خیلی وقتا که یاد عباسعلی میفتم یاد تویم میفتم؛ اون تصادف! اون سال! که عباسعلی تازه ازدواج کرده بود
هی ی ی ی ی روزگار؛ یاد عباسعلی بخیر. چه عشق پاک و قشنگی داشت به خانومش! مث دو تا مرغ عشق بودن.
یادته عباسعلی همیشه یه لبخند رو لباش بود؟ یادته همیشه آخر شب قبل خواب شعارش چی بود؟ یادته اون میز و قاب عکس و دیس خرمای توی دانشگاهو؟
چه زود میگذره عمرا! چه زود از هم جدا میکنه ما رو از هم دست روزگار! چه زود دیر میشود گاهی!
بعد سه سال اومدم اینجا رد پاتو دیدم یاد قدیما افتادم. دوس دارم بیام سراغت، پیدات میکنم پس بزودی. یا علی