چند ماهی بود که هیچ کار مفیدی نکرده بودم.حوضله هم نداشتم برای ارشد شروع کنم میگفتم زوده .تنبلیم میومد. فکرم میکردم شاید قبول نشم.کارو کلاسمم به خاطر کنکورم تعطیل کردم.روزا تند تند و بی هدف میگذشت تااینکه تصمیم گرفتم با یکی از بچه های فامیل که ریاضییش ضعیف بود زیاضی کارکنم.هرروزصبح با بی حولگی باهاش کار میکردم.فکرنمیکردم کارم نتیجه داشته باشه. بالاخره تموم شد.
امروز کارنامه گرفت.۲۰ شده بود.اصلا فکرشو نمیکردم.خیلی خوشحال بودهم خودش هم خانوادش .منم خوشحالم.کارم کوچیک بود ولی نتیجه داد.این مهمه برام.این یعنی اگه تلاش کنم بازم نتیجه میگیرم . اعتماد به نسم بالاتررفت.خداروشکرکه انگیزه گرفتم.هیچ کاری بی حکمت نیس