|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 12 آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۱۰ ب.ظ
(۱۲ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۰۷ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: آره ما هم نمیبریم خداروشکر
اصلا هر کی چایی میخواد خودش بره بریزه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 12 آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۱۶ ب.ظ
(۱۲ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۱۰ ب.ظ)diligent نوشته شده توسط: (12 آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۰۷ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: آره ما هم نمیبریم خداروشکر
اصلا هر کی چایی میخواد خودش بره بریزه
بگذار از راه برسن بنده های خدا، بعد زور بگو
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_70 - 12 آذر ۱۳۹۴ ۱۰:۳۱ ب.ظ
چرا خداوند قدرت تخیل مرا نابود نمی کند ؟ حالا چه کنم با تخیلی که افسون و مسخر انسانی شده است که تو هستی ؟
کاش می شد درون ذهن دیگری را واجست تا بشود دانست چه می گذرد در هزارتوی آن ؟
لزوما انسان زندگی نمی کند در حالی که به هر صورت می زید !
یک بار مردن جواب نابود شدن های لحظه لحظه ی تو را نمی دهد .
در همه حال از یاد نبرد که تو یک زن شرقی هست ، زنی که از اعناق شب های هزار و یک شب بیرون آمده است .
تو نخواهی توانست تنهایی را فهم کنی ، چون درکی از یگانگی نداری و نداشته ای هم . تو به هر دلیل و هزار دلیل با من همان کرده ای که خداوند با مسیح کرد .
دوست داشته شدن از سوی کسی که دوستش می داری آن حس و حالتی است که در واژه ی عام و عادی خوشبختی نمی گنجد .
کمتر زنی می توان سراغ کرد که در ذهنش نسبت به بستگان مردی که دوستش می دارد ، مرتکب جنایت نشده باشد .
از کتاب:سلوک _محمود دولت ابادی
بر/ این که مدام به سینه ات مى کوبد,قلب نیست,ماهى کوچکى است که دارد نهنگ مى شود,ماهى کوچکى که طعم تنگ آزارش مى دهد و بوى دریا هوایى اش کرده است.قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس.اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگى مى تپد؟ماهى وقتى در دریا شناور شد ماهى است و قلب وقتى در خدا غوطه خورد,قلب است.
هیچ کس نمى تواند نهنگى را در تنگى نگه دارد,تو چطور مى خواهى قلبت را در سینه نگه دارى؟و چه دردناک است وقتى نهنگى مچاله مى شود و وقتى دریا مختصر مى شود و وقتى قلب خلاصه مى شود و آدم قانع.
از کتاب از سینه ت نهنگی می تپد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 12 آذر ۱۳۹۴ ۱۱:۳۶ ب.ظ
تنها باشی و بری سراغ آلبوم و ...
همراه با شنیدن شب آفتابی محمد اصفهانی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_70 - 13 آذر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۵ ق.ظ
(۱۳ آذر ۱۳۹۴ ۱۲:۲۹ ق.ظ)BashirXm نوشته شده توسط: الان شبکه مستند داره یه مستند ( سخنرانی Nick Vujicic برای دانش آموزان) رو نشون میده، پیشنهاد میکنم همه نگاه کنین :دی
شب همگی بخیر
ی سوال این پست رو کی زدی!!؟؟؟اینجا تایم پست رو زده ۱۱:۲۹
تایم گوشی و لپ تاپ من ۲۲:۵۱هس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۱۱ ق.ظ
فقط خانم انرژی از من پستاش بیشتره! یا خدا!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - m.teymourpour - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۱:۵۹ ق.ظ
(۱۲ آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۰۷ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: (12 آذر ۱۳۹۴ ۰۹:۰۲ ب.ظ)diligent نوشته شده توسط: رسم چایی بردن دیگه باید منسوخ بشه. استرس آدمو بیشتر میکنه چیه آخه..چایی رو پدر یا برادر یا مادر ببره.
آره ما هم نمیبریم خداروشکر
فرایند چای آرودن تو مراسم خواستگاری پایه و اساس شروع یه زندگیه، شما چطور میخواید حذفش کنید
از لحظه ای که دختر خانم پاشو از اشپزخونه میذاره بیرون تمام حرکات و رفتارش زیر نظر هست تا وقتی که مراسم تموم شه
مثلا یه قسمت حساس، زمانیه که به خواهر داماد چای تعارف میکنه. انتخاب کلمه مناسب و نحوه گفتن اون از آپولو هوا کردن هم سختتره
مادر شوهر هم که جای خود داره ولی پدر شوهر، طفلک هر بلایی هم سرش بیاد مهم نیست
رنگ چای، نحوه انتخاب استکان و ... میتونه باعث خوشبختی یا عدم خوشبختی دختر شه
یه کاری که عروس خانم میتونه انجام بده، اینه که سینی چای داغ رو خالی کنه رو آقا داماد، اگه اعتراضی نکرد و خندید معلوم میشه مرد زندگیه البته به شرطی که خواهر داماد تو مراسم نباشه وگرنه خون و خونریزی میشه
یا بعدا که تو زندگی دعواشون شد میتونن چای آوردن رو وسط بکشن، مثلا خانم میتونه بگه کاش به جا اون چای زهر حلائل برات آورده بودم و مرد هم میتونه بگه ای کاش می آوردی تا گیر تو نمی افتادم
یا هم اگه بچه های خوبی باشن و دعوا نکنن، میتونن راجع به اون چای خاطرات قشنگ تعریف کنن
حالا به نظر شما حذف کردن چای آوردن عروس کار درستیست؟
آخه مگه خانواده داماد اومدن خواستگاری برادر عروس که اون چای رو بیاره، این کار مثل این میمونه که داماد تو مراسم بگه هر چی خواهرم بگه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۰ ق.ظ
خ...........................................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - m.teymourpour - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۵ ق.ظ
(۱۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۰ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: از برخورد داماد وطرز صحبت کردنش مشخص بود ک خیلی خیلی باسواد هستن ودانشگاه های معتبردرس خونده و دکترا داره از دانشگاه...کلا بااعتماد ب نفس و باشخصیت ومودب صحبت میکرد از سوادش و ادبش وطرز صحبتش خوشم امد اما چهرش اصلا ب دلم ننشتتتت اصلا خوشم نیومد از چهرش..اخلاق و رفتاروشخصیتشم ک نمیدونم چجوریه..
چرا چای داغ رو نریختید روش
اگه این کارو میکردید الان معما حل شده بود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - software94 - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۷ ق.ظ
اومده اینجا هی از محسناتشون میگه بعد میگه دعا کنید جور نشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۸ ق.ظ
................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۹ ق.ظ
(۱۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۰ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: از برخورد داماد وطرز صحبت کردنش مشخص بود ک خیلی خیلی باسواد هستن ودانشگاه های معتبردرس خونده و دکترا داره از دانشگاه...کلا بااعتماد ب نفس و باشخصیت ومودب صحبت میکرد از سوادش و ادبش وطرز صحبتش خوشم امد اما چهرش اصلا ب دلم ننشتتتت اصلا خوشم نیومد از چهرش..اخلاق و رفتاروشخصیتشم ک نمیدونم چجوریه..
کلا قفل شده بودم زبونمم بندامده بود..
ازشانس منن پسروخانوادش خیلی خیلی خیلی خوب هستن
بچه ها دعاکنین نشه من اصلا دلم نمیخواد
حالا خوشش اومده هااا، الکی کلاس میگذاره
اگر فقط مسئله ات چهره است، یکی دو جلسه دیگه با هم صحبت کنید، معمولا وقتی همه چیز مثبت باشه اونم رفع میشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۱۳ ق.ظ
.......................
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - software94 - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۲۲ ق.ظ
اوپس برق خوابگاه قطع شد
منروا کلاس نزار همین جا بله رو بده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A L I - 13 آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۴۵ ق.ظ
(۱۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۰ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: از برخورد داماد وطرز صحبت کردنش مشخص بود ک خیلی خیلی باسواد هستن ودانشگاه های معتبردرس خونده و دکترا داره از دانشگاه...کلا بااعتماد ب نفس و باشخصیت ومودب صحبت میکرد از سوادش و ادبش وطرز صحبتش خوشم امد اما چهرش اصلا ب دلم ننشتتتت اصلا خوشم نیومد از چهرش..اخلاق و رفتاروشخصیتشم ک نمیدونم چجوریه..
کلا قفل شده بودم زبونمم بندامده بود..
ازشانس منن پسروخانوادش خیلی خیلی خیلی خوب هستن
بچه ها دعاکنین نشه من اصلا دلم نمیخواد
همه اش فکر میکردم این درس خوندن تو شریف , تهران یا امیرکبیر یه جایی بدرد میخوره . حیف شد نرفتیم یه مقطعی اونجا درس بخونیم.
فردا بریم خواستگاری میگن از برخورد و طرز صحبت کردن داماد معلوم بود علم و صنعتیه
خوشبحالت آقای تیمورپور
پ.ن: پیشاپیش از همه بچه های خوب و گل علم و صنعت عذرخواهی میکنم . مزاح بود.
حالا خدا کنه داماد یا خواهراش مانشتی نباشن.
|