوت موجودات متفاوته. پس تمامی موجودات به سرچشمه ی دانش یا هوشمندی متصل هستن. آیا نمیتونیم بگیم که دانش کامل یا همون هدف وجود داره و فقط باید فراخوانی صورت بگیره؟

انسان به عنوان هوشمند ترین موجود (البته اینجا تا قسمتی با خطاهای انسانی )
انسان یکی از نوادگان اهورامزدا به عنوان گره جد یا گره اصلی هستن یعنی اهورامزدا جد گرهی به نام انسان هست، پس این هوشمندی در انسان هم وجود خواهد داشت به شرطی که اجازه بده جریان پیدا کنه و با خطاهای انسانی اونو به باد نده. پس انسان به منبع دانش اتصال داره، به منبع هوشمندی متصل هست پس میتونه به هر دانشی که اراده کنه دسترسی داشته باشه. منبع یکی هست، اهورامزدا!
انسان قادر هست حتی اگه بخواد موجودی مثل خودش رو تولید کنه، منتهی موجودی که انسان تولید میکنه همیشه یه قدم از خودش جلوتره بسا به رویاهاش شبیه هست.

از این قسمت میخوام به این نتیجه برسم که هوشمندی در سراسر عالم پراکنده هست. پس همه میتونن ازش برخوردار بشن. منتهی گفتم با توجه به شرایط فیزیکی هر موجودی به اندازه ی خودش بهره میبره (این بهره میتونه به اندازه بهینه برسه- نمونه ی اون انسان های بدون خطاهای انسانی، حیوانات و موجودات دست آموز و غیره) هر موجودی از بعد خودش با این منبع دانش متصل میشه و به قول شاعر ، هر کسی از ضن خود شد یار من، (مولانا تو قرن نه و ده هجری به این نتایج رسیده بود) پس هر موجودی دنیا رو از بعد خودش میبینه و چه بسا اصلا اونطور که ما دنیا رو برای خودمون قراردادی تعریف میکنیم برای موجود دیگه اینطور نباشه. مثلا من انسان وقتی روی چمن ها مینشینم و روشون دست میکشم میگم عجب چمن نرمی، اینا همش قرارداده و موجود دیگه شاید اصلا برخوردی کاملا متفاوت با مقوله ی چمن نرم داشته باشه. (مطمئنا یه آدم فضایی به چمن نمیگه چمن و مطمئنا از نرمی اونم لذت نمیبره به این شکل که ما میبریم).

فیزیک زمان
زمان اجرای الگوریتم همیشه خیلی اهمیت داره، نه؟
ما بر اساس بهره ای که از هوشمندی برده ایم و اندازه ی بهره ای که از این هوشمندی استفاده کردیم میتونیم در زمان که درست مثل هسته ی سی پی یو هست حرکت کنیم. صبح ساعت شش بیدار شیم، مسواک صبحانه دانشگاه...... ساعت ۱ ناهار و خلاصه همینطور تا دوازده شب خواب. توجه داشته باشین که اینا همه قراردادهایی هست که ما انسانها برای زندگی تعیین کردیم. وگرنه کجا یه آدم فضایی به ساعت ۱۲ میگه ساعت ۱۲؟ ممکنه اصلا براش ساعت ۲۵ باشه. آدم فضایی نه، حالا یه موجود ملموس تر، یه گربه! مطمئنا این حیوون (اکثر حیوانات) برخورد متفاوتی با زمان خواهند داشت. من گربه رو در این تحقیق نمونه قرار دادم. ما اینطوری میبینیم. یه لیوان جلوی ماست، ولی دلیل نمیشه برای اون حیوون هم لیوان باشه، اگه گربه ی خونگی رفتار های هوشمندانه ی انسان گونه از خودش بروز میده دلیلش اینه که تحت تکفل موجود هوشمندی مثل انسان که مدام قراداد تولید میکنه قرار گرفته. یعنی شرطی شده با قرادادهای زندگی انسانها، حیوانات که باهوش ترین اونا البته تا حالا خرس پاندای چینی شناخته شده (الان در روسیه دو تا پاندای چینی خریده که فقط بهشون شطرنج و نقاشی یاد بده) در اثر برقراری ارتباط با موجودات هوشمند تر (بدون احتساب خطاهای انسانی) جهش ژنتیکی پیدا میکنن. انسان هم از این قاعده مستثنی نیست. حالا از این حرفا بگذریم چون الان بحث ژنتیک و الگوریتم ژنتیک رو نمیخوام شروع کنم. فقط میخوام بگم مفهوم زمان برای حیوانات با انسان کاملا متفاوته.

حیوانی که زیاد میدانست
و خوشبختانه از خطاهای انسانی مستثنی بود


گربه ها در طی این مطالعه مشخص شد که حداقل ۴۸ ساعت در زمان از ما جلوتر هستن. چرا که حوادث رو حس میکنن و شاید این به دلیل ارتباط مستقیم اونا با بطن طبیعت هست. (من این اعتقاد رو البته ندارم) چیزی که فکر میکنم اینه که این موجودات خیلی بیشتر از اون چیزی که از دید ما باید بدونن میدونن، یعنی درست مثل رباتی که از قبل برنامه رو بهش دادن و فقط باید مسیر گراف رو طی کنه، پس دانایی اولیه وجود داره و نسبت به خودش از طبیعت و این هوشمندی بهره برده. ولی چرا انسان نمیتونه زودتر از حوادث خبردار بشه؟ حالا اینو هم الان کاری ندارم و فقط میخوام بگم گربه ها خیلی چیزا رو میدونن با اینکه عمر کمی نسبت به حیوانات دیگه دارن ولی گفته میشه که سرعت سیر زمان رو متفاوت احساس میکنن و برای همین ۱۵ سال زندگی نرمال اونا دقیقا برابر ۷۵ سال ماست. دقیقا مثل گره نوه ای که از ریشه و یا گره اصلی ارتفاع زیادی نداشته باشه.

حالا چرا گربه زیاد میداند؟
برای همین سنسورهایی که داره (سیبیلاش) مثل رادار میمونن و هم باعث تعادلش هنگام حرکت میشن و هم سیگنال میگیرن. حقیقت اینه که گربه ها برای ما میو میو میکنن، وگرنه خودشون در سکوت (از دید ما انسانها سکوت) به هم سیگنال میفرستن و ابزار جانبی که برای برقراری ارتباط ازش استفاده میکنن گوشها و دمشون هست. گربه ها یه سری خصوصیات رفتاری دارن برای برقراری ارتباط و حرف زدن. مثلا جملات امری رو با گوششون و بیشتر گوش راستشون ابراز میکنن. وقتی به هم نگاه میکنن و دوتا گوششون تیز میشه و نوکش حرکت میکنه دقیقا دارن باهم جر و بحث میکنن و وقتی دمشون رو تکون میدن یعنی سر صلح دارن.

گربه زیاد میدونه واسه اینکه محدوده ی عمرش رو توضیح دادم. شکل گذر زمان براش مثل ما نیست. گربه ها همیشه بیدارن و به خاطر همینه که هیچکس از گربه های ایرانی خبر نداره....


ادامه دارد ...

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟ شاپری ۲۴ ۱۴,۹۳۱ ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ ۰۷:۴۹ ق.ظ
آخرین ارسال: s.gg
  تا به حال شده خدا فرصت زندگی کردن دوباره رو بهت بده؟مرگ از جلوی چشمات رد شده؟ abraham ۲۱ ۱۶,۰۲۷ ۲۰ دى ۱۳۹۹ ۱۰:۵۶ ب.ظ
آخرین ارسال: raam
  راهنمایی در مورد محلی امن برای زندگی نزدیک چهارراه ولیعصر kadoos ۹ ۷,۹۳۴ ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ ۱۱:۰۰ ب.ظ
آخرین ارسال: ehsan0000
  هفت شوخی تهدیدآمیز آقایون برای زندگی متاهلی solmaz_69 ۶ ۶,۵۱۴ ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ ۰۱:۴۵ ب.ظ
آخرین ارسال: unipaper
Question برنامه ریزی به سبک ۳ گام sara417 ۴ ۶,۹۴۶ ۲۰ آذر ۱۳۹۸ ۰۲:۰۴ ق.ظ
آخرین ارسال: marvelous
  سبک زندگی چیست pm24 ۱ ۲,۹۱۴ ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ ۰۱:۱۹ ق.ظ
آخرین ارسال: marvelous
  شخصیت شناسی اناگرام چیست وچه تاثیری در زندگی ما دارد؟ samaneh_fathi ۰ ۲,۱۶۷ ۰۴ تیر ۱۳۹۸ ۱۱:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: samaneh_fathi
Question سوالات روانشناسی که در مصاحبه پرسیده میشه amin_msd ۳ ۵,۵۴۴ ۰۷ تیر ۱۳۹۷ ۰۸:۳۱ ق.ظ
آخرین ارسال: amin_msd
  [نکات زندگی] ۱۰ شرایط خطرناک برای ازدواج ! farazin ۱۷ ۱۸,۶۶۰ ۲۳ دى ۱۳۹۶ ۰۲:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: WILL
  [نکات زندگی] مـرا همـانگـونه کـه هستـم دوسـت داشتـه بـاش! good-wishes ۶ ۹,۷۹۲ ۲۳ دى ۱۳۹۶ ۱۰:۱۴ ق.ظ
آخرین ارسال: royka

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close