quote='mohammadali1990' pid='179083' dateline='1368464127']
نه بابا . . . معدلم موثرم ۱۵/۱۷ هستش
باعث سعادت منه که رتبم نزدیک شماست
[/quote]
زنده باشی محمدعلی جان....
(۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۸:۱۹ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط: آرمین جان شما با اجازه کی بهش میگی عملیات؟ فقط من باید بگم
به به داستان ناموسی شد!....چاکر امیرهم هستیم من متعلق به همه مردمم امیرجون ....
این داستان ID من که برای خیلی از بچه ها عجیب بود و مرتب مورد سوال قرار می گرفت مربوط میشه به زندگی عجیب و غریب من و اینکه برای ارشد ۸ماه برنامه داشتم که بعد از هشت سال زندگی پرفراز و نشیب یه جمع بندی از زندگیم بکنم....هرچند بخاطر قضیه مالک اشتر سال قبل، ۳ماه از این ۸ماه از دستم رفت اما خلاصه اسم این عملیات ،عملیات هشت بود که ارزشمند ترین عملیات زندگیم بود...البته باکلی جریانات مفصل...آخه حقیقتا یه چیزی رو بگم شاید دوستانی که این روزها ناراحتند براشون جالب باشه و مرهمی برای دردشون،شکست توی زندگی سرآغاز بزرگترین پیروزی ها می تونه باشه...
۸ سال پیش بخاطر کلی مشکلات که برای من حقیر پیش اومد توی سال هایی که هر نوجونی غرق در آرزوهای دور و درازه مجبور شدم تمام آروزها و رویاهامو به خاک بسپارم و باالجبار ۲ سال ترک تحصیل کنم!بعد از اون با یه دنیا درد و رفتن تا مرز نابودی تصمیم گرفتم که زندگیمو از نو بسازم!خیلی سخت بود!مجبور شدم دیپلمو از دبیرستان بزرگسالان بگیرم و هزاران حرف و حدیت مردم و دوست و آشنا رو به جون بخرم.... خلاصه هشت سال پر دردی گذشت،ساده بگم کمرم شکست توی اون سالها! اما سرانجام فقط به لطف خدا به هدفم رسیدم و اون این بود که قدری خودمو و بعد خدامو بشناسم....امیر گفتی معدل!!!به ولله زمانی فهمیدم بالاترین معدل ها،رتبه برتر و قبولی در بهترین دانشگاه های کشوری ارزشی ندارد که در دبیرستان بزرگسالان در امتحان زندگی شرکت کردم و مردود شدم!اخدا رو به خاطر لحظه لحظه اون هشت سال شاکرم ...چرا که در این هشت سال لحظه ای منو تنها نذاشت هرچند من پر از عیب و خطا بودم و هستم....
سرتونو به درد نیارم...خدا کمک کرد ذره ای از این ماجراهای پر درد این هشت سال رو به کمک استاد بزرگم دکتر میرعماد الدین فریور مدیر مسئول مجله شادکامی و موفقیت و تنها به خواست خدا دقیقا در اوج کوران ارشد یعنی در پاییز تحت عنوان "دست نوشته های شکست، پلی تاموفقیت"به چاپ برسونم تا شاید به روزی یه جایی توی این دنیای بزرگ حداقل گره گشای کار یه نفر باشه...
خلاصه این بود داستان ID من امیر جون: عملیات هشت
ارادتمند همه شما دوستان عزیزم....[