|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 20 اسفند ۱۳۹۲ ۰۹:۰۷ ب.ظ
وقتی که هوای چشمات بارونیه وقتی احساس میکنی دیگه آخرشه
وقتی دیگه تحمل هیچ کس و هیچ چیز رو نداری حتی خودت ...
وقتی خسته ای،خیلی خسته
وقتی دلت شکسته و احساس میکنی هیچ کس رو نداری و هیچ کس دوست نداره ...
به یاد بیار اونی رو که گفته بود بهت: الیس الله بکاف عبده ...
خـــــدایــــا بـــرام کـــافــــی باش ..
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - زهرا سادات - ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ ۰۹:۲۵ ب.ظ
دلم گرفت . عزیزم ما رو در غمت شریک بدون. دیگه هیچی نمیگم فقط بدون با تمام قلبم دردت رو حس کردم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۲:۲۹ ق.ظ
داشتم وبلاگ دوران لیسانس رو میدیدم خیلی دلم برای اون دوران تنگ شد. حاضرم برگردم سال اول دانشگاه همشو دوباره بخونم ولی ۱۰۰% اینجوری زندگی نخواهم کرد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - hamid88 - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۳:۰۲ ق.ظ
ریحان خانوم قطعاً یه حکمتی در این اتفاقات هست.نرگس خانوم الان پیش خداست.
واقعاً منم تحت تاثیر صحبت هاتون و اتفاقایی که واستون افتاد، قرار گرفتم.
هرچی میخوام بنویسم،نمیتونم.
خدا بهتون صبر بده و ایشالا که درتمام مراحل زندگیتون سرافراز و پاینده باشین.
معذرت میخوام اگر ادبیاتم کمی مشکل داشت .
Sent from my iPhone using Tapatalk
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sun-shine - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۹:۲۵ ق.ظ
یاد دوران بچگی بخیر.
وقتی نزدیک عید میشد لباسای نو که خریده بودمو تا خود عید، صد بار می پوشیدم و کفشامو پام می کردم.
جلوی آیینه راه می رفتم و خودمو میدیدم. کلی ذوق می کردم بخصوص اگه کفشم تاق تاقی بود که دیگه هیچی، رو ابرا بودم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - n a z a n i n - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۱:۰۲ ب.ظ
یادش بخیر عیدای قدیم چه قدر خوب بود همه چی آروم بود دلامون خوش بود هر چی بزرگتر میشیم مشکلاتمونم بزرگتر میشه ای کاش همیشه بچه میموندیم .... . یادش بخیر عیدیامون اون پولای نو .... یادش بخیر ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - زهرا سادات - ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ ۰۳:۱۸ ب.ظ
اگر زنی را نیافته ای که با رفتنش
نابود شوی
تمام زندگی را باخته ای
این را
منی می گویم
که روزهایم را زنی برده است جایی دور
پیچیده دور گیسوانش
آویخته بر گردن
سنجاق کرده روی سینه اش
یا ریخته پای گلدان هایش
باقی را هم گذاشته توی کمد
برای روز مبادا
نویسنده : نیــدونم
دوسش داشتم گفتم شاید شما هم دوسش داشته باشین .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۳:۳۹ ب.ظ
عجیب دوست داشتنی است، این باران
شاید به این خاطر که میان خرمالوی سرخ حیاط و برگ خشکیده اش فرقی نمیگذارد
وقتی میبخشد کور است و چشم نواز
وقتی میبارد بی بوست و عطرآگین
پاک میکند و از آلوده شدنش باک نیست
عجیب دوست داشتنی است این باران....
عجیب....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - patrick - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۷:۲۴ ب.ظ
فردا امتحان میان ترم شناسایی آماری الگو دارم ![Confused Confused](images/smilies/confused.gif)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۷:۲۷ ب.ظ
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
"گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است "
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mehdi.m2 - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۰۷:۳۶ ب.ظ
برای شخصی که نمیداند به کجا میخواهد برود، باد موافق وجود ندارد.
سنکا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ ۰۷:۳۷ ب.ظ
از این جمله متنفرمممممممممممممم
شما کوه میرید؟ :| :| :| :| :|
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۱۹ ب.ظ
آرزوهایت را در آسمان جستجو کن
محبوبت آن را به تو خواهد داد...
در آن سوی آسمان، خداوندیست
که منتظر است فقط صدایش کنی ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۳۹ ب.ظ
ریحانه خانم...
بنده نیز تسلیت عرض میکنم...هرچند دیر...
براتون آرزو میکنم از این به بعد زندگیتون پر از شادی و پیشرفت باشه
به آینده خوش بین باشین
صداشو میشنوم...!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 21 اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۴۴ ب.ظ
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من میان جسمها جان دیده ام
درد را افکنده درمان دیده ام
دیده ام بر شاخه احساسها
می تپد دل در شمیم یاسها
زندگی موسیقی گنجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست
گر تو را نور یقین پیدا شود
می تواند زشت هم زیبا شود
حال من در شهر احساسم گم است
حال من عشق تمام مردم است
زندگی یعنی همین پروازها
صبحها، لبخندها، آوازها
ای خطوط چهره ات قرآن من
ای تو جان جان جان جان من
با تو اشعارم پر از تو می شود
مثنوی هایم همه نو می شود
حرفهایم مرده را جان می دهد
واژه هایم بوی باران می دهد
(مولانا )
|