|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۱۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۰۵ ب.ظ
خوب مثل این که خانم مسافر کوچولو اشنا خارج از کشور دارن و فکر کنم امریکا باشن که نصف کره زمین می شه بچهها کسایی که می خوان برن بیاید خانم مسافر کوچولو می تونند واستون پارتی بازی کنند
خوشبختی به نظرم در رضایت از خودمونه اگه خواهر و برادرتون این جوری از خودشون راضیند خوبه البته همیشه دوری سخته ولی دنیا تا بوده همین بوده ان شالله که بزودی ببینیدشون
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - uniquegirl - 19 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۳۰ ب.ظ
بچهها دوس ندارن متحول شن!
منم ۴ رو حذفش کردم با اجازتون!
موفق باشید
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 19 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۲۳ ب.ظ
(۱۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۰۵ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: خوب مثل این که خانم مسافر کوچولو اشنا خارج از کشور دارن و فکر کنم امریکا باشن که نصف کره زمین می شه بچهها کسایی که می خوان برن بیاید خانم مصافر کوچولو پارتی بازی کنند
این مصافر کوچولو نوشتنتون منو کشته!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 19 آذر ۱۳۹۰ ۰۸:۵۷ ب.ظ
(۱۹ آذر ۱۳۹۰ ۰۴:۱۵ ب.ظ)Potential نوشته شده توسط: مسافر کوچولو جان ... دقیقا درست میگید .... من وخواهرم ۱۸ سال با هم تو یه خونه زندگی کردیم ولی شاید روی هم رفته ۱۰ دقیقه با هم حرف نزدیم چون یا اون امتحان داشته یا ما ... یا اون کنکور داشته یا ما !
تازه الآن میبینم ... که چقدر موفق بوده من نمیدونستم ... e این یعنی با ما بوده و نمیدونستیم کیه !!!
تازه الآن شناختمش
من می شناسمشون و هر دوشون از تمام دنیا بهم نزدیک ترن!واسه همین تحمل دوریشون بعضی وقتا خیلی سخت می شه!خیلی!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Maryam-X - 19 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۰۳ ب.ظ
(۱۹ آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۵۶ ق.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: اصلا نمی دونم این درس خوندن چه صیغه ای بود تو مملکت ما باب شد!
لیسانس...فوق ...دکترا...
ای خداااااااااا من نمی خوام همهی عزیزام تو بهترین لحظه های عمرمون تو لحظه هایی که باید با هم باشیم ازم دور باشن چون درس دارن...
کی گفته ادم باید تا ۳۰ سالگی درس بخونه؟؟؟
کی گفته ادم باید درسب خونه تا خوشبخت شه؟زمان می گذره و ما حتی حالا که می تونیم دور هم باشیم نیستیم چون درس بینمون فاصله انداخته...فاصله ای به اندازهی یک کشور... و به اندازهی نصف کرهی زمین....
این حرفها رو من دوران لیسانس می زدم...
وقتی همه در خواب ناز بودند و من تا صبح باید می نشستم برای امتحان نظریه...
روزهای عید قربان و غدیر که صدای جیغ بچهها تو محوطه خوابگاه می یومد و من تو کتابخونه درگیر پروژهی سیستم عامل....
وقتی ترم بهمن تموم شده بود و کل دانشجوها رفته بودند تعطیلات تابستونی و من مونده بودم و یک خوابگاه خالی و یک اتاق تنهایی و ارائهی پروژهی نرم افزار....
۸ سال به خاطر درس از خانوادم دور بودم....
داغ دلم رو تازه کردی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - sasanlive - 19 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۳۸ ب.ظ
آهنگ زمـستـــون
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 20 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۴۹ ق.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۱۶ ق.ظ)asgharian نوشته شده توسط: (19 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۰۳ ب.ظ)Maryam-X نوشته شده توسط: (19 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۵۶ ق.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: اصلا نمی دونم این درس خوندن چه صیغه ای بود تو مملکت ما باب شد!
لیسانس...فوق ...دکترا...
ای خداااااااااا من نمی خوام همهی عزیزام تو بهترین لحظه های عمرمون تو لحظه هایی که باید با هم باشیم ازم دور باشن چون درس دارن...
کی گفته ادم باید تا ۳۰ سالگی درس بخونه؟؟؟
کی گفته ادم باید درسب خونه تا خوشبخت شه؟زمان می گذره و ما حتی حالا که می تونیم دور هم باشیم نیستیم چون درس بینمون فاصله انداخته...فاصله ای به اندازهی یک کشور... و به اندازهی نصف کرهی زمین....
این حرفها رو من دوران لیسانس می زدم...
وقتی همه در خواب ناز بودند و من تا صبح باید می نشستم برای امتحان نظریه...
روزهای عید قربان و غدیر که صدای جیغ بچهها تو محوطه خوابگاه می یومد و من تو کتابخونه درگیر پروژهی سیستم عامل....
وقتی ترم بهمن تموم شده بود و کل دانشجوها رفته بودند تعطیلات تابستونی و من مونده بودم و یک خوابگاه خالی و یک اتاق تنهایی و ارائهی پروژهی نرم افزار....
۸ سال به خاطر درس از خانوادم دور بودم....
داغ دلم رو تازه کردی
نکته اخلاقی که از این حرف میشود گرفت
۱- زیاد درس نخونید تا ۱۶ ترمه یا ۸ساله بشین
۲- هیج چیز رو بر خواب ناز ترجیح ندین - قابل توجه خانم بچه مثبت
۳- درس خوندن میشه داغ دلتون پس درس نخونید تا داغ نبینید
این حرفا چیه، توروخدا دیگه این حرفارو نزنید، شما یک مسیر انتخاب کردین که باید همه چیزشو بجون بخرین، درس سخته ولی پایان هر سختی راحتی هست، یکی پول داره و اونو سرمایه گذاری میکنه تا بعدا ازش بهره ببره، یکی دنبال علمه، پس باید در اون دورانی که این فرصتو بهش دادن خوب استفاده کنن تا بعدا بهرشو ببره،و اینکه بعضیا خوب بهره نمیبرند چون چیزی نکاشتند
چه حرفیه آقای اصغریان؟حالا ما یه بار اومدین درد دل کنیما!شما کلا فکر کنم این روزا خیلی زیاد دارین به همه گیر می دینا!اگر همینجوری ادامه بدین کم کم مدیر می شین!(شوخی)
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۲۰ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۱۲ ب.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۱۶ ق.ظ)asgharian نوشته شده توسط: ۲- هیج چیز رو بر خواب ناز ترجیح ندین - قابل توجه خانم بچه مثبت
تا اون جایی که من میدونم خانم بچه مثبت زیاد نمی خوابند (البته این چیزیه که خودتونم گفتید)
شاید منظورتون من بودم. البته بازم بستگی به موقعیت داره !!!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 20 آذر ۱۳۹۰ ۰۷:۵۱ ب.ظ
این فصل های آخر شبکه داره جون من و می گیره!نمی دونم چرا از این فصل ۹ بیرون نمی ام!فکر می کردم فصل های فرمولی سختتر باشه اما اونا رو خوب پیش رفتم!حالا که رسیدم به حفظیات...اونم حفظیاتی که وقتی می خونم همهی حرفای استاد گرانقدر سر ساعت شبکه ۱ و یادم می اد...پس چرا این همه داره طول می کشه؟؟؟؟خدا عالمه!!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - مازیار صفایی - ۲۰ آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۲۳ ب.ظ
معماری رو یاد گرفتم!
واقعا خوشحالم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mamat - 20 آذر ۱۳۹۰ ۱۰:۳۱ ب.ظ
خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان . اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند، حیرتهای
عظیم به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز .
خدایا مرا از چهار زندان بزرگ انسان: « طبیعت » ،« تاریخ »، « جامعه » و « خویشتن » رها
کن، تا آنچنان که تویی آفریدگار من، مرا آفریده ای، خود آفریدگار خود باشم نه که همچون
حیوان خود را با محیط، که محیط را با خود تطبیق دهم .
خدایا به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته
است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم . بگذار تا آن را من، خود
انتخاب کنم اما آنچنان که تو دوست می داری
دکتر شریعتی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - مازیار صفایی - ۲۱ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۰ ق.ظ
وقتی دانشجو بودیم هر کتابی که استادها معرفی می کردن فقط یک مترجم داشت: جعفرنژاد قمی!
الان که به کتابخونم نگاه می کنم یک اسم ردیف شده! جعفرنژاد قمی.
بعضیها خوب بعضیها بد. به هر حال مجبور بودیم سر کنیم. یعنی انتخاب دیگه نداشتیم
برای همین هیچ وقت یاد نگرفتیم چه طوری باید یک ترجمه های مختلفو مقایسه کنیم....
الانم که می خواهیم کنکور بدیم فقط یک حق انتخاب داریم: هادی یوسفی...
یعنی یک آدم هم می تونه متخصص منطقی و معماری باشه، هم ساختمان داده و طراحی الگوریتم؟ تازه محاسبات و گسسته هم هست...
توی شیش تای اینها هم یک سوال رو درست توضیح نداده ....
( به عنوان مثال در کتاب معماری که اونو به عنوان کامل ترین مرجع این درس معرفی کرده، نوشته:
در تست های علوم کامپیوتر معمولا ما از این فرمول می ریم! )
نمی دونم اینها یعنی انتقاد یا نه!
ولی واقعا دلم پره!
یک کتاب کنکوری باید مثل سیستم عامل پارسه باشه که برای هر سوال نصف صفحه توضیح داده... یعنی فکر نکنم کسی باشه و توضیحات رو بخونه و نفهمه...
یا کتاب آمار و احتمال که برای هر سوال نوشته یادآوری...
تا به حال هم توی مانشت ندیدم کسی اشکال از اونا بپرسن...
آقای یوسفی... کاشکی یک کتاب کنکوری می نوشتید اما برای هر سوال دلایل منطقی می اوردید...
قصدم درد دله.... خسته هم هستم...
درس می خونم زیر کتاب هام لب تاپه که تا یک چیزی رو نفهمیدم اینترنت رو بچرخم یا بیام اینجا...
الان هم تا تست ۲۵ معماری فصل حافظه رفتم خسته شدم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 21 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۷ ق.ظ
من عاشق این اقای جعفر نژادم!استادمون سیستم و عامل و ترجمهی قمی داد!ما وسط کار فهمیدیم هیچی نمی فهمیم!دم میان ترم استاد بهمون گفت برین از رو پوران بخونین!میان ترم . پایان ترم کپ تست های پوران بود!چه حس خوبی بود!البته می ان ترم که نمی دونستیم سوالا کپ کتاب پوران هست من واسه یه سری از بچهها کتاب قمی رو ترجمه کردم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - narges_r - 21 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۴۸ ق.ظ
خوب اخه اون کتابهای امارو سیستم عامل دیگه کتابای کنکوری نیستن یه جورایی
اگر دوست داری برای هردرسی ۵۰۰ ۶۰۰ صفحه کتابو بخونی برو برای هر درس کتاب مرجع هارو کامل بخون مسلما درسارو بهتر یادمیگیری و تو حل تستاهم کمتر به مشکل برمیخوری
کتاب کنکوری باید خلاصه باشه
هرچند که منم با معماری پوران مشکل دارم شنیدم راهیان ارشد معماری بهتر از پورانه ولی هنوز راهیانو نخوندم چون نتونستم پیداش کنم تو شهر خودمون
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - maryami - 21 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۰۰ ق.ظ
(۲۱ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۲۰ ق.ظ)باد نوشته شده توسط: وقتی دانشجو بودیم هر کتابی که استادها معرفی می کردن فقط یک مترجم داشت: جعفرنژاد قمی!
.
.
.
.
آقای یوسفی... کاشکی یک کتاب کنکوری می نوشتید اما برای هر سوال دلایل منطقی می اوردید...
قصدم درد دله.... خسته هم هستم...
درس می خونم زیر کتاب هام لب تاپه که تا یک چیزی رو نفهمیدم اینترنت رو بچرخم یا بیام اینجا...
الان هم تا تست ۲۵ معماری فصل حافظه رفتم خسته شدم!
راست می گین. منم کتابای آقای یوسفی رو می خونم. با ایشونم کلی کلاس رفتم و دارم می رم. به تستاش که می رسم بعضیها رو که آسونم نیستن اصلا توضیح نداده. حالم گرفته می شه. گسسته رو هم که نگو. پر فرموله. کممممممممک
|