M*Gh ( Love Python & Java) تاریخ ثبت نام: ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ تاریخ تولد: تعیین نشده زمان محلی: ۲۹ April 2024 , 01:23 PM وضعیت: آفلاین |
|
|
امضای M*GhThree sentences for getting success
|
نظرهای کاربران
|
|
**sara** (16 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۲:۱۸ ق.ظ) |
|
mar_zieh, خواهش می کنم مرضیه جون ممنونم عزیزم همچنین شما همیشه موفق، شاد و سلامت باشین |
|
Morris (14 مرداد ۱۳۹۳ در ۰۵:۳۴ ب.ظ) |
|
سپاس فراوان بابت اعتبار دوست عزیز | |
Menrva (11 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۱:۲۵ ب.ظ) |
|
mar_zieh, مرسی خانومی،خیلی گلی، انرژی مثبت بهم میدییی:-* |
|
Menrva (09 مرداد ۱۳۹۳ در ۰۹:۵۸ ب.ظ) |
|
mar_zieh, سلام مرضیه جون وااای مرسی عزیزم ممنونم خیلی خوشحالم کردی مرسییی گلی :-* عید قشنگت مبارک عزیزم طاعات و عباداتت قبول حق باشه... |
|
diligent (07 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۲:۳۷ ق.ظ) |
|
من واقعا لذت میبرم مرضیه جان. یا پست نمیذارین یا اگه بذارین تو دلتنگیا و تو "به چی فکر میکنی" همزمان پست میذارین راستی سلاااااام و عیدتون مبارک |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۳۳ ب.ظ) |
|
خدای من! در هر ثانیه ای که میگذرد... بیشمار نعمت برما ارزانی کردی! تپش قلب... دم و بازدم... دیدن... شنیدن... نبض زدن ها! پلک زدن! فکرکردن و و و چقدر بیتفاوت میگذرم... |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۳۱ ب.ظ) |
|
الهی...با خاطری خسته... دلی به تو بسته!دست از غیر تو شسته... درانتظار رحمتت نشسته ام. میدهی کریمی، نمی دهی حکیمی... می خوانی شاکرم میرانی صابرم... الهی احوالم چنانست که می دانی و اعمالم چنین است که می بینی نه پای گریز دارم ونه زبان ستیز... الهی مشت خاکی را چه شاید و از او چه برآید و با او چه باید... دستم بگیر یا الرحمن الراحمین |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۲۹ ب.ظ) |
|
خدایا! تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم، تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم، تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم، تو را گرم دیدم و در سردترین لحظه ها به سراغت آمدم، تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟ |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۲۸ ب.ظ) |
|
خدایا به من ایمانی عطا کن که نگران روزیم نباشم درست مانند کودکی که نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد؛ |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۲۷ ب.ظ) |
|
خدایا ببخش که یک عمر عاشقانه هایم را خرج این و آن کردم! و به تو فقط یک مشت خمیازه و کسلی و بی حوصلگی تحویل دادم! |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۲۶ ب.ظ) |
|
گـاهـی اگــر دعـایت مسـتجاب نشـد، بـرو و گــوشـه ای بنـشـیـن... زانـوهـایـت را بغـل بگـیـر و یک دل سـیـر گــریـه کـن... شــایـد لازم باشــد میـان گــریه هـایـت بگــویی .:: اللهُـمَّ اغـفِــر لِیَ الـذُنوبَ الّـتـی تَحـبِـسُ الـدُّعــا ::. خــدایا! ببخـش آن گـناهـانم را کـه دعــایم را حــبـس کــرده اسـت... |
|
M*Gh (04 مرداد ۱۳۹۳ در ۱۰:۱۹ ب.ظ) |
|
عادت ندارم درد دلم را ، به همه کس بگویم ..! ! ! پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم.. ، تا همه فکر کنند . . . نه دردی دارم و نه قلبی |
|
aamitis (31 تیر ۱۳۹۳ در ۱۱:۵۵ ب.ظ) |
|
هیچ وقت ،هیچ چیز را بی جواب نگذار!!! جواب نگاه مهربان را با لبخند جواب دورنگی را با خلوص جواب مسئولیت را با وجدان جواب بی ادب را با سکوت جواب خشم را با صبوری جواب پشتکار را با تشویق جواب کینه را با گذشت جواب گناه را با بخشش جواب دلمرده را با امید جواب منتظر را با نوید |
|
Menrva (30 تیر ۱۳۹۳ در ۰۷:۳۳ ب.ظ) |
|
خیلی قشنگ بود مرضیه جون مرسی خانومی :-* | |
Menrva (30 تیر ۱۳۹۳ در ۰۷:۳۲ ب.ظ) |
|
دلم گرم است به بودنش می دانی به چه !؟ دلم گرم است؛به خـــدا به بودنش به نگــاهش به همراهی اش به اطمینان ِ ناب و خالصش حتی به سکوتش !! دلم گرمه که وقتایی که پرِ از دل نگرونیم حواسش بهم هست ؛ هوامو داره دلم گرمه اگه هیچی هم نیست اون هست که اگه غصه ای هست _ یادش هست که اگه اشکی هست _ نگاهش ، دستای مهربونش هست هـست و بــــــاز هم هست … |
|
SaMiRa.e (25 تیر ۱۳۹۳ در ۰۲:۴۸ ب.ظ) |
|
خیلی ممنون بسیار بسیار به موقع بود . |
|
vesta (25 تیر ۱۳۹۳ در ۰۹:۱۵ ق.ظ) |
|
mar_zieh, برایم نوشته بود : گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند ... ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید : امیدی هست ؛ چون خدایی هست ... آری ، وچه زیبا نوشته بود ... همواره با خود تکرار میکنم، امیدی هست ؛ چون خدایی هست ... |
|
**sara** (25 تیر ۱۳۹۳ در ۰۴:۱۸ ق.ظ) |
|
mar_zieh, ممنون مرضیه جان خیلی قشنگ بود | |
diligent (24 تیر ۱۳۹۳ در ۱۲:۰۲ ب.ظ) |
|
سلام مرضیه عزیز اینم یادگاری از من تو پروفایلت داشته باش... همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید .. باز دوباره روشـــــــن خواهد شد تنها فراموش نکن؛ این حقیقتی ست بارانــــــــــی باید تا که رنگین کمانی بر آید و لیموهایی ترش تا که شیرینی گوارا فراهم شود و گاه روزهایی در زحمت ، تا که از ما، انسان هایی تواناتر سازد ؛ خورشـــــید دوباره خواهد درخشید ! خیلــــــــــــــی زود ! و تو خواهی دید. . . |
|
M*Gh (22 تیر ۱۳۹۳ در ۱۲:۴۳ ق.ظ) |
|
در هیاهوی زندگی دریافتم : چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت درحالیکه گویی ایستاده بودم... چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی موهایم گشت در حالیکه فقط قصه کودکانه ای بیش نبود... دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمیشود.... به همین سادگی.... کاش نه میدویدم و نه غصه میخوردم فقط او را میخواندم... |
|
You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments. |