|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 05 آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۴ ب.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۴۰ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: (05 آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۲۷ ب.ظ)gogooli نوشته شده توسط: اگه بخواهیم قوانین نیم فاصله رو رعایت کنیم، «مبتنی بر اجرا» رو چجوری باید بنویسیم؟
بنظرم هر سه تا کلمه را باید فاصله کامل گذاشت بینشون. نیم فاصله برای مثلا کلماتی مثلا "می شود " یا "داده است" هست
مرسی. البته در این فایل یک سری موارد دیگه رو هم گفته بینشون نیم فاصله گذاشته می شود. نمی دونم اون عبارت من جز این موارد حساب می شود یا نه.
[attachment=20923]
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تولد آفتاب - ۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۳۳ ب.ظ
جمعه ساکت
جمعه متروک
جمعه چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعه اندیشه های تنبل بیمار
جمعه خمیازه های موذی کشدار
جمعه بی انتظار
جمعه تسلیم
...
فروغ فرخزاد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - darush12 - 05 آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲ ب.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۱ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: در رابطه با ازدواج تایپیکی جدا وجود دارد بهتر است اونجا این صحبت ها شود .
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۳۳ ب.ظ)تولد آفتاب نوشته شده توسط: جمعه ساکت
جمعه متروک
جمعه چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعه اندیشه های تنبل بیمار
جمعه خمیازه های موذی کشدار
جمعه بی انتظار
جمعه تسلیم
...
جمعه ساعت ۶ بیدار
جمعه مملو از جزوه های معنادار
جمعه چون وُیس های استاد نکته دار
جمعه اندیشه های سوال های امتحان جاندار
جمعه فریاد تمرینهای پاسخ ندار
جمعه با شوق دیدن سوال
جمعه جنگیدن برای یک امتحان
...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 05 آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۲ ب.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲ ب.ظ)darush12 نوشته شده توسط: جمعه ساعت ۶ بیدار
جمعه مملو از جزوه های معنادار
جمعه چون وُیس هاس استاد نکته دار
جمعه اندیشه های سوال های امتحان جاندار
جمعه فریاد تمرینهای پاسخ ندار
جمعه با شوق دیدن سوال
جمعه جنگیدن برای یک امتحان
...
جمعه خواب تا لنگ ظهر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تولد آفتاب - ۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۱۷ ب.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲ ب.ظ)darush12 نوشته شده توسط: (05 آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۱ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: در رابطه با ازدواج تایپیکی جدا وجود دارد بهتر است اونجا این صحبت ها شود .
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۳۳ ب.ظ)تولد آفتاب نوشته شده توسط: جمعه ساکت
جمعه متروک
جمعه چون کوچه های کهنه، غم انگیز
جمعه اندیشه های تنبل بیمار
جمعه خمیازه های موذی کشدار
جمعه بی انتظار
جمعه تسلیم
...
جمعه ساعت ۶ بیدار
جمعه مملو از جزوه های معنادار
جمعه چون وُیس هاس استاد نکته دار
جمعه اندیشه های سوال های امتحان جاندار
جمعه فریاد تمرینهای پاسخ ندار
جمعه با شوق دیدن سوال
جمعه جنگیدن برای یک امتحان
...
عالی بود. مرسی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - so@ - 05 آذر ۱۳۹۵ ۰۸:۴۶ ب.ظ
میگ میگ سلام
اول از همه افروز جونم دل منم براتون تنگ میشه و خیلی وقتا بهتون فکر میکنم و از خدا میخوام که بهترینا نصیبتون بشه... بعضی از بچه های مانشت واقعا بزرگوارن ...دلم برای ساراها(دوتا سارا) پوونه افروز خود تو آوا و ای تی اکسپرت و وستا و مدیر آرورا و ارس تنگ میشه خداروشکر دیلیجنت زهرا و مینروا رو که هرروز میبینم
یه هفته رفتم خونمون و به چندروز نکشید که هوا زمستونی شد از قضا همه گلدونام تو اتاق بود جز یکی از گلدونام که گلدون هدیه یکی از عزیزترین آدمای زندگیم بود و هست وقتی بهم هدیه دادش خیلی کوچولو بود تازگیا اسمشو فهمیده بودمو نوع قلمه زدنشو تو اینترنت یاد گرفته بودم و میخاستم براش گلدون جدید بخرم اخه خیلی قد کشیده بود و گلدونش براش تنگ شده بود و به قول یکی از دوستام دوتا نی نی هم داشت (دوتا کنارش جوونه زده بود) وقتی رفتم خونه یادم رفته بود که از تراس بردارم بذارمش داخل اتاق ،امروز برگشتم دیدم گلم تو بالکن اتاق نیست از بچه ها پیگیر گلم شده دیدم گلم یخ زده ، خیلی براش ناراحتم و خودمو سرزنش میکنم که چرا یادم رفت برش دارم تا این که رفتم سراغ هسته های لیموترشی که گذاشته بودم جوونه بزنن ،دیدم همشون جوونه زدن خوشحال شدم از جوونه زدن هسته ها ولی گل ساکولنتم دیگه نیستش یه گل دارم اسمش بنت قنسول خیلی زیباست ولی ساکولنت دوستم یه چیز دیگه بود
از آذر بدم میاد خیلی دلگیره
ساکولنت یخ زده ام
بنت قنسول
اینم لیموهای جوونه زده تا چندسال دیگه بهمون لیمو ترش میده
آخ چقدر حرف زدم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 05 آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۴۹ ب.ظ
خواه ناخواه بعضیا زندگی شون لاکچری! هست. حرفِ مشترک، نوعِ دوستِ مشترک و هزار تا چیز دیگه نمیشه پیدا کرد باهاشون، نه که خودشون رو بگیرن، میگم چیز مشترک واسه حرف زدن نیست حتی.
قدیما اینطوری نبود؟ بود؟ سطح روابط و افکار آدما این همه متفاوت نبود. قدیم یعنی همون ۶-۷ سال پیش حتی.
نمی دونم ولی من شخصاََ با آدمایی که توی "دوردست" زندگی میکنن خیلی حس راحتی بیشتری دارم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sss - 05 آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۱ ب.ظ
(۰۴ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۰۷ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: این برندش خوبه البته. یادمه سبزیجات خشک هم داشت.
سوپ هاش هم خوبه.
سالاد ماکارونی هم عالیه. اگر با کنسرو سبزیجات درست کنین، ۱۰ دقیقه ای آماده است.
من همیشه دیر به جاهای خوشمزه میرسم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 05 آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۲ ب.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۲:۴۳ ب.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: میگن سه تا هفت سال اختلاف سنی معقولی هست
ولی واقعا اگر کسی که هفت سال ازت کوچیکتره یا هفت سال ازت بزرگتره پیداش بشه و بقیه شرایطش مناسب باشه و حتی خیلی خوب باشه
ته دلت بازم راضی هستی؟
البته فکر میکنم زندگی با دختری که هفت سال کوچیکتره برای آقایون اونقدرا مسئله حادی نباشه تازه به نظر خوب هم میاد( وگرنه اینهمه پسر دهه شصتی نمیرفتن سراغ دخترای کوچولوی ۷۴ای و کوچیکتر)(و جدا از اون سن عقلی که مطرح کردن)
ولی برای یه دختر زندگی با کسی که هفت سال ازش بزرگتره چه حسی داره؟ رضایت بخشه؟
پ.ن: نظر خودمو نمیگم میخوام به جمع بندی برسم
دختر خیلی کوچیکتر هم باشه واقعا جالب نیست! کلا توی دو فضای ذهنیتی متفاوت قرار میگیرن پسر و دختر.
ولی در کل سن و عقل هم برای فرد به فرد فرق میکنه واقعا. ممکنه پسری شرایط فکری و عقلیش جوری باشه که حتی به صلاحش باشه با یک دختر بزرگتر از خودش ازدواج کنه. یکی با هم سن خودش و در اکثر مواقع با کوچیکتر از خودش.
من میگم اگه پسری ۷ سال از دختر بزرگتره و همه چیزش برای دختر اوکی و خوب باشه (اخلاق، چهره، خونواده، شخصیت و فرهنگ و ...) چرا که نه؟!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 05 آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹ ب.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۲ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: من میگم اگه پسری ۷ سال از دختر بزرگتره و همه چیزش برای دختر اوکی و خوب باشه (اخلاق، چهره، خونواده، شخصیت و فرهنگ و ...) چرا که نه؟!
ممنووون
خب این تصور هستش که اون آقا پسر خیلی از کارها و شیطنت ها یا حتی رفتارهای ساده دخترو درک نمیکنه و حتی زشت میبینه و همین ممکنه مشکل ایجاد کنه :/ حتی خیلی جاها خیلی از رفتارها و حرفهای دخترو به پای بچه بودنش میذاره و روش حساب نمیکنه
میدونم این مسائل ممکن بود حتی برای پسری که همسن دختر هم هست با توجه به فرهنگ و تربیت متفاوتش ایجاد بشه ولی....:/
نمیدونم واقعا...از اونجایی که اعتقادم اینه که دو نفر باید اول باهم رفیق باشن بعد همسر، وقتی اختلاف سنی هفت سال باشه فک نمیکنم این رفاقته جواب بده بیشتر حس سرسپرست داره تا رفیق!
نمیدونم درست فکر میکنم یا نه ...کلا خیلی پیچیدست چون هر طور فکر می کنم مثال نقضش توی ذهنم میاد!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 06 آذر ۱۳۹۵ ۱۲:۰۹ ق.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹ ب.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: میدونم این مسائل ممکن بود حتی برای پسری که همسن دختر هم هست با توجه به فرهنگ و تربیت متفاوتش ایجاد بشه ولی....:/
فرهنگ خیلی خیلی مهمه به نظرم باید تشابه فرهنگی و قومیتی داشته باشن یا اینکه یه مترجم استخدام کنن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 06 آذر ۱۳۹۵ ۱۲:۱۲ ق.ظ
ازدواج در سن عاقل بودن بهتره نه در سن ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - darush12 - 06 آذر ۱۳۹۵ ۱۲:۱۳ ق.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹ ب.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: (05 آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۲ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: من میگم اگه پسری ۷ سال از دختر بزرگتره و همه چیزش برای دختر اوکی و خوب باشه (اخلاق، چهره، خونواده، شخصیت و فرهنگ و ...) چرا که نه؟!
ممنووون
خب این تصور هستش که اون آقا پسر خیلی از کارها و شیطنت ها یا حتی رفتارهای ساده دخترو درک نمیکنه و حتی زشت میبینه و همین ممکنه مشکل ایجاد کنه :/ حتی خیلی جاها خیلی از رفتارها و حرفهای دخترو به پای بچه بودنش میذاره و روش حساب نمیکنه
میدونم این مسائل ممکن بود حتی برای پسری که همسن دختر هم هست با توجه به فرهنگ و تربیت متفاوتش ایجاد بشه ولی....:/
نمیدونم واقعا...از اونجایی که اعتقادم اینه که دو نفر باید اول باهم رفیق باشن بعد همسر، وقتی اختلاف سنی هفت سال باشه فک نمیکنم این رفاقته جواب بده بیشتر حس سرسپرست داره تا رفیق!
نمیدونم درست فکر میکنم یا نه ...کلا خیلی پیچیدست چون هر طور فکر می کنم مثال نقضش توی ذهنم میاد!
ببینید در واقع نمیشه یک نسخه واحد تهیه کرد برای افراد مختلف...اگر واقعاً ذهنتون درگیر کرده بهتره روی مواردی زوم کنید که این موقعیت دارند و بازهم بعدش به این نکته احتمالاً میرسید که : به تعداد انسانها راه هست برای رسیدن به خدا
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - The BesT - 06 آذر ۱۳۹۵ ۱۲:۲۱ ق.ظ
(۰۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۴۹ ب.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: (05 آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۲۲ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: من میگم اگه پسری ۷ سال از دختر بزرگتره و همه چیزش برای دختر اوکی و خوب باشه (اخلاق، چهره، خونواده، شخصیت و فرهنگ و ...) چرا که نه؟!
نمیدونم واقعا...از اونجایی که اعتقادم اینه که دو نفر باید اول باهم رفیق باشن بعد همسر، وقتی اختلاف سنی هفت سال باشه فک نمیکنم این رفاقته جواب بده بیشتر حس سرسپرست داره تا رفیق!
اینکه دونفر قبل از اینکه با هم همسر باشن باید دوتا دوست صمیمی با هم باشن دو نفر که درد همدیگه را داشته باشن شادی و غمشون مال همدیگه باشه دقیقا درسته. اینطور نیست که حس سرپرست بودن داشته باشه. بستگی به طرف مقابلتون داره همه آدمها مثل هم نیستن. باید طرف مقابلتون را خوب بشناسید. به قول دوستمون اختلاف سنی تقویمی و عقلی متفاوته. شاید هفت سال اختلاف سنی باشه ولی رفاقت بینشون باشه تا سرپرست بودن. همش بستگی به طرف مقابل داره.همه آدمها مثل هم نیستن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 06 آذر ۱۳۹۵ ۰۱:۱۶ ق.ظ
تا ۱۱ آذر، مصادف با اول ربیع الاول چیزی نمونده
اثراتش از همین حالا هویداست.
|