RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reyhaneh64 - 29 خرداد ۱۳۹۲۰۱:۰۹ ب.ظ
اگر خدا بخواد فردا (البته هنوز ساعتش مشخص نیست.) عازم سفر عتبات هستم تا حدودا ۸ تیر ، ان شاالله .
وقتی یکی میره سفر زیارتی میاد حلالیت میطلبه و این چیزا
و بعدشم بقیه اصولا میگن التماس دعا
اما مال من برعکسه.
ازتون میخوام که برام دعا کنید که سلامتو خوشو خرم برگردم
و شربتو از این مواردو به این زودی ننوشم. آمادگیشو ندارم.
و جدای از شوخی امیدوارم نایب الزیاره خوبی برای کل مانشتیا باشم.
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 29 خرداد ۱۳۹۲۰۱:۱۳ ب.ظ
(۲۹ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۰ ق.ظ)Autumn.Folio نوشته شده توسط: انشالله امروز با خبرای خوش بیای...
سلام به همه ی دوستان عزیز... خیلی خیلی ازتون ممنونم بابت راهنمایی ها و دعاهایی که برای ما کردید... امروز تونشتم تو دانشگاه آزاد باراجین این یه واحد رو مهمان بگیرم... توکل بر خدا... امیدوارم که مشکلی پیش نیاد... دانشگاه پیام نور سیستمش واقعا فرق میکنه... این چیزهایی که شما دوستان میفرمایید همش درسته و تودانشگاه های دیگه عملیه ولی تو پیام نور مثل اینکه فقط برای "من" عملی نیست... همون بهتر که سرمونو پیش هیچ کی خم نکردیمو خدا خودش کارمونو راه انداخت... دیروز و امروز اتفاق های جالبی برام افتاد که چند نمونشو میگم :
۱- دیروز رفته بودم تو یه شهر غریب دنبال دانشگاه بودم... خلاصه با یه اشتباه کوچیک کلی از دانشگاه دور شدم و مجبور شدم که بقیه ی راه رو پیاده بیام. سر راه دو نفر داشتن یه بنر نصب میکردن گفتم آقا فلان دانشگاه کدوم وره، گفتن که مستقیم برید ولی خیلی دوره و هوا هم گرمه (ساعت ۲ ظهر) وایسید با ماشین ماشین بریم. خلاصه مارو رسوندن دانشگاه.
۲- موقع برگشت توی نگبانی دانشگاه گفتم آقا میخوام برم قزوین چطوری باید برم، گفتن باید بری داخل شهر ولی ماشین سخت گیرت میاد. یکی اونجا نشسته بود گفت من میرسونمت ، بیرون وایسا. اومدم بیرو منتظر شدم دیدم اومد. فکر کردم که ماشین داره یه دفه دیدم سوار یه موتور شد و روشنش کرد خلاصه سوار شدیم و ما رو رسوند به مقصد من پیاده شدم گفتم آقا چقدر تقدیم کنم، دیدم یه لبخندی زدو گازشو گرفت رفت.
۳- امروز صبح سوار یه ماشین شدیم تا بریم دانشگاه ، تا دانشگاه دو تا ماشین باید عوض کنی، اولیو که سوار شدم موقع پیاده شدم کرایش ۷۰۰ تومنه که من یه ۲ تومنی دادم، گفت خورد نداری گفتم ۲۰۰ تومن دارم شما باید ۱۵۰۰ برگردونید، خلاصه گشت دید خورد نداره و گفت آقا همین کافیه، گفتم نمیشه ، به یکی دونفر گفتم دیدم خورد ندارن خلاصه نشد و حرکت کرد رفت. ماجرا از اینجا شرو میشه من دو تا نامه ی معرفی گرفته بودم که تو ماشین اول جا گذاشته بودم ،بعد از اینکه ماشین دوم رو سوار بشم یادم افتاد و سریع پیاده شدم زنگ زدم به مسئولمون گفت میلتو بده برات سند کنم همینکه داشتیم با تلفن حرف میزدیم دیدم یکی داره بوق میزنه همون راننده قبلیه بود ،میگفت تا فلان خیابون رفته بودم یه دفه دیدم اینا جا موندن ، میگفت دیدم نامه ی دانشگاه خواستم بیارم دانشگاه ولی گفتم اول بیارم اینجا...
۴- تو دانشگاه آزاد باراجین رفتم به یکی گفتم آقا "آموزش" کدوم وره یه دفه دیدم یکی داره منو نگاه میکنه، دوستم بود و تقریبا همه جای دانشگاه رو میشناخت . خلاصه این دوستم حدود ۲ ساعتی با من بود و منو به مکان های مختلف میبرد تا امر ثبت نام انجام بشه، "آموزش" ، برنامه ریزی، دبیرخانه، آموزش کل، دفتر ثبت، امور مالی... گفتم فلانی مزاحمت نشم؟ گفت من امروز کلاس داشتم اومدم میگن دو ساعت اول کلاس برگزار نمیشه و فعلا بی کارم. یعنی دقیقا دو ساعت بعد کلاسش شرو شد و رفت...
خدا یا شکر ، آخه چقدر هوای مارو داری ؟ البته همه ی اینها از دعا های شما سرچشمه میگرن... خیلی خیلی خیلی ممنونم، منم دعا میکنم که همتون موفق باشید و به خواسته هاتون برسید... خیلی شرمندمون کردید به خدا... خدا کنه که بتونم ذره ای از این محبت هاتون جبران کنم...
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۹ خرداد ۱۳۹۲۰۲:۳۹ ب.ظ
(۲۹ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۰۹ ب.ظ)reyhaneh64 نوشته شده توسط: اگر خدا بخواد فردا (البته هنوز ساعتش مشخص نیست.) عازم سفر عتبات هستم تا حدودا ۸ تیر ، ان شاالله .
وقتی یکی میره سفر زیارتی میاد حلالیت میطلبه و این چیزا
و بعدشم بقیه اصولا میگن التماس دعا
اما مال من برعکسه.
ازتون میخوام که برام دعا کنید که سلامتو خوشو خرم برگردم
و شربتو از این مواردو به این زودی ننوشم. آمادگیشو ندارم.
و جدای از شوخی امیدوارم نایب الزیاره خوبی برای کل مانشتیا باشم.
از طرف همه مانشتی ها بهتون التماس دعا میگم. ممنون از این که نائب الزیاره دوستان هستید. انشالله سفر بسیار خوب و معنوی داشته باشید و به سلامتی برید و برگردید.
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 29 خرداد ۱۳۹۲۰۳:۰۳ ب.ظ
(۲۹ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۱۳ ب.ظ)arcsin نوشته شده توسط: خدا یا شکر ، آخه چقدر هوای مارو داری ؟
خدا به اندازه دل آدما بهشون لطف میکنه ، همین که شما کتاباتون رو هدیه دادین و دل خیلی هارو شاد کردین ،معلومه که دلتون خیلی بزرگه، خب مسلما خدا هم جواب این شادی رو با شادکردن خودتون، بهتون برمیگردونه
من وقتی مشکلتونو شنیدم یه لحظه خودمو گذاشتم جای شما واقعا خیلی ناراحت کننده بود.
به هر حال خیلی خوشحال شدیم
انشالله همیشه موفق باشید
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 29 خرداد ۱۳۹۲۰۷:۵۳ ب.ظ
تنهایی یعنی ایرانسلت رو به جای ۱۴۴با ۱۴۱شارژ کنی...
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 29 خرداد ۱۳۹۲۰۹:۱۴ ب.ظ
چنانچه هسته باید نخست دل خاک را بشکافد تا راز دلش در آفتاب عریان شود،
آدمی نیز باید رنج شکافتن را بشناسد تا به شکفتن رسد.
جبران خلیل جبران
پ.ن. گاهی دلم نمیاد از خدا بخوام، به رنج ها و سختی هام پایان بده، شاید هنوز زمانش نرسیده، شاید دانه وجودی ام هنوز باید فشار تحمل کند.
خدایا شکرت.
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 29 خرداد ۱۳۹۲۱۱:۰۶ ب.ظ
به پیرى قدرِ شبهاى جوانى میشود ظاهر
سپیدیهاى کاغذ میکند روشن سیاهى را
امید که جوانی را دریابیم
* میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان برهمه دوستان مانشتی مبارک باد *
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shokofe - 30 خرداد ۱۳۹۲۱۲:۲۷ ق.ظ
امروز تولد منه
جاتون خالی کلی آدم دور و برم بودن شمع فوووت کردم کلی کیک خوردم
کلی خندیدم! ولی همچنان گوشه دلم دل تنگی اذیتم میکرد
خدایا همه همیشه از ته دل خوشحاال باشن
آمین
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 30 خرداد ۱۳۹۲۱۲:۳۶ ق.ظ
(۳۰ خرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۲۷ ق.ظ)shokofe نوشته شده توسط: امروز تولد منه
جاتون خالی کلی آدم دور و برم بودن شمع فوووت کردم کلی کیک خوردم
کلی خندیدم! ولی همچنان گوشه دلم دل تنگی اذیتم میکرد
خدایا همه همیشه از ته دل خوشحاال باشن
آمین
مبارک باشه. انشالله که عمر باعزتی داشته باشید.
پدرتون که الحمدلله حالشون خوب شده، تولد هم که گرفتین، خوب دیگه چی می خواین؟
والا زندگی همینه. اگه نمودار زندگی سینوسی نباشه از یکنواخت بودن زندگی بیشتر رنج میکشیم.
زندگی همینه...
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sun-shine - 30 خرداد ۱۳۹۲۰۸:۳۶ ق.ظ
(۳۰ خرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۲۷ ق.ظ)shokofe نوشته شده توسط: امروز تولد منه
جاتون خالی کلی آدم دور و برم بودن شمع فوووت کردم کلی کیک خوردم
کلی خندیدم! ولی همچنان گوشه دلم دل تنگی اذیتم میکرد
خدایا همه همیشه از ته دل خوشحاال باشن
آمین
تولدتون مبارک
امیدوارم سال جدید عمرتون پر از شادی و موفقیت باشه
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 30 خرداد ۱۳۹۲۱۱:۱۵ ق.ظ
تولد تولد تولدت مبارک، بیا شمع هارو فوت کن که صد سال زنده باشی
شکوفه جان انشالله صد سال عمر با عزت داشته باشی عزیزم
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Fardad-A - 30 خرداد ۱۳۹۲۱۱:۴۱ ق.ظ
باز هم بحث عقیل و مرتضی است
آهن تفتیده ی مولا کجاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بیت المال روشن مانده است
دستها را باز در شبهای سرد
ها کنید ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خیابان خوابها
میرسد ته مانده ی بشقابها
در صفوف ایستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
سر به لاک خویش بردید ای دریغ
نان به نرخ روز خوردید ای دریغ
گیر خواهد کرد روزی روزیت
در گلوی مال مردم خوارها
من به در گفتم ولیکن بشنوند
نکته ها را مو به مو دیوارها
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 30 خرداد ۱۳۹۲۱۱:۵۶ ق.ظ
خوشا به حال کسانی که میبخشند ،
بی آنکه بخاطر بسپارند ...
و خوشا به حال کسانی که میگیرند ،
بی آنکه فراموش کنند ... !
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MoonRise - 30 خرداد ۱۳۹۲۰۱:۰۷ ب.ظ
پاک گیجم
نمیتونم تصمیم بگیرم
نمیتونم در موردش حتی با کسی حرف بزنم
چی خوبه؟
چی بده؟
راه درست کدومه؟
بهترین تصمیم چیه؟
خدایا کمک میخام
بدون تو نمیتونم
دستامو بگیر که بی تو جدا تنهام
بچه ها دعام کنید....
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 30 خرداد ۱۳۹۲۰۱:۴۷ ب.ظ
(۲۹ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۱۳ ب.ظ)arcsin نوشته شده توسط: خدا یا شکر ، آخه چقدر هوای مارو داری ؟ البته همه ی اینها از دعا های شما سرچشمه میگرن... خیلی خیلی خیلی ممنونم، منم دعا میکنم که همتون موفق باشید و به خواسته هاتون برسید... خیلی شرمندمون کردید به خدا... خدا کنه که بتونم ذره ای از این محبت هاتون جبران کنم...
خوشحالم که این خبر رو میشنوم
فکر کنم به اینا میشه گفت حکمت
یعنی گاهی طوری بشه که بخوای کوچکترین اتفاقای اطرافت فکر کنی و بدونی که خدا تو لحظه لحظه ها مراقبته، اگرم چیزیو نمیده و کمی برات مشکل میکنه بدست آوردنشو، واسه همینه، همین که به فکر واداردت تا به عظمتش پی ببری
بازم خوشحالم که مشکلت حل شده، اما فکر کنم این مشکل بوجود آمدنش از نبودش بهتر بوده باشه!