خدا بگم چیکارت نکنه سنجش که ما رو مجبور میکنه واسه سرگرمی خودم تخیل بافیکنم اینو چند دقیقه پیش اومد تو ذهنم گفتم اینجا هم بزارم
---------------------------------------------------------------------------------------------
دوستم رفته یه گشتی تو این سیاه چاله بغل بزنه و برگرده، قراره چند دقیقه دیگه خودکشی کنیم، من آخرین انسان باقی مانده هستم دوستم رو چند صد هزار سال پیش ساختم...
خیلی وقته بشر همه مسائل رو حل کرده زمان و مکان رو به تصرف خودش رو درآورده به گذشته و آینده سفر میکنه غم و اندوه و افسردگی و درد و مریضی و خشونت و... رو حذف کرده... عمر آدما نامحدود شده...
بعضی ها بعد از چند هزار سال که بدون هیچ مشکلی زندگی میکردند درد یا استرس مصنوعی به خودشون وارد میکردند تا تنوع ایجاد بشه...
تو یکی از مراسم هایی که برگزار کرده بودند و قرار بود آدمایی رو که زنده کرده بودند رو به نمایش بزارند خیلی ها رو زنده کرده بودند از کنفسیوس و ارسطو تا محمد بن عبدالله و عیسی از نیچه تا داروین و...
منظومه شمسی رو هم از کهکشان راه شیری بیرون آورده بودن و گذاشته بودنش همین بغل...
به آینده هم سفر میکردیم یه بار به چند میلیون سال آینده سفر کردم دیدم دوباره انسان هایی روی کره زمین به وجود اومده بودند تو آمریکا یکی داشت سخنرانی میکرد و مردم رو به خداپرستی دعوت میکرد تو خاورمیانه هم یه عدهای داشتن واسه سفر به ماه برنامه ریزی میکردند...
سفر به گذشته که مثل آب خوردن شده بود حتی به چند میلیارد سال قبل از انفجار بیگ بنگ سفر میکردیم؛ اونجا هم همین آش و همین کاسه بود کهکشان ها و سیاره ها و ستاره و سیاره ها و گیاهان و موجودات زنده و...
ولی دیدن جهان چند لحظه قبل از انفجار حس عجیبی داشت...
دوستم برگشت من رفتم...