|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 17 خرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۴۶ ب.ظ
این دیده نیست قابل دیدار روی تو
چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در میان جمعی و من در تفکرم
کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 17 خرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۰۳ ب.ظ
همیشه فکر میکردم با زرنگتر از خودم دوست باشم خیلی پیشرفت میکنم ولی حالا کاملا به این نتیجه رسیدم که من شخصا الان تمام اعتماد به نفسمو از دست دادم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 17 خرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۴۳ ب.ظ
این روسها چقدر دراز هستن!!! لامصبا اصن نیاز به بلند شدن از زمین هم ندارن!!
موزرسکی از روز تولدش تاحالا انگار نان رو از جهت درازا خورده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shokofe - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۵۸ ق.ظ
اول خواهش میکنم هر کی که این پست رو میخونه واسه سلامتیه همه پدرا یه صلوات بفرسته!!
نیم ساعتی میشه که از بیمارستان اومدم خونه! چند شبه نخوابیدم ولی مگه میشه خوابید!
جای خالی بابام دیونه کننده اس تازه فهمیدم که حتی اخماشو هم اندازه یه دنیا دوس دارم.
فردا صبح عمل میشه . از همتون التماس دعا دارم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - خانه سبز - ۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۰۲ ق.ظ
(۱۷ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۵۳ ب.ظ)mhd3 نوشته شده توسط: (17 خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۵۰ ب.ظ)nina69 نوشته شده توسط: کاش نتیجه انتخابات اونقدر که فکر میکنم
بد نباشه
کاش کسی بیاد ک به صلاح کشور و مردم فکر کنه و واقعا دلسوز باشه...
امیدوارم اینطور نشه که میگم ولی
شرایط جوری نیست که چندان کمکی بشه
موج جدید تحریم ها تا ۴ هفته دیگه شروع میشه
شش ماهه دوم سال متاسفانه ....... خواهد بود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sun-shine - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۴۳ ق.ظ
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون به خواست ایشان و به امر الهی دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند!
تلاطم های زندگی حکمتی است از جانب خدا.
خدایا بخاطر مشکلاتم هم از تو سپاسگذارم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۴۷ ب.ظ
من اینجا بس دلم
تنگست ...
و هر سازی که می بینم
بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت
بگذاریم ...
ببینیم آسمان هر کجا
آیا همین رنگ است؟!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۱۰ ب.ظ
احساس میکنم به همون اندازه که به اکسیژن نیازم دارم، به تغییر نیاز دارم،شاید هم بیشتر!!!! یه تحول، تحولی بزرگ.
یاد مقاله ای افتادم در مورد اینکه
چرا حاصل اطلاعات و معلومات، در زندگی ما و جامعه ما تغییری ایجاد نمیکند؟ چرا با اینکه خیلی از حرفها را شنیدهایم و خواندهایم ولی باز هم در زندگی ما نشانی از عمل به آنها وجود ندارد. چرا آنها را به کار نمیبندیم؟......
آخر مقاله این داستان کوتاه نوشته شده بود.
دختر یکى از بزرگان قوم فلج شده بود. تابستانها او را در کنار باغ ییلاقى مى گذاشتند و تنها با یک دختر بچه ملوس که انیس و خدمتکار و دوست او بود، همراهش مىکردند. روزی دخترک خدمتکار در امتداد نهر آب تا آسیاب دنبال پروانهها بود که پایش لیز خورد و داخل نهر افتاد و با دست و پا زدنش به آسیاب نزدیکتر شد، دختر فلج که شاهد نزدیک شدن دوست و خدمتکار مهربانش به مرگ بود و ضرورت حادثهها را یافته بود به هیجان آمد و به خود فشار آورد و به پا خاست. دخترک را از آب گرفت و به ده آورد و هنگامى که متوجهش کردند که تو چه طور راه افتادى، از شوق غش کرد و افتاد.» دختر با جمع این هر سه عامل به حرکت رسید: درک تنهایی، عشق، ضرورت حادثه.
باز هم فکر کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۲۵ ب.ظ
(۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۱۸ ب.ظ)پوونه نوشته شده توسط: تو تاپیک های دیگه هم پستم دیده نمیشه.
علتش رو شما میدونید؟
پاسخ شما رو در آدرس زیر دادم
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۲۷ ب.ظ
من از خدا خواستم به من توان و نیرو دهد،
و او بر سر راهم مشکلاتی قرار داد تا نیرومند شوم.
من از خدا خواستم به من عقل و خرد دهد،
و او پیش پایم مسایلی گذاشت تا آنها را حل کنم.
من از خدا خواستم به من ثروت عطا کند،
و او به من فکر داد تا برای رفاهم بیش تر تلاش کنم.
من از خدا خواستم به من شهامت دهد،
و او خطراتی در زندگیم پدید آورد تا بر آنها غلبه کنم.
من از خدا خواستم به من عشق دهد،
و او افراد زجر کشیده ای را نشانم داد تا به آنها محبت کنم.
من از خدا خواستم به من برکت دهد،
و خدا به من فرصت هایی داد تا از آنها بهره ببرم.
من هیچ کدام از چیزهایی را که از خدا خواستم، دریافت نکردم،
ولی به همه چیزهایی که نیاز داشتم، رسیدم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۴۳ ب.ظ
من هروقت از خدا می خواستم من رو در شرایطی خاص امتحان نکنه و خودم اعتراف به نقاط ضعفم می کردم ، دقیقا بعدش شدید ترین حالت همون شرایط برای من پیش میومد !!! و من فقط در اون حال در هوا دست و پا می زدم
سالها از این حالت در ابهام بودم که چرا خدا که نقطه ضعف من رو میدونه و من خودم اعتراف می کنم که از پسش برنمیام ، به حرف من گوش نمیکنه
سالها گذشت و گذشت تا بالاخره یه روز فهمیدم هیچ وقت با کناری گیری کردن از شرایط و پیش نیامدنش نمیشه در مقابل مشکلات قدرتمند شد . خدا می خواست من با اون شرایط دست و پنجه نرم کنم تا آبدیده بشم و به چیزهای بیشتری برسم .
علاوه بر این از اون موقع به بعد همیشه در مشکلات به جای اینکه از خدا بخوام مشکلم رو حل کنه ازش می خوام بهم کمک کنه زودتر اون چیزی رو که باید در رویارویی با اون مشکل بفهمم به من نشون بده و کمکم کنه بفهمم برنامه اش برای من چیه و تا نفهمیدم این فرصت رو از من نگیره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۴۸ ب.ظ
کاش آدمها از حرفهای تلخی که میزدن با خبر بودند
گاهی چقدر تلخ نظر میدیم ،
چقدر تلخ به قضاوت میشینیم ، و چقدر تلخ مجازات میکنیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۰ ب.ظ
امروز امتحاناتم تموم شد
تولدم افتاده بود وسط امتحانات
کوفتم شد !!!!
حتی بهترین دوستم تولدم یادش رفته
یعنی چی امتحاناتوگذاشتن خرداد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 18 خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۲ ب.ظ
(۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۰ ب.ظ)شاپری نوشته شده توسط: امروز امتحاناتم تموم شد
تولدم افتاده بود وسط امتحانات
کوفتم شد !!!!
حتی بهترین دوستم تولدم یادش رفته
یعنی چی امتحاناتوگذاشتن خرداد
تولدتون مبارک.
شیرینی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - شاپری - ۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۴ ب.ظ
ممنونم
مرسی
تولدم گذشت
۱۰ روز پیش بود
همه یادشون رفته بود
|