|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 20 آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۱۱ ب.ظ
جهت شادی دل جوونا اجماعا صلوااااااااااااااااااات
و دل مدیرا به رحم بیاد ما بتونیم پستامون رو پاک کنیم هم صلوات
اینایی هستن که ظرف در دار تولید میکنن، میای در ظرف رو باز کنی، ناخونات میشکنه، اینام تولیداشون بهبود پیدا کنه صلوات
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 20 آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۵۳ ب.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۰۲ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: (20 آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۵۵ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: منتظر معجزه بودن هم یه اشتباه بزرگه
دقیقا
روزای خوب نمیان باید بسازیم. نشستن به امید آمدن روزای خوش اشتباهه. همه روزا عین همه.
فقط آدم خسته میشه از این همه تلاش و بعدش نشدن کم میاره. ذهن آدم یجورایی نامرتب و شلوغ میشه بعضی وقتا این حسه انقدر شدید میشه میرم بیرون احساس می کنم با مردم غریبه شدم. به همه با تعجب نگاه میکنم فکر می کنم متفاوت شدم
حالا حرفای نامید کننده نزنیم چهارتا جوون از این جا رد میشن
علاوه بر همت خودتون رو مشاوره با بقیه و/یا مشاور های کاربلد هم حساب کنید. خیلی وقت ها بقیه ایده هایی میدن که گره کار وا میشه.
بعدم در نظر بگیرید بعضی وقت ها یه راه حل sub-optimal از هیچی بهتره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 20 آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۵۴ ب.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۳۵ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: اینم ازجوونی ما
الکی خودتون سختش کردید به نظر من !
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۱۴ ب.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۷ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: بعضی کاربرا اصرار بر صفحه گذاشتن دارن. دیگه انقدر زیاد شده تعدادشون از دست خودم هم خارج شده تعدادشون. کاربرا از صفحه گذاشتن بپرهیزید.
یاد سیستم عامل افتادم :|
کاربران صفحه بند.... بنظرم لقب خوبیه
حالا اینا مدلشون صفحه بندی مجازیه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 20 آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۴۲ ب.ظ
گاه گاهی دلم میگیرد
پیش خود میگویم :
آنکه جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز ؟؟!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Densike - 20 آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۵۱ ب.ظ
نمیدونم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - dr.a_AI - 21 آذر ۱۳۹۴ ۱۲:۰۵ ق.ظ
.......................
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - dr.a_AI - 21 آذر ۱۳۹۴ ۱۲:۰۵ ق.ظ
چرا دو تا شد ؟؟؟؟
....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - **sara** - 21 آذر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۷ ق.ظ
بعضی از آدمها اونقدر بهت بدی می کنند که اگر یک روز از اونها بدی نبینی احساس می کنی چه محبت عظیمی بهت شده
و بعضی ها هم با وجود بی فکری ها و خودخواهیشون حتی محبتشون هم باعث رنجش و آزاردهنده هست
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ماه بانو - ۲۱ آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۱۹ ق.ظ
به همین سرعت فرصت تموم میشه
برگه ها بالا
امروز رو تحویل بدید
و تلاش نیم هوده ی من برای اینکه با چنگ و دندان ساعت باقی مانده را مفید بگذرانم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 21 آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۴۴ ق.ظ
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ !
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ !
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ۳ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ
ﺑﺎﻓﺘﻪ
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ
ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ
ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ...
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،
درب خانه حضرت داوودرا زدن، وایشان اجازه ورود دادند،
ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کیسه صد دیناری رو مقابل حضرت گذاشتن، و گفتن اینهارو به مستحق بدهید.
حضرت پرسید علت چیست؟؟؟
ایشان گفتند در دریا دچار طوفان شدیم ودکل کشتی اسیب دید وخطر غرق شدن بسیار نزدیک بود که درکمال تعجب پرنده ای طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهای اسیب دیده کشتی را بستیم.ونذر کردیم اگر نجات یافتیم هر یک صد دینار به مستحق بدهیم.
حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود:
خداوند برای تو از دریا هدیه میفرستد، و تو او را ظالم می نامی.
این هزار دینار بگیر و معاش کن و بدان خداوند برای حال تو بیش از دیگران آگاه هست...
خالق من بهشتی دارد،
«نزدیک
زیبا و بزرگ»...
و دوزخی دارد به گمانم «کوچک و بعید»
و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را،،،
گاهی به بهانه دعایی در حق دیگری...
شاید امروز آن روز بی دلیل باشد،،،
دعایتان میکنم.دعایم کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 21 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۱۲ ق.ظ
(۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۵۱ ب.ظ)Densike نوشته شده توسط: نمیدونم
پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است!
(۲۰ آذر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۷ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: بعضی کاربرا اصرار بر صفحه گذاشتن دارن. دیگه انقدر زیاد شده تعدادشون از دست خودم هم خارج شده تعدادشون. کاربرا از صفحه گذاشتن بپرهیزید.
یادمه قبلنم مث الان چیزی افشا نمیکردین بعد پستهای دوران جوونیتونو دیدیم افشا کردیم شوکه شدین
من تضمین نمیکنم که دوباره راجع به این مسئله هم شوکه نشینا
بلاخره فقط کاربر بهنام نیس که دیتابیس داره منم دارم
پیرو افشاهایی که قبلا کردم اگه بچه ها یادشون باشه بعدم تنبیه شدم :|
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pezhman.m-AI - 21 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۵۸ ق.ظ
جالبه که پست من توسط مدیر محترم حذف شد و جالب تر اینکه پستی که توش به خانواده من توهین شد هنوز سرجاشه. حالا نمیدونم رو چه منطقی.
من واقعا مانشت رو دوست داشتم اما دیگه جای موندن نیست. خاطرات خیلی خوبی با این انجمن داشتم، و واقعا خیلی استفاده کردم.
فقط مشکلی که داشت این بود که روز به روز از مسیر اصلی خودش خارج شد و به تعبیری به فیس بوک بچه های کامپیوتر تبدیل شد.
دوتا درخواست دارم. دوستان اگه حرفی زدم که کسی رو رنجوندم، اگه چیزی گفتم که نباید میگفتم، خلاصه اگه اشتباهی ازم سر زد به بزرگی خودتون ببخشید و حلال کنید. درخواست بعدیم اینکه مدیر محترم خواهشا منو بن کنید، این درخواست خودمه و خواش کردم ازتون. دوست ندارم بخاطر بن کردن بیام التماستون کنم
دو سه تا کاربر هستن(خودشونن میدونن کیو میگم، اگه کاری داشتن بهم ایمیل بزنن)
آخرین جمله ام در مانشت: اول و آخر این زندگی و دنیا، خداونده....بقیش کشکه. اگه کسی به این حرف ایمان داشته باشه واقعا از زندگیش لذت میبره. خیلیا اینو قبول دارن ولی باید از ته قلب بهش اعتقاد داشت. موفق و موید باشید....در پناه حق.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 21 آذر ۱۳۹۴ ۰۴:۲۲ ق.ظ
(۲۵ خرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۲۴ ب.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط: (25 خرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۲۱ ب.ظ)majoit نوشته شده توسط: مگه واسه رفتن پدر دختر باید اجازه قانونی بده؟!
یه ویرگول جا انداختید ;') واسه رفتن پدر نه ولی واسه رفتن دختر بله. اینجا وسط خاورمیانه هستها مثل اینکه!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 21 آذر ۱۳۹۴ ۰۵:۱۶ ق.ظ
من اصلا نمی دونم مدیر این سایت کیه ولی انتقاد شدیدی دارم و اون اینکه چرا نمیشه اکانت خودمونو حذف کنیم خب چه دلیلی داره نشه این کار من دیگه اومدن به مانشت کار تکراری شده برام هر چقدر هم نمی خوام بیام باز ناخوداگاه وقتی که به اینترنت وصل میشم اول یا ایمیلمو چک می کنم یا میام تو این پیج جالب اینکه هر روز همش چند تا کاربریم تو ابن تایپیک فعالیت داریم یکی با یکی لج بازی داره یکی می خواد انتقام بگیره یکی عاشق یکی دیگه شده یکی داره خودشو می گیره کلاس می زاره یکی با یکی دیگه دوست شده یکی فعالیت های روزانشو میاد می گه اینجا و و و من خودم تمام موارد بالا شامل حالم شده تو این سایت دیگه خسته شدم از مدیر سایت می خوام منو حذف کنه چون نه یه تعداد کاربر چشم دیدن منو دارن و نه من ....
خسته شدیم و شدم فقط یکی از آرزوهام اینه که ذهنم reset بشه لامصب این مغز هم دکمه رست نداره مثل کامپیوتر ای کاش داشت
به هر حال منو حذف کنید و از تمام کاربرها هم عذرخواهی می کنم اگه از دستم دلخور هستند
تا حذف نشدم نمی تونم نیام تو این سایت ...... متاسفانه
|