قدیما یه تفاوتی وجود داشت بین دانشجو و مردم عادی کوچه و بازار ، دانشجو نکات ریز رو میدید.
فرض کنید من میخوام برم یه شهر دیگه با اتوبوس. اگه بلیط بهترین وسیله را میخرم واسه اینه که خیالم راحت باشه و شب تا صبح بغل دست راننده نشینم تا بیدار نگهش دارم و قلبم نیاد تو دهنم .
حالا اگه پول خوب دادید و از شانس بد راننده خواب آلود و اتوبوس داغون و .... و صبح پیاده شدم البته خدا را شاکرم که جان سالم بدر بردم و خیلی هم خوشحالم . ولی فکر کنید راننده را سوار گردنم کنم باهاش دور افتخار بزنم.
شب تا صبح نذارم کسی بخوابه و بوق بزنم که آی مردم من بالاخره بمقصد رسیدم
بعد هم هی نازش را بکشم که آقا جون مادرت یه بلیط دیگه بمن بفروش من بازم باهات سفر کنم.
بعضیها هم هی تشویقم کنند که هی ورجه وورجه کنم
بنظرتون یه چیزی این وسط اشتباه نیست.
اگه پول حرفه ای میدیم به یه مربی واسه اینه که ما را تادقیقه نود قلبمون نیاد تو دهنمون. این پول مال همه است. بخصوص اون روستایی دور افتاده که لنگ ساده ترین مشکلاتشه.
حالا یه نگاهی هم به پشت سرمون کنیم. ما که همین یه ماه پیش ۴ تا از عمان خوردیم
ما که همین یه ماه پیش میگفتیم اگه مربی فوتبال محله مون هم جای کی روش بود همین نتایج را میگرفتیم.
چی شد.
در ضمن ما از مردم نمیخوایم گریه کنند . مردم کوچه بازار شاید خیلی دقیق نیستند ولی شما که دانشجویی و قراره هر چیزی را بسادگی نپذیری اولا" شادی یا غصه تون نباید اینقدر مزاحمت ایجاد کنه . در حدیکه تا صبح نذارید کسی بخوابه. و ثانیا" هر چیزی اندازه داره. وقتی با یک غوره سردی مون میشه با یه مویز گرمی مون. ممکنه ناخواسته یه چیزایی فراموش بشه و در آینده بعضی بدهکاران طلبکار بشن.
بهتره اگه روشنفکریم ، روشن فکر کنیم نه صحبتهای امثال صادق هدایت را تکرار کنیم .
افراط و تفریط خوب نیست.