|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - lotus - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۵۶ ق.ظ
(۲۸ آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۴۹ ق.ظ)sahar121 نوشته شده توسط: (28 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۳۸ ق.ظ)lotus نوشته شده توسط: کرک و پرم عجیب ریخته...
نمیدونم بزرگ شده ام یا دارم بزرگ میشم و یا بی تفاوت...
خیلی کم با دیگران حرف میزنم(البته جز مامانم)
اینا نشونه های عاشقی نیس 
یا از درس خسته شدی ؟
یکمم نشونه های نا امیدیه انگار
عاشقی زمینی که نه
از درس خوب کمی خستیده هستم! اما قبل از خوندن هم این حالت به سراغم اومده بود!!
شاید هیچکسو محرم رازم نمیدونم!
اصن یه و عضیم بین امید و ناامیدی غل میخورم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۰۰ ق.ظ
(۲۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۱:۵۳ ق.ظ)Eternal نوشته شده توسط: اگه مدیرای مانشت اجازه بدن، تاپیک آموزش زبان ترکی و آذری میذاریم دوستان هم استفاده میکنن ![[تصویر: 226116_afro.gif]](https://img.manesht.ir/226116_afro.gif)
تو خوابگاه ما چند تا از هم زبان های شما بودن یه بار بهشون گفتم آذری زبان ناراحت شد یکیشون. میگفت بگو ترک زبان. آخرم نفهدیم کدومش درسته یا درست تره!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۱۵ ق.ظ
زندگی بافتن یک قالیست!
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
نقشه را خوب ببین...
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند!
پ.ن. متاسفانه نام شاعرش توی نقل قول های اینترنتی گم شده انگاری
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Bache Mosbat - 28 آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۵۶ ب.ظ
(۲۸ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۳۱ ق.ظ)۰X00412E49H نوشته شده توسط: دیشب یک خواب دیدم، تفسیرش با شما:
از جایی داشتم رد میشدم، آدم های زیادی بودن که در حال رفت آمد بودند، یک پیاده رو بود، یکی رو از پشت سر دیدم که لباس خاصی پوشیده بود، بعد که خوب دقت کردم دیدم شبیه آدم نیست و در واقع بوزینه ای بود که لباس پوشیده بود، همینطور که داشتم به یک کوچه نزدیک میشدم تعداد این بوزینه ها با لباس های خاصشون زیاد و زیادتر میشد، وارد کوچه که شدم دیدم همه همینطور هستن، خیلی عجیب داشتن به من نگاه می کردن، ترسیدم و برگشتم تا از یک مسیر دیگه ای برم، دیدم که خیلی ناراحت و عصبانی شدند از اینکه از کوچه ی اونها رد نشدم، همینطور که داشتم از کوچه در میومدم دیدم که به صورت خیلی نا مفهومی دارن یک حرفی رو به صورت شعر زمزمه می کنن که مضمونش این بود: " اونها (انسان ها) خیلی بهتر از ما هستند و ما باید از اونها پیروی کنیم".
به قول دوستان همه رو برق میگیره ما رو بخاری نفتی، خوابه که میبینیم؟ 
بوزینه چه شکلیه؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - banafshe - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۱۳ ب.ظ
(۲۷ آبان ۱۳۹۲ ۰۸:۳۳ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: دوست دارم اینترنت یه هفته قطع بشه.
لپتابم یه هفته خراب بشه.
یا اصلا کلا یه هفته برقا بره.
ولی بعد یه هفته دوباره همه چی خوب بشه.
سلام
امروز به دلایلی باید به خیریه و یا انسان نیازمندی کمک می کردم که اتفاقی امضا شما رو دیدم و به خیریه همت کمک ناچیزی کردم اینجا مجازیه و کسی من رو نمی شناسه برای همین ریا نمیشه این رو نوشتم تا هم بدونید که باعث خیر شدید هم بقیه دوستان به خیریه توجه کنند ممنونم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - AEM4949 - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۵۴ ب.ظ
(۲۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۱۷ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط: بله بله در این گونه موارد دستی بر آتش داریم ما زود فرامیگیریم.
هیچ وقت داشته هایت را دست کم نگیر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 28 آبان ۱۳۹۲ ۰۵:۲۱ ب.ظ
اشک هایت را خبر کن
با دلم گفتگو می کنم
این اسم توست که در روز رخنه کرده است
شروع گریه از اینجاست
که ماه قافله تنهاست
که گر گرفته تن باغ
که تشنه لب،
خود دریاست
همه دهانها تو را صدا می زنند
دهانها پر نام توست
راهها به تو می پیوندند
کوچه ها، پنجره ها به تو می پیوندند
شمعدانی ها، دلها به تو می پیوندند
تو ما را فرا گرفته ای
که ما وارثان سجاده ای به وسعت این عالمیم
همه تو را صدا می زنند
دهانها پر نام توست
یا حسین
سروده محمد صالح علا
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sun-shine - 29 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۲۵ ق.ظ
چه بارون قشنگی داره میاد اصفهان
ای کاش تا صبح بباره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 29 آبان ۱۳۹۲ ۰۲:۱۲ ق.ظ
شادم به رویایی که، محقق نمی شود منتظر خبری هستم که، نمی آید دلخوشم به حرفی که نمی زنی ! آدم، گاهی به هزار دلیل زنده است و هیچ دلیلی برای زنده بودن ندارد !(حال این روز های من)
کاظم خوشخو
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 29 آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۴۳ ب.ظ
دستهایم به آرزو هایم نرسید، آنها بسیار دورند !
اما درخت سبز صبرم می گوید :
امیدی هست...
دعایی هست...
خدایی هست...
انسانهایی که خدا دوستشان دارد :
به خدا توکل می کنند « فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ » ( آل عمران ۱۵۹ )
در برابر مشکلات صبورند « وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ » ( آل عمران ۱۴۶ )
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mhd3 - 29 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۳۱ ب.ظ
کاش طراح های سوال هم همون اندازه که ما با دقت میخونیم، با دقت سوال طرح میکردن.
بعضی وقتا یه گزینه رو با اطمینان خط میزنم بعد میبینم همون جواب درست بوده!!
مثل اینکه طراح دل خجسته ای داره! اصلا حواسش نیست که باباجان این نکته تستی بوده...!
شایدم ما خیلی خجسته دلیم که این همه با دقت و وسواس میخونیم!!
سرم درد میکنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 29 آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۱۴ ب.ظ
گاهی خسته می شود ..
خسته از سرنگ های بی رحم همیشگی ..
خسته از انتظار بر روی تخت ..
خسته از تهوع های بی وقت ..
خسته از نگاه دیگران ..
خسته از جمله تکراری "خدا شفا بده " ..
خسته از اینکه صدای بازی بچه ها همیشه آنسوی پنجره است ..
...
گاهی با خود می گوید : کِی تمام می شود ..
بدون آنکه معنیِ "تمام" برایش معلوم باشد ..
...
خدایا ..
هنوز به تو امیدوار است ..
و هنوز از این امید خسته نشده ..
به فکرش باش ..
بی گناه ترین است ...
همین الانِ الان دستامونو ببریم بالا و از ته دلمون برای شفای همه ی مریضها علی الخصوص بچه های بیگناه دعا کنیم ..
خدایا فقط تو می تونی خودتو جای همه بزاری و حال بد اونا رو فقط خودت درک میکنی ..
خدای مهربونم خودت همه ی مریضا رو شفا بده ...
آمین یا رب العالمین

|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 29 آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۰۰ ب.ظ
نمیدونم چرا حس و حال هیچ کاری رو ندارم .
حوصلم سر رفته ( فکر کنم اینم ساخت چینه )
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar_rostami2 - 29 آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۴۲ ب.ظ
اعصابم خورده حوصله ندارم از همه بدم میاد!
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 29 آبان ۱۳۹۲ ۱۰:۰۶ ب.ظ
هوراااااااااااااااا
بلأخره یه دور کتابا تموم شد...
از اواسط شهریور تا امروز...۸ تا کتاب برابر با ۶۵ تا فصل درسی!
روزی یه فصل به همراه تستاش خوندم تا امروز تموم شد ...تموووووم (ذوق مرگ)
هر کی دعام کرد دمش گرم
|