|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - targol - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۱۹ ق.ظ
ینی نشد یه بار از یه اتفاق خوب که در شُرُف وقوعه با بقیه حرف بزنم و بعد اون اتفاق کلا کنسل نشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۴۷ ق.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۱۹ ق.ظ)targol نوشته شده توسط: ینی نشد یه بار از یه اتفاق خوب که در شُرُف وقوعه با بقیه حرف بزنم و بعد اون اتفاق کلا کنسل نشه 
واســــــــــــــه منم همینطوریـــــــــــــــــــه :O :O
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - m.teymourpour - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
میخوام هر چی که دل تنگم میخواد رو بگم
تاریخ عضویت من تو مانشت تیر ماه امسال هستش، درسته که من تیر ماه عضو شدم ولی تا چند ماه بعدش خیلی مانشت نمی اومدم، شاید دو هفته ای یکبار
مجموع فعالیت من تو مانشت شاید به ۴ یا ۵ ماه برسه
فک کنم اولین تاپیکی که دیدم، مربوط به کنکوری های ۹۴ بود، وقتی پست هایی که بچه ها گذاشته بودن رو میخوندم، فک میکردم کسانی که پست گذاشتن همه شون بچه های یه دانشگاه هستن و فک میکردم اگه من پست بذارم، تحویل نمیگیرن
جو خیلی صمیمی بود
بعدش فهمیدم، نه تنها هم دانشگاهی نیستن بلکه کلی هم از هم دورن
اگه بخوام کامل بنویسیم که هیچ کس حال و حوصله خوندنشو نداره، سعی میکنم خلاصه بنویسیم
اعضا مانشت واقعا همه گلن به جز یه چند نفر که معلوم میشه مشکل دارن، البته این طبیعیه. ما وقتی تو جامعه واقعی هم که میریم، با آدمای مشکل دار برخورد میکنیم
وقتی که مدرسه میرفتم، تو کوچه مدرسه مون یه پسره ی دیوونه بود. یکی از بچه ها اینو میدونست ولی به من نگفت. یه روز شیرش کرد و گفت یکی بزنه تو گوش من. اونم نامردی نکرد و یکی محکم زد تو گوشم، من فک نمیکردم مشکل داشته باشه، اخه به قیافش نمی اومد، منم محکم یکی زدم تو گوشش و فرار کردم
از اون روز به بعد این پسر هر روز منو اذیت میکرد، یه روز سنگ میزد طرفم، یه روز کیفم رو میگرفت و نمیداد و ...
تا اینکه فهمیدم دیوونه است و یه روز رفتم جلوش وایستادم و دو تا محکم زد تو گوشم و از اون روز به بعد هر موقع از جلوش رد میشدم، بهش سلام میکردم و خیلی کاری به کارش نداشتم
حالا حکایت بعضی از اعضای مانشته. میگم همه خوبن، به جز چند نفر که تعدادشون به اندازه انگشت های یک دست هم نمیرسه
من اگه بخوام ۳ عضو برتر رو نام ببرم
نفر اولی که خیلی توجه منو جلب کردن، خانم vesta بودن، بابت صبری که دارن.
من مادرمو خیلی دوست دارم، اگه یه روز بیام خونه و غمو تو چشماش ببینم واقعا بهم میریزم، چه برسه به اینکه بخوام بیماری و درد کشیدنشو تحمل کنم
به نظر من اینجور مشکلات صبر زیادی میخواد که هر کسی از عهدش بر نمیاد
نفر دوم آقا فرزام بودن
من فک میکردم کسی که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد از دانشگاه شریف باشه، یه جوریه. حالا بماند چه جوری
ولی وقتی آقا فرزام رو دیدم که این شرایط رو دارن و وقت میذارن و سوالات بچه ها رو جواب میدن، خیلی حال کردم
ایشون هم قبل و هم بعد از کنکور واقعا واسه کنکوریا وقت گذاشتن و با حوصله فراوان سوالات بچه ها رو جواب دادن
به نظر من که ایشون یه استاد واقعی هستن و من به شخصه خیلی ازشون ممنونم
نفر سوم آقا فرداد بودن
میگن آدمای خوب رو یا بعد از رفتنشون میشه شناخت و یا بعد از مرگشون.
آقا فرداد جز اون دسته از آدمایی بودن که ارزششون بعد از رفتن درک شد.
البته اینو بیشتر از نظرات بقیه دوستان فهمیدم
از کاربران خوب دیگه میشه آقای Riemann رو نام برد
آقای miladcr7 و آقای Hamid_0311 که قبل از کنکور سوالات درسی خیلی از بچه ها رو جواب میدادن
من تو این مدت فعالیتم سعی کردم به همه بگم که کنکور اصلا سخت نیست، سعی کردم به هر کسی امیدواری بدم
با اینکه نتیجه اون چیزی که میخواستم نشد ولی بازم میگم کنکور اسونه
زبان و ریاضی رو که بگذاریم کنار(این دو تا پایه قوی میخوان). واقعا سوالات سخت نیستن، البته واسه کسی که تلاش کنه
شاید بشه گفت کسانی که کنکور رو همیشه سخت فرض میکردن، امسال ضرر کردن
سوالات مشترک امسال که واقعا اسون بود، سوالات تخصصی هوش (گرایش خودم) هم سخت نبود.
کسانی که اشتباه حل کردن، دلیلش این نبوده که سوال رو بلد نبودن، بیشتر به خاطر ابهامی که تو سوال بوده و معنی سوال رو درست متوجه نشدن. بعضی سوالات هم که اشتبان
به نظرم این چیزاست که باعث میشه بعضیا(من جمله خودم) کنکور رو خراب کنن
اگه نتیجه کنکورم خوب شد میام و از تجربه هایی که تو این مدت بدست آوردم میگم، اگه هم نشد که دیگه هیچ
تو این مدت من فقط به یه نفر منفی دادم که به نظرم حقشون بود، چون حرف هایی رو زده بودن که خیلی زشت بود و اصلا مناسب یه تحصیلکرده نبود
یه بار با یه پستم آقا میلاد رو ناراحت کردم که البته منظوری نداشتم و معذرت خواهی کردم.
بعد از این اتفاق فهمیدم که تو دنیای مجازی کلمات واسه بیان منظور چقد مهم هستن، چون دیگه خبری از شکل چهره و تن صدا نیست. بازم از آقا میلاد معذرت میخوام
خداحافظ مانشت.
چون دیگه پرونده کنکور ۹۴ بسته شد، چون دیگه نه من به درد تو میخورم و نه تو به درد من
امیدوارم همه دوستان به اون چیزی که میخوان برسن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sajadabbasi - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۳۲ ب.ظ
مریز آبروی سرازیر ما را
به ما بازده نان و انجیر ما را
خدایا اگر دستبند تجمّل
نمیبست دست کمانگیر ما را
کسی تا قیامت نمیکرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را
ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را
ولی خسته بودیم و میبرد توفان
تمام شکوه اساطیر ما را
طلا را که مس کرد، دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را
"محمد کاظم کاظمی"
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Bahar_HS - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۳:۴۰ ب.ظ
(۰۸ اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۵۱ ب.ظ)farhud نوشته شده توسط: خُب، خیلی آروم و بی سر و صدا امسال ۷ بهمن و ۵ اسفند رد شدن و من عین خیالم نبود.
۷ بهمن و ۵ اسفند چه خبر بوده؟؟؟
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۴۷ ق.ظ)zahra.s نوشته شده توسط: (09 اسفند ۱۳۹۳ ۱۱:۱۹ ق.ظ)targol نوشته شده توسط: ینی نشد یه بار از یه اتفاق خوب که در شُرُف وقوعه با بقیه حرف بزنم و بعد اون اتفاق کلا کنسل نشه 
واســــــــــــــه منم همینطوریـــــــــــــــــــه :O :O
واسه ی منم!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MiladCr7 - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۰۶ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ)m.teymourpour نوشته شده توسط: یه بار با یه پستم آقا میلاد رو ناراحت کردم که البته منظوری نداشتم و معذرت خواهی کردم.
بعد از این اتفاق فهمیدم که تو دنیای مجازی کلمات واسه بیان منظور چقد مهم هستن، چون دیگه خبری از شکل چهره و تن صدا نیست. بازم از آقا میلاد معذرت میخوام
سلام.شما عزیزی ببخشید اگه ناراحتت کردم.هر چند خیلی زود سوتفاهم برطرف شد.به هر حال تو محیطی که فقط از راه متن میخوای مفهوم و احساست رو بیان کنی از این مشکلات پیش میاد.
حالا چرا خداحافظی؟؟؟؟
کنکورم یه مرحله خیلی کوچیک از زندگیه(البته برای من).هنوزم میتونی تو مانشت به خیلیا کمک کنی
هر چند الان مانشت خیلی خلوت شده و ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - هرمان - ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۰۶ ب.ظ
همکاران سیستم تو تهران استخدام میکنه (البته با داشتن سابقه کار)
اینجا میشه لینک داد ؟
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ)m.teymourpour نوشته شده توسط: خداحافظ مانشت.
چه باحال : خداحافظ مانشت
منم دلم میخواد بگم خداحافظ مانشت 
بذار امتحانی بگم ببینم چی میشه : خداحافظ مانشت
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۴۸ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۰۶ ب.ظ)هرمان نوشته شده توسط: نقل قول: خداحافظ مانشت.
چه باحال : خداحافظ مانشت
منم دلم میخواد بگم خداحافظ مانشت 
بذار امتحانی بگم ببینم چی میشه : خداحافظ مانشت
منم دلم میخواد از هرچی فروم هست خدا حافظی کنم
البته دوماه پیش از یکی اش خدا حافظی کردم وباعث شد با سایتای مفید و به درد به خور آشنا بشم
ولی این تاپیک را خیلی دوست دارم"هرچه میخواد دل تنگت بگو..."
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۰۲ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۲۴ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: (09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ)m.teymourpour نوشته شده توسط: من اگه بخوام ۳ عضو برتر رو نام ببرم
خدا خیرت بده دونفرو از قلم انداختی 
تالار نظریه و گسسته آقای جویباری و خانم احمدی واقعا مدیرانی شایسته ودوستان دلسوزیی هستن
موفق باشید آقای تیمورپور 
آقای جویباری از اعضای درجه ۱ مانشت هستن. ایشون با اون همه مشغله درسی هنوزم بعد از ۴ سال مانشت رو رها نکردن و مثل روزهای اول همیار و همکار بچه ها هستن. خدا خیرت بده جناب جویباری.
همه دوستانی که تو این انجمن به دوستان مانشتی کمک میکنن قابل ستایش و تقدیر هستن.
یادش بخیر یه زمانی کاربری بنام mfExpert تو این انجمن بود؛ واقعا یه Expert بود. ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Ametrine - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۲۰ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۰۲ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: مثل روزهای اول همیار و همکار بچه هستن.
قصد جسارت ندارم، توی این فروم خیلی جاها به جای "بچه ها" نوشته میشه "بچه"
مدل جدیده تایپ کردنه یا همه دسته جمعی اشتباه تایپی مشترک دارن؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۳۰ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۲۰ ب.ظ)Ametrine نوشته شده توسط: (09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۰۲ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: مثل روزهای اول همیار و همکار بچه هستن.
قصد جسارت ندارم، توی این فروم خیلی جاها به جای "بچه ها" نوشته میشه "بچه"
مدل جدیده تایپ کردنه یا همه دسته جمعی اشتباه تایپی مشترک دارن؟ 
من عذر میخوام. تصحیح کردم. (اشتباه تایپی بود)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Ametrine - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۴۷ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۶:۳۰ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: من عذر میخوام. تصحیح کردم. (اشتباه تایپی بود)
نه!
خواهش میکنم، فقط برام جالب بود اینجا این اشتباه تایپی زیاد رخ میده.
مانشتی های sql کار، اینجا رو هم سر بزنید:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - happy07 - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۴۸ ب.ظ
کاش هیچ وقت این اشتباه رو نمیکردم که مهندس بشم، واقعا اعصابم به هم میریزه از اینکه نمیتونم قبول کنم که دیگه نمیشه به عقب برگشت و به جای مهندس شدن پزشک بشم....
لعنت به بعضی آدمها..بعضی حرفها....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۱۶ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۴۸ ب.ظ)happy07 نوشته شده توسط: کاش هیچ وقت این اشتباه رو نمیکردم که مهندس بشم، واقعا اعصابم به هم میریزه از اینکه نمیتونم قبول کنم که دیگه نمیشه به عقب برگشت و به جای مهندس شدن پزشک بشم....
لعنت به بعضی آدمها..بعضی حرفها....
من تا یه زمانی مثل شما فکر می کردم اما الان میبینم آرمان هایی که تو ذهنم دارم هیچوقت با پزشک بودن سازگار نبود...پزشک بودن یعنی واقع بین بودن.یعنی اون بچه سرطانی رو ببینی و وقتی به داروخونه ای که از خوندن این کتاب و اون کتاب تو ذهنت ساختی نگاه می کنی هیچ دارویی براش وجود نداره از سر رفع تکلیف نسخه ای بنویسی...اما من میخوام رویا پرداز باشم...رویای روزی که بیماری نباشه..روزی که پزشکی نباشه..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 09 اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۲۹ ب.ظ
منم بعد کنکور بسیار زیاد به پزشکی فکر کردم، چه جالب
|