RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esmaeli.sh - 14 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۳۸ ب.ظ
تو اگر دلگیری، لحظه ای چشم ببند،
اندکی اشک بریز، و بخوان نام مرا،
به تو من نزدیکم،
تو مرا زمزمه کن،
خواهم آمد سویت، بی صدا یادم کن،
یا که فریادم کن، که منم منتظر فریادت
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 15 فروردین ۱۳۹۲۱۲:۵۸ ق.ظ
اه...چقدر زود تموم شد...هیچ کاری هم نکردم تو این تعطیلات..هم به بطالت گذشت...خیلی بدم میاد اینجوری میشه!!
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Potential - 15 فروردین ۱۳۹۲۰۹:۴۸ ق.ظ
دقت کردید بعد از ۲۲ سالگی زمان خیلی سریعتر میگذره ... اصلا سن ت باورت نمیشه ...
این ۲ سال اخیر که اصلا نفهمیدم چطوری گذشت ... مثل اینکه همش یه خواب بود
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 15 فروردین ۱۳۹۲۰۲:۲۶ ب.ظ
(۱۵ فروردین ۱۳۹۲ ۰۹:۴۸ ق.ظ)Potential نوشته شده توسط: دقت کردید بعد از ۲۲ سالگی زمان خیلی سریعتر میگذره ... اصلا سن ت باورت نمیشه ...
این ۲ سال اخیر که اصلا نفهمیدم چطوری گذشت ... مثل اینکه همش یه خواب بود
اتفاقا ً خیلی دیر تر میگذره...من امسال میشه ۲۴ سالم
وقتی به این دوسالی که گذشت فکر میکنم...وقتی یاد دانشگاه رفتنا و سختی هاش میفتم...وقتی یاد روزایی میوفتم که تو برف و بارون میرفتم کتاب خونه...انگار سالها طول کشیده!!
من مطمئنم به شما خوش گذشته!!
امیدوارم همیشه خوش باشید
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 15 فروردین ۱۳۹۲۰۲:۳۱ ب.ظ
(۰۸ فروردین ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط: یدونه شالگردن که نیست...خیلی زیاده...!!...خیلی...واسه همه دارم میبافم تا اگه خدا کمک کرد و قبول شدم به همه شال گردن بدم
(۱۵ فروردین ۱۳۹۲ ۱۲:۵۸ ق.ظ)esisonic نوشته شده توسط: اه...چقدر زود تموم شد...هیچ کاری هم نکردم تو این تعطیلات..هم به بطالت گذشت...خیلی بدم میاد اینجوری میشه!!
اگه شالگردن بافته بودی به بطالت نمیگذشت، موقع قبولی هم شالگردن کم نمیاوردی
الان باید اضافه کاری کنی تا برسی واسه همه ببافی
(۱۴ فروردین ۱۳۹۲ ۰۱:۲۷ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
می وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 16 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۵۷ ق.ظ
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر می دهند... اما دو تکه سنگ هیچ گاه با هم یکی نمی شوند! پس هرچه سخت تر باشیم، فهم دیگرانبرایمان مشکل تر است.
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 16 فروردین ۱۳۹۲۰۲:۱۹ ب.ظ
دلم واسه مانشت و دوستان مانشتیم
یه ذره شده بود
واقعا اینجا مث خونه ادم میمونه
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 16 فروردین ۱۳۹۲۰۷:۱۰ ب.ظ
(۱۵ فروردین ۱۳۹۲ ۰۲:۳۱ ب.ظ)Autumn.Folio نوشته شده توسط: اگه شالگردن بافته بودی به بطالت نمیگذشت، موقع قبولی هم شالگردن کم نمیاوردی
الان باید اضافه کاری کنی تا برسی واسه همه ببافی
دقیقاً...حالا کی فردا حال داره بره سر کار؟؟؟؟
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MarkLand - 17 فروردین ۱۳۹۲۰۴:۲۹ ب.ظ
یه روزی گله کردم من از عالم مستی/
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی/
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید/
تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید...........
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 17 فروردین ۱۳۹۲۱۰:۲۰ ب.ظ
کنار تو زیر باران قدم می زنم...
چتــــر برای چه؟!
خیـــــال که خیس نمی شود...
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 17 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۲۰ ب.ظ
اگر میخواهی
رنگین کمان را ببینی
باید یاد بگیری باران را دوست داشته باشی ...
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 17 فروردین ۱۳۹۲۱۱:۴۳ ب.ظ
می نویسم " د ی د ا ر " تو اگر بی من و دل تنگ منی ،یک به یک فاصله ها را بردار...
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 18 فروردین ۱۳۹۲۱۲:۲۸ ق.ظ
کوله بارم بر دوش...............
سفری می باید.................
سفری بی همراه...............
گم شدن تا ته تنهایی محض...........!!!
سازکم با من گفت:
هر کجا لرزیدی... از سفر ترسیدی...
تو بگو از ته دل....................
من خدا را دارم...................
منو سازم چندیست که فقط با اوییم
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - narges_r - 18 فروردین ۱۳۹۲۰۲:۵۶ ق.ظ
چرا هیچ وقت اب عقل و احساس تو یک جوب نمیره؟!
دار مکافات..... - selma - 18 فروردین ۱۳۹۲۰۹:۰۷ ق.ظ
خدایا من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست! خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست! کسی اینجا نمیبینه که دنیا زیر چشماته یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته! فراموشم شده گاهی که این پایین چه ها کردم که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن شنیدم گرم آغوشت اگه میشه منم جا کن......