|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Hopegod - 28 اسفند ۱۳۹۵ ۱۱:۳۹ ب.ظ
چقد صفات درونگراها رو خوب توضیح دادین خیلی سخته ک تو ی جمع نتونی بی دلیل شاد باشی و همش فکر هدفت باشی و دیگران نتونن درک کنن و همیشه حس کنی متفاوتی.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 28 اسفند ۱۳۹۵ ۱۱:۴۶ ب.ظ
از آهنگ های عشقولانه خوشم نمیاد. بعضیاش که دیگه تهوع آوره. 
منم درونگرا هستم اما احساس فشار از طرف جامعه یا خانواده یا فامیل نمی کنم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Hopegod - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۰۶ ق.ظ
من وقتی حس میکنم وقتم داره هدر میره خیلی اعصابم بهم میریزه با دوستام که خوشحالم اما مهمونی اصلا. خدا ب دادم برسه امسال عید . خیلی میترسم نتونم درسامو تموم کنم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۱۲ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۰۶ ق.ظ)Hopegod نوشته شده توسط: من وقتی حس میکنم وقتم داره هدر میره خیلی اعصابم بهم میریزه با دوستام که خوشحالم اما مهمونی اصلا. خدا ب دادم برسه امسال عید . خیلی میترسم نتونم درسامو تموم کنم.
اگه مهمونی خودش باعث رضایت و شادی پدر و مادر باشه چرا وقت هدر بره. ضمن اینکه میشه صله رحم هم انجام داد (لااقل بخشیشو).
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Hopegod - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۲۵ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۱۲ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۰۶ ق.ظ)Hopegod نوشته شده توسط: من وقتی حس میکنم وقتم داره هدر میره خیلی اعصابم بهم میریزه با دوستام که خوشحالم اما مهمونی اصلا. خدا ب دادم برسه امسال عید . خیلی میترسم نتونم درسامو تموم کنم.
اگه مهمونی خودش باعث رضایت و شادی پدر و مادر باشه چرا وقت هدر بره. ضمن اینکه میشه صله رحم هم انجام داد (لااقل بخشیشو).
من خیلی تک بعدی ام . نمیتونم همزمان اشپزی کنم و ب حرفای مامانم گوش بدم یا نمیتونم وقتی درس میخونم ارتباطاتمو حفظ کنم. کلا یک کارو با خوشحالی انجام میدم. بشه دو تا اعصابم بهم میریزه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۳۲ ق.ظ
باز خزانه های دولت خالی شد ؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۳۶ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۳۲ ق.ظ)ezra نوشته شده توسط: باز خزانه های دولت خالی شد ؟
![[تصویر: 433422_6cg2_6+666.jpg]](https://img.manesht.ir/433422_6cg2_6+666.jpg)
فکر نمی کنم این رقم ها برای دولت حساب بیاد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۴۱ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۳۶ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: فکر نمی کنم این رقم ها برای دولت حساب بیاد.
پس واسه چیه ؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۵۰ ق.ظ
فکر کنم با توجه به بحث از خوندن این مقاله لذت ببرید. در مورد گاندیه ولی بیشترش واکاوی شخصیت های مثبت نگره :
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۵۶ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۴۱ ق.ظ)ezra نوشته شده توسط: (29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۳۶ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: فکر نمی کنم این رقم ها برای دولت حساب بیاد.
پس واسه چیه ؟
یه حساب کتاب ساده نشون میده این رقم ها اصلا برای دولت چیزی نیست که بخواد روش حساب کنه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۰۱:۰۲ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۵۶ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: یه حساب کتاب ساده نشون میده این رقم ها اصلا برای دولت چیزی نیست که بخواد روش حساب کنه.
اما کمک هست !
حقوق یه ماه کارمندای سنجش رو که میتونه بده ؟
چه خبره ۵۰ هزار تومن ؟
مثلاً سال ۹۱ فقط تعداد شرکت کننده های بخش بیمه ش ۶۳۱۳۲ نفر بوده !
حالا شما اینو ضرب در قیمت کن ببین هزینه میلیاردی میشه !
میلیارد کم نیست ؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۰۱:۲۲ ق.ظ
(۲۹ اسفند ۱۳۹۵ ۰۱:۰۲ ق.ظ)ezra نوشته شده توسط: (29 اسفند ۱۳۹۵ ۱۲:۵۶ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: یه حساب کتاب ساده نشون میده این رقم ها اصلا برای دولت چیزی نیست که بخواد روش حساب کنه.
اما کمک هست !
حقوق یه ماه کارمندای سنجش رو که میتونه بده ؟
چه خبره ۵۰ هزار تومن ؟
مثلاً سال ۹۱ فقط تعداد شرکت کننده های بخش بیمه ش ۶۳۱۳۲ نفر بوده !
حالا شما اینو ضرب در قیمت کن ببین هزینه میلیاردی میشه !
میلیارد کم نیست ؟
یه حساب و کتاب بکن با همین رقمایی که خودت میگی میبینی چیزی نمیشه.
میلیارد برای شما زیاده اما وقتی یه دولت دستته که کلی کارمند و اداره و شرکت و کارخونه و ... تو کل کشور داری این رقما هیچی نمیشه. دولت که قرار نیست فقط حقوق کارمندای یه اداره یا سازمان یا شرکت رو بده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Hopegod - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۰۱:۳۰ ق.ظ
دولت ب کنار پنجاه هزار تومن برا یه ادم بیکار ک میخاد کار پیدا کنه زیاده.
سوالای زیادی وجود داره که بیجوابن
چرا باید همه ی لباسای من پارچه هاش ترکی و چینی و فلان باشه بعد کارمندای نساجی هرسال بیکار شن.
کار با صنایع دیگه نداریم. فقط لباس و پارچه که یه نیاز اصلی هر کشوره چرا باید خارجی باشه. بعد جوونای ما ارزوهاشو خاک کنن.
کدوم قدرتی باید جلوی این مسائلو بگیره....
اسم گاندی اومد یاد پارچه افتادم.
فکر کنم تا قبل کنکور دیگه اینجا نیام.
سال نوی همه دوستای خوبم مبارک.
امیدوارم سال خوبی برا همه باشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۰۳:۳۷ ب.ظ
من فکر میکنم کلا برنامه نویسا درونگران.
من درونگرا یا برون گرا بودن را بیان یا عدم بیان احساس می دونم
من درونگرام .یعنی انتخابم اینه.............
حرف هایی است که مخاطب خاص خودش را می طلبد................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Milestone - 29 اسفند ۱۳۹۵ ۰۵:۱۴ ب.ظ
گاهی یه سری از توصیهها یا علاقهمندیها خصوصا اگه از طرف افرادی که دوستت دارن (مثل خانواده) و به دیدگاه احتمالا مبتنی بر عرف و تجربه شخصی خودشون آیندهنگرانه هست، ممکنه آدم رو به سمت انجام کارهای متضاد هدایت یا وسوسه کنه، مثلا اعتقاد دارن که مسیری که رفتم و دارم میرم یا مثلا چیزهایی که تو ذهنم برای درآمدزایی هست رو نمیشه به صورت قاطع در مورد آیندهدار بودن یا نبودنش نظر داد (چون ملموس نیست) و اگه استخدام یه نهادی بشی مثلا امنیت شغلی، بیمه و بازنشستگی داری و میتونی هم این جنبه ماجرا رو نگه داری و هم اهدافت خودت رو پیش ببری، در صورتیکه به نظرم افرادی که دنبال امنیت شغلی هستن معمولا آدمهای ترسو و محافظهکاری هستن و شخصا ورود به این نوع سیستمهای عموما سیکلمحور رو نقطه پایان آرزوهام میدونم.
از طرفی اینطور کارها از نظرم مثل باتلاقی میمونن که وقتی بری توش دیگه خیلی زمان برای رویاپردازی و دیوونهبازی (: در اختیار نداری و از اونجا که قدرت ریسک و افزایش نیاز به امنیت مالی با افزایش سن رابطه مستقیم داره و با توجه به نیازهای متفاوت دهه سوم زندگی (احتمالا)، بازگشتپذیری به نقاط اولیه هم در صورت پشیمونی و میل به جایگزینی مسیر قبلی تقریبا ناممکن میشه. بنابراین یه فردی مثل من ممکنه ترجیح بده StartUp خودش رو حتی با شیب منطقی و ملایمتری پیش ببره و درآمد خیلی کمتری داشته باشه ولی در عوض همیشه عاشق خودش باقی بمونه؛
ولی یه موضوعی که گاهی منو وسوسه به انجام کارهای زیگزاگی میکنه اینه که خانواده تمایل دارن تو این سن کارهایی رو انجام بدم که با خواستههام سازگاری نداره، البته اصراری ندارن اما مثلا دوست دارن بتونم الان یه ماشین مدل بالای شاسی بلند بخرم! (: یا مثلا حداقل از اون دوستم که با لیسانس تو استخدامی مخابرات قبول شد و تو اضافهکاریهاش هم در حد بیهوش شدن تا شب تدریس خصوصی توی n حوزه مختلف غیرتخصصی داره درآمد کمتری نداشته باشم. خب اگه آدم بخواد وارد کارهای اقتصادی بشه بالاخره یه جوری خودش رو وارد میکنه، مثلا اگه من تو همین یه هفته مشغول به فروش گل سنبل، سبزه و ماهی قرمز میشدم مطمئنم درآمد یه سالم رو یه جا درمیآوردم! از طرف دیگه حتی اگه بخوام توی رشته خودمون و حالا یه بحثی مثل طراحی وب یا App نگاه صرفا اقتصادی و بازاری داشته باشم احتمالا به یه آدم عمومی و درجه سوم توی چند مهارت مختلف تبدیل میشم و این یعنی پشت پا به بخش بزرگی از راهی که تو طول این مدت طی شد.
|