RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - WILL - 06 خرداد ۱۳۹۷۰۶:۴۹ ب.ظ
....
....
...
...
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 06 خرداد ۱۳۹۷۰۷:۴۹ ب.ظ
شادزمانی با طعم ایمپکت ۱/۶ - - - میدونم دیگه خیلی خز ش کردم (':
من بنا به دلایلی احتمالا دیگه اینجا برای یک بازه زمانی نامشخص کمتر فعالیت میکنم
امیدوارم تا پست بعدی ای ک اینجا میزارم (یک ماه دیگه، یک سال دگ، یا شاید همین فردا) به اهداف و تفکرات فعلیم رسیده باشم و بیام اینجا با شما هم به اشتراک بزارم.
تا درودی دیگر بدرود دوستان
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pioneer01 - 06 خرداد ۱۳۹۷۰۸:۰۰ ب.ظ
(۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ۰۶:۲۵ ب.ظ)WILL نوشته شده توسط:
(06 خرداد ۱۳۹۷ ۰۵:۰۳ ب.ظ)pioneer01 نوشته شده توسط:
Here’s the thing about mistakes: Sometimes, even when you know something’s a mistake you gotta make it anyway. Even really really dumb mistakes :\
You should have a strong Will in situations like these
Will is the operating power of mind
just quoting from a movie that I'm watching
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 06 خرداد ۱۳۹۷۰۹:۱۲ ب.ظ
(۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ۰۷:۴۹ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: شادزمانی با طعم ایمپکت ۱/۶ - - - میدونم دیگه خیلی خز ش کردم (':
من بنا به دلایلی احتمالا دیگه اینجا برای یک بازه زمانی نامشخص کمتر فعالیت میکنم
امیدوارم تا پست بعدی ای ک اینجا میزارم (یک ماه دیگه، یک سال دگ، یا شاید همین فردا) به اهداف و تفکرات فعلیم رسیده باشم و بیام اینجا با شما هم به اشتراک بزارم.
تا درودی دیگر بدرود دوستان
منم ایضا !
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - WILL - 07 خرداد ۱۳۹۷۰۵:۲۲ ب.ظ
آفریده شدی که صبر کنی و شکر کنی یا نکنی یا نکنی
آفریده نشدی که بیای خوش بگذرونی بری
شوخیه مگه بذاری بری...
آفریده شدی که امتحان دیگران باشی
یا دیگران، امتحان تو باشند
بازیه مگه ببازی تمومه شه...
صبر و شکر مگه جز کارآموزی، با چیز دیگهای هم بدست میاد
مگه میشه بیمار نشد و رنج بیمار را فهمید؟
مگه میشه درد نکشید و درد را فهمید؟
مگه میشه درک کرد؟؟
مگه میشه بدون کمک، صبر کرد و شکر کرد
نمیشه درک کرد
تا غوطهور نشی
صبور باش عزیزم و روی بگردان
منتظر باش، انتظار داشته باش
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Soldier's life - 07 خرداد ۱۳۹۷۰۷:۵۵ ب.ظ
بگو یارب بگو یا رب چه بد گفتم چه بد کردم که نزدتت خویشتن را دیو و دد کردم
مرا یا رب نمیخواهی ! ؟ ! گناه از تو اگر نفرین به این دنیای بد کردم
بجز عشقی که دردش را به من دادی به من یارب چه بخشیدی که رد کردم؟
فقط در عاشقی یارب... مدد گفتم شدم عاشق تمنای مدد کردم...
شب مستی... اگر یک توبه بشکستم سحر تکرار توبه صد به صد کردم
به سیلابم کشاندی زیر و بم دیدم تحمل بر عذاب جذر ومد کردم
برایم آتش دوزخ فرستادی
برایت لاله ها را در سبد کردم
گرفتی جامه ی فخری مرا از من صبورانه کلاه را از نمد کردم
نشانم ده اگر یک مور آزردم اگر یک دانه گندم را لگد کردم..........
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۰۷ خرداد ۱۳۹۷۱۱:۵۵ ب.ظ
تا جاییکه یادمه من هر سال این موقع درگیر اینم که چرا باید کرم ضد آفتاب اینقدر گرون باشه :|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 08 خرداد ۱۳۹۷۱۲:۰۶ ق.ظ
شاید چون تابستونه و نیاز به مصرف این کرم زیاده
NP آخه چی ارزونه الان
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MarkLand - 08 خرداد ۱۳۹۷۱۲:۳۹ ق.ظ
اینم دفاع مورد نظر کی روش!
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - The BesT - 08 خرداد ۱۳۹۷۰۱:۱۵ ق.ظ
برنامه ماه عسل را با اینکه خیلی مخاطب داره ولی جدیدا دوستش ندارم
من فکر میکنم هرکسی توی زندگی خودش یه قهرمان داره ولی اینکه علیخانی میاد یکسری را انتخاب میکنه و میخواد ما با فکر کردن بهشون از زندگی درس بگیریم را خوشم نمیاد
قهرمان زندگی من پدرم هست.پدری که بخاطر اینکه توی کودکی پدرشون را از دست دادن و خودش مسئولیت زندگی ۶تا خواهر و چندین تا برادر دیگه را به عهده گرفته و کارگری میکرده تا بتونه خرج همشون را در بیاره. مدرسه که میخواسته بره ساعت ۴صبح بیدار میشده و با چه مشقتی از روستاشون میومده مدرسه. پدرم میگه اون موقع نمیدونستم کنکور چیه.بهمون میگفتن باید آزمون بدی تا بری دانشگاه. منم شبها درس میخوندم تا یه آزمونی که همه میدن را امتحان بدم. پدرم میگه نتیجه ها که اومد مهندسی برق دانشگاه صنعتی اصفهان قبول شدم. مدیر مدرسمون اومد بهم گفت تو چجوری درس خوندی تو این شرایط این رشته و دانشگاه قبول شدی. بهش گفتم من نمیدونم صنعتی اصفهان کجاس. نمیتونم خونوادمو ول کنم و برم دانشگاه و نرفت ثبتنام کنه. یک ماه بعد از طرف دانشگاه بهش زنگ زدن و گفتن بیا ثبتنام . گفتم من بلد نیستم کجا بیام و پول ندارم!
مادرم هم میگه اون موقع که کنکور دادم بهم گفتن ریاضی و انفورماتیک دانشگاه آریامهر تهران قبول شدی( بعد از اینکه انقلاب شد اسم دانشگاه تبدیل شده به صنعتی شریف).. مادرم میگه با بابام رفتم ثبتنام . یکسری دخترها و پسرها با ماشینهای عجیب غریب میومدن دانشگاه ثبتنام. موها و تیپهای خیلی باکلاس که معلوم بود من یه دختر دهاتی هستم.. مادرم هم بخاطر اینکه از تهران و تیپهای شاهنشاهی وحشت کرده انصراف زده و برگشته!
بعد که ازدواج کردن یکسری شرایطی توی زندگی ما پیش اومده که سالهاس دچارش هستیم(بماند..... ) و من همیشه از کودکی با یه غم بزرگ شدم. غمی که همیشه تو سینه ام حبسش کردم که چرا شرایط زندگی ما اینگونه باید باشه و چرا خدا با ما اینگونه کرد... پدرم همیشه زحمتکش هست و من همیشه به همه میگم پدر من فقط دوتا دختر و دوتا پسر نداره بلکه یک طایفه را داره مدیریت میکنه. شبها که خسته میومد خونه لابلای انگشتان پاهاش حنا درست میکردم میگذاشتم که نرم بشه و زبری دستانش کمتر بشه. مواقعی که مدت طولانی نمیبینمش وقتی میاد خونه و دستانش را میبوسم لبهام از شدت زمختی دستانش خراش میخوره. ولی من میپرستم این دستان را...
مدتی پیش نگاهم افتاد به دستانش.گفتم بابا چرا انگشتت اینجوری شده! گفت تو محل کار اومدم وسیله بلند کنم کارتون افتاد رو دستم و انگشت بابام شکسته بود ولی چون اهمیتی نداده بود و از ما مخفی کرده بود انگشتش رها شده و دیگه عصبش از کار افتاده...
یه حرفی هست که میگن پدر و مادرها به آرزوهایی که میخواستن و نرسیدن حالا بچه هاشونو مجبور نکنن بهشون برسه ممکنه بچشون استعدادش در چیز دیگری باشه. این حرف تاحدودی درسته ولی من این حرف را برای شخص خودم قبول ندارم. میخوام آرزوهای پدر و مادرمو را توی این دنیا براورده کنم. وقتی سر کتاب و درس میشینم بابام یجوری نگاهم میکنه انگار برق میزنه چشمهاش.انگار کودکیهای تباه شده خودش را در من میبینه. چی بهتر از این صحنه؟! مگه من توی این دنیا چی میخوام غیر از اینکه برق چشمان پدر و مادرم را ببینم که از شدت ذوق نمیدونن چکار کنن!
باورتون میشه من اشکالات درسیم را تا دوره که لیسانسمو تموم کنم از بابا و مامانم میپرسیدم!! دروس ریاضی و آمار و مشتق و انتگرال و ... را مادرم بهتر از معلم و استادهامون یادم میداد! مادری که فقط رشته ریاضی آریامهر قبول شده ولی برگشت و انصراف داد! دروس مدار هم توی دانشگاه از بابام میپرسیدم! نه فقط من داداشمم دروس برق و الکترونیک و ... را از بابام رفع اشکال میکرد!!
قهرمان زندگی من کسانی هستن که علیخانی هیچوقت نمیتونه درکشون کنه
بنظر من کسانیکه میان توی برنامه ماه عسل هیچوقت علیخانی نمیتونه درکشون کنه.... البته یادمه یکبار علیخانی تو برنامه ای گفت من فرزند شهیدم. اگر هم اینجور باشه ایشونم سختیهای خاصی تحمل کرده و خدا پدرش را بیامرزه.
امروز توی برنامه ماه عسل یه آقای را از بندرعباس اورده بودن که با چه زحمتی خونوادش را مدیریت کرده بود. علیخانی بهش گفت تو روستای شما آدم پولدار هم بود یا همگی فقیر بودید؟!! اون اقا در جواب علیخانی حرف قشنگی زد. گفت بستگی داره تو پولدار بودن را چی تعریف کنی! پولدار بودن از نظر تو یعنی فرد میلیاردر باشه.ولی از نظر من پولدار بودن یعنی کسی که سه روز پشت سر هم غذا داشته باشه بخوره... !!!
علیخانی هم سکوت کرد و دیگه حرفی نزد. البته یه جواب بی ربط داد که کم نیاره...
دیگه این صحنه را که دیدم خاموش کردم تلویزیونو و به قهرمانهای زندگی خودم فکر کردم....
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 08 خرداد ۱۳۹۷۰۱:۳۳ ق.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۳۹ ق.ظ)MarkLand نوشته شده توسط: اینم دفاع مورد نظر کی روش!
خیلی بی برنامه بازی کردن، اونم از دفاع هامون اینجوری از هر تیم ۳-۴ تا میخوریم :|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 08 خرداد ۱۳۹۷۰۴:۲۲ ق.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۷ ۰۱:۱۵ ق.ظ)The BesT نوشته شده توسط: برنامه ماه عسل را با اینکه خیلی مخاطب داره ولی جدیدا دوستش ندارم
یا به عبارت دیگه شما فرصت تلویزیون دیدن رو دارید!
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 08 خرداد ۱۳۹۷۰۲:۵۵ ب.ظ
یکی از بیمارىهاى خطرناک، مرضى بىصداست که هیچگونه علامتى نداشته و ندارد، اما مىتواند آسیب شدیدى به شما وارد نماید.
این بیماری، مرض «عادىشدنِ نعمت» است که چهار نشانه دارد:
۱ـ این که نعمتهاى فراوانى داشته باشى، اما آنها را نعمت ندانى، و هیچگونه احساس [شکرگزارى] در قبالش نداشته باشى، گویى این که حقى کسب شده است...
۲ـ این که وارد خانه شوى و همهى اعضاى خانواده در سلامتى بسر برند، اما «شکر خدا» را به جاى نیاورى!
۳ـ وارد بازار شوى و خرید کنى و تمامى مایحتاج زندگى را در چرخ دستى بگذارى و به خانه برگردى، بدون این که قدردان و شکرگزار صاحب نعمت باشى، و این امر را عادى و حق خودت در زندگى بپندارى.
۴ـ هر روز در کمال صحت و سلامتى از خواب برخیزى در حالى که از چیزى نگران و ناراحت نباشى، اما خدا را سپاس نگویى!
مراقب باش! اگر اینگونه هستى، در وضعیت خطرناکى بسر مىبرى!
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - عزیز دادخواه - ۰۸ خرداد ۱۳۹۷۰۳:۳۲ ب.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۷ ۰۱:۱۵ ق.ظ)The BesT نوشته شده توسط: برنامه ماه عسل را با اینکه خیلی مخاطب داره ولی جدیدا دوستش ندارم
من که از شخصیت مریض این آقای بسیار متشخص و محترم! که سعی داره خوشبختی رو در مفلوک بودن دیگران تعریف کنه هیچ وقت خوشم نیومده.
برنامش هم صرفا یک شوی سبک تلویزیونیه که حس فضولی ذاتی ما ایرانی ها رو ارضا میکنه و چیزی بیشتر از سرک کشیدنای خاله زنکی تو زندگی خصوصی مردم نیست !
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۰۸ خرداد ۱۳۹۷۰۴:۱۵ ب.ظ