|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sara9009 - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۱۰ ب.ظ
حبیب محبیان درگذشت   ، مرد تنهای شب
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
خواننده ی مورد علاقه ی من بود ، خیلییییییی ناراحتم خیلییییییییییی   
ببین کیا دارن میمیرن    
خوشحالم حداقل تو خاک خودش مرد ، روحش شاد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RangiRangi - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۱:۴۵ ب.ظ
................
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۱۱ ب.ظ
اینم یه عکس خاطره انگیز دیگه:      
![[تصویر: 407160_post_8.png]](https://img.manesht.ir/407160_post_8.png)
دیگه کم کم باید شماره پرونده یا شماره داوطلبی رو پیدا کنید.   
یکی از داوطلب های امسال یه تاپیک درست کنه برای منتظران نتایج ارشد که برم اونجا فعالیت هامو ( ) پیگیری کنم. احساس می کنم قشر هدف فعالیت های منو نمی بینن.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۱۷ ب.ظ
بهترین لحظه لحظه دیدن رتبه هست به خصوص وقتی زیر ۱۰۰ میشی خیلی حال میده تا شهریور کلن حال میکنی تا بری کلاس و... اونوقتم بد نیس فقط با الان قابل مقایسه نیست الان وقت رویا پردازیه اونوقت وقت واقعیتاست!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۴۱ ب.ظ
چند روز پیش تلویزیون یه مستندی از آسید مهدی قوام نشون داد. قبلا میشناختمش اما بهونه ای شد بیشتر بشناسمش. اگه نمیشناسیدش یه سرچی کنید. داستان های جالبی داره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۰۵ ب.ظ
(۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۴۱ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: چند روز پیش تلویزیون یه مستندی از آسید مهدی قوام نشون داد. قبلا میشناختمش اما بهونه ای شد بیشتر بشناسمش. اگه نمیشناسیدش یه سرچی کنید. داستان های جالبی داره.
خوندم جالب بود چه خوبه ادم تو عمل معتقد به کار درست باشه کلن اینکه ادم هی بگه من خوبم خیلی برام عجیبه چون باید یک هزارم خوب بودنت رو بگی نه هزار برابر بودنت رو بگی! بعضی از پستا رو اینجا می خونم ادم از تعجب دهشن وا می مونه!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۲۰ ب.ظ
(۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۰۵ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: خوندم جالب بود چه خوبه ادم تو عمل معتقد به کار درست باشه کلن اینکه ادم هی بگه من خوبم خیلی برام عجیبه چون باید یک هزارم خوب بودنت رو بگی نه هزار برابر بودنت رو بگی! بعضی از پستا رو اینجا می خونم ادم از تعجب دهشن وا می مونه! ![[تصویر: biggrin.gif]](https://manesht.ir/forum/images/smilies/biggrin.gif)
فرمایش شما متین هست که کسی نباید هزار برابر بودنش رو بگه و مختص این فروم نیست. ولی به نظرم از اون حال بهم زن تر این باشه که یه سری از افراد شکستها و کمبودهای خودشون رو با پریدن به افراد موفقتر بخوان رقیقتر کنند.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۳۷ ب.ظ
(۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۲۰ ب.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط: فرمایش شما متین هست که کسی نباید هزار برابر بودنش رو بگه و مختص این فروم نیست. ولی به نظرم از اون حال بهم زن تر این باشه که یه سری از افراد شکستها و کمبودهای خودشون رو با پریدن به افراد موفقتر بخوان رقیقتر کنند.
اره اینم درست نیست حالا اگه بحث علمی باشه مشکلی نیست البته تا حدی که حوصله بقیه سر نره
چون حرف از موفقیت شد من یه مطلبی همیشه تو ذهنم بود بگم که بعضیا هستن اینجا مدام خودشونو با بعضی دیگه مقایسه می کنن و احساس می کنن مثلا پایین ترن. موفقیت یه چیزه نسبیه مسابقه دو نیست که بازنده و برنده نسبت به کسی داشته باشه کسی الکی اعتماد به نفس خودشو خراب نکنه رقیب تو دیروز تو هست نه هیچکدام از ای دی های اینجا! موفقیت شاید یه زمانی رتبه کنکورت باشه اما موفقیت خیلی کلی تره و به نظرم موفقیت میزان رضایتت در هر لحظه می تونه باشه.
خوبه ادم از موفقیتاش بگه به بقیه راه ور نشون بده اما اینکه اغراق کنه و یه ابرانسان بخواد خودشو نشون بده درست نیست! من با یکی از موفق ترین ادمای علمی جامعه که رتبه ۴۰ کنکور لیسانس بود لیسانس و فوقش رو برق شریف بود پست دکتری از یکی از بهترین دانشگاههای جهان گرفت و الان استاد دانشکده برق دانشگاه تهرانه از نزدیک اشنا بودم هیچوقت ادعایی نداشته هیچوقت خودشو برتر از کسی نمی دونه به هیچکسم راهش رو توصیه نمیکنه اینجا بعضی طوری پست می زنن انگار نسخه ultimate بشریت هستن چه اخلاقی چه علمی!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milestone - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۵۱ ب.ظ
داشتم تو دستنوشتهها دنبال چیزی میگشتم، این متن از گابریل گارسیا مارکز رو پیدا کردم که لحظاتی قبل از مرگ نوشته بود.
متن قشنگ و اثرگذاریه، گفتم تایپش کنم:
اگر خداوند برای لحظاتی فراموش میکرد که من صرفا یک عروسک کهنه خیمهشببازی هستم و به من تکهای بیشتر از زندگی اعطا مینمود، من از همه آن زمان نهایت سود را میبردم و بهترین کاری که میتوانستم را انجام میدادم. کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میدیدم، چرا که برای هر دقیقهای که چشمانمان را روی هم میگذاریم به مدت شصت ثانیه روشنایی نور را از دست خواهیم داد. و در آن هنگام که دیگران میایستادند راه میرفتم و و همگامیکه میخوابیدند بیدار میماندم. هنگامیکه صحبت میکردند گوش میدادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمیبردم! کینهها و نفرتهایم را بر روی تکه یخی مینوشتم و زیر نور آفتاب نظارهگر آب شدنش میشدم.
چیزهای زیادی از شما یادگرفتهام؛
من آموختهام که وقتی نوزادی به تازگی تولدیافته انگشت پدرش را چنگ میاندازد، برای همیشه در قلب وی جای گرفته است. من یادگرفتهام که یک فرد، تنها وقتی میتواند به فردی دیگر از بالا به پایین نگاه کند که بخواهد به او در برخواستن کمک نماید...
همیشه بیان کن آنچه را که احساس میکنی و انجام بده آنچه را که فکر میکنی؛ اگر من میدانستم که امروز آخرین روزی است که شما را خواهم دید، شما را قویا به آغوش میگرفتم تا نگهبان روحتان باشم و اگر من بدانم که این دقایق آخرین دقایقی هستند که شما را خواهم دید، به شما میگفتم که "عاشقتان هستم" و به این فرض بسنده نمیکردم که شما خود آن را میدانید.
همیشه صبحگاهی هست که در آن زندگی به ما فرصتی دوباره خواهد داد تا کارهای خوبی انجام دهیم...
برای شما با بیشترین عشق و علاقه / گابو (گابریل گارسیا مارکز)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۵۳ ب.ظ
(۲۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۵۱ ب.ظ)Milestone نوشته شده توسط: من یادگرفتهام که یک فرد تنها وقتی میتواند به فردی دیگر از بالا به پایین نگاه کند که بخواهد به او در برخواستن کمک نماید...
دقیقا!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۱۵ ب.ظ
شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد گمان بد ببری
چرا که برای آن برداشت نیکویی نیز می توان داشت.
"امام علی (ع)"
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Masoud05 - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۱۷ ب.ظ
جناب بلک با گذاشتن عکس دکتر خدایی و صفحه مشخصات فردی جهت رویت رتبه حال و هوای خاصی به سایت داده 
من امسال برای دکتری منتظر یه رتبه بد بودم بعد که رتبه ام خوب شد کلی حرص خوردم!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۰۴ ب.ظ
فکر می کنید رتبه تون بد میشه؟
حالا به این فکر کنید که رتبه تون یه جوری بشه که ندونید جایی که میخواید قبول هستید یا نه؟ یعنی رو مرز باشید!
اینطوری دیگه تا شهریور استرس دارید.  
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatemesoleimani - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۲۷ ب.ظ
هرچــے بیشتر
احساساتت رو
به آدمها بگــے
راههای بیشتری رو
نشونشون میدی که بهت صدمه بزنن
چارلی چاپلین
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 21 خرداد ۱۳۹۵ ۰۷:۴۲ ب.ظ
میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم ، چه اتفاقی افتاد ؟!!
اصلأ بگذار از اول برایت بگویم...
قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی...میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم ...
بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان بماند اما دستم را سوزاندم و نتوانستم بگویم آخ ، بلکه دلم آرام بگیرد ، مجبور بودم چون مادر اگر میفهمید بزرگ شدنم را باور نمیکرد ... دست سوخته أم را زیر سینی پنهان کردم چای را مقابلش گذاشتم و کنارش نشستم ، عشقت توی دلم مثل قند آب میشد و نمیدانستم از کجا باید شروع کنم.....باتردید گفتم :"مادرجان،اگر آدم عاشق باشد زندگی چقدر دلنشین تر بر آدم میگذرد ، نه؟"
عینک مطالعه را از چشمش برداشت و نگاهش را به موهایم دوخت ، انگار که حساب کار دستش آمده باشد ، نگاهش را از من گرفت و بین گل های قالی ، گم کرد.
+"عشق" چیز عجیبی ست دخترکم ، انگار که جهانی را توی مردمک چشمت داشته باشی و دیگر هیچ نبینی ، هیچ نخواهی و با تمام ندیدن ها و نخواستن ها بازهم شاد باشی و دلخوش....
عشق اما خطرات خاص خودش را دارد ، عاشق که باشی باید از خیلی چیزها بگذری ، گاهی از خوشی هایت ، گاهی از خودت ، گاهی از جوانی أت ...
دستی به موهای کوتاهش کشید و ادامه داد :
عاشقی برای بعضی ها فقط از دست دادن است ...
برای بعضی ها هم بدست آوردن...اما من فکر میکنم زنها بیشتر از دست میدهند...
گاهی موهایشان را ، که مبادا تار مویی در غذا معشوقه ی شان را بیازارد ...
گاهی ناخن های دستشان را ، که مبادا تمیز نباشد و معشوقه شان را ناراحت کند..
گاهی عطرشان را توی آشپزخانه با بوی غذا عوض میکنند
دستشان را میسوزانند و آخ نمیگویند "...
مکث کرد و سوختگی روی دستش را با انگشت پوشاند :
+"گاهی نمیخرند ، نمیپوشند، نادیده میگیرند که معشوقه شان ناراحت نشود !!تازه ماجرا ادامه دار تر میشود وقتی زنها حس مادری را تجربه میکنند ، عشقی صد برابر بزرگتر با فداکاری هایی که در زبان نمیگنجد..
دخترکم عاشقی بلای جان آدم نیست اما اگر زودتر از وقتش به سرت بیاید از پا در می آیی"..
لبخندی زدم ، از جایم بلند شدم و به اتاقم رفتم ، جای سوختگی روی دستم واضح تر شده بود ، رو به روی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم...عاشقی چقدر به من نمی آمد ، موهایم را بافتم ، دلم میخواست دختر کوچک خانواده بمانم ، برای بزرگ شدن زود بود ...خیلی زود !!
|