|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 19 مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۴۴ ب.ظ
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۳۱ ب.ظ)پوونه نوشته شده توسط: یه طوری از دانشگاه کارشناسیم متنفرم که حتی این مدت نرفتم به سایتش هم سر بزنم
الان به اصرار بابا و مامانم رفتم سایتش و دیدم اسمم تو فارغ التحصیل ها هست و این یعنی که ماه هاست مدرک موقتم اونجا داره خاک میخوره و باید برم تحویلش بگیرم
الان موندم چطور فردا برم ریخت اون دانشگاه رو ببینم؟! :| :| :|
منم وقتی رفتم مدرکم را بگیرم همین حس را داشتم اصلا نگاه درو دیوار دانشگاه نکردم فقط مستقیم رفتم امور فارغ التحصیلان و برگشتم خونه.
یه بار هم که به اصرار یکی از بچه ها رفتم سر یکی از کلاس ها که استادش خیلی خوب بود و کنکوری درس میداد به قدری حالم بد شد که وسط کلاس پاشدم ودیگه پامو نذاشتم........
واقعا زجرایی که کشیدم با اون وضعیت کلاسا و استادا و امتحانا و کتابا و از همه مهمتر آموزش دانشگاه تا بمیرم فراموش نمی کنم
فقط با قبولی یه جای خوب توی ارشد دلم آروم میشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 19 مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۰۳ ب.ظ
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ ق.ظ)پوونه نوشته شده توسط: معتاد ِ مانشتی عزیزم.. بیا ببندمت به تخت : ))))))))
وای اره دقیقا پونههههه , : ))))))
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - پوونه - ۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۰۶ ب.ظ
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۴۴ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: فقط با قبولی یه جای خوب توی ارشد دلم آروم میشه
آی گفتی اینو..
آی گفتی..
البته آروم شدن دل من فقط به این ختم نمیشه. اگه قبول بشم کلا برنامه ای ویژه ای دارم واسه آروم شدن کامل دلم
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۰۳ ب.ظ)Menrva نوشته شده توسط: وای اره دقیقا پونههههه , : ))))))
: ))))))))
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 19 مهر ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۴۵ ق.ظ)پوونه نوشته شده توسط: (18 مهر ۱۳۹۴ ۰۴:۲۰ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: اون جایی که شما هستین هیچ وقت سردتر از اون جایی که من هستم نخواهد بود حالا شما در نظر داشته باش که در وسط تیر ماه ما بخاری روشن کردیم حالا فکر کن و ببین اینجایی که من هستم کجاست قطعا ایرانه ... 
مگه شما میدونید من کجا هستم؟ 
شهرکردی هستین؟ 
واقعا نفهمیدید من کجایی هستم به شما هم می گن مهندس ! فقط بلدید الگوریتم های بازگشتی حل کنید کار از این راحت تر که بدونید من کجایی هستم بازم فکر کنید شاید فهمیدید ! به خصوص پونه که چند سال کل شهرهای سردسیر ایرانو گشته !
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 19 مهر ۱۳۹۴ ۰۴:۲۲ ب.ظ
ببخشید کسی میدونه
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
چیه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Bahar_HS - 19 مهر ۱۳۹۴ ۰۴:۴۱ ب.ظ
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: واقعا نفهمیدید من کجایی هستم به شما هم می گن مهندس ! فقط بلدید الگوریتم های بازگشتی حل کنید کار از این راحت تر که بدونید من کجایی هستم بازم فکر کنید شاید فهمیدید ! به خصوص پونه که چند سال کل شهرهای سردسیر ایرانو گشته ! 
اردبیل،نمین؟!
درست گفتم؟!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - saeed196 - 19 مهر ۱۳۹۴ ۰۴:۴۵ ب.ظ
گاهی اوقات یه فنجان قهوه کنار پنجره حال ادم رو حسابی جا میاره .بهش فکر کن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kader - 19 مهر ۱۳۹۴ ۰۷:۲۸ ب.ظ
نمیدونم چرا وقتی بارها اتفاقاتی میفته که مارو متوجه چهره واقعی
مخاطبمون میکنه، بازم احساسات بر فکرمون غالب میشه و طوری
وانمود میکنیم که اتفاقی نیفتاده و جالب اینکه مخاطبمون هم فکر میکنه
که چقدر باهوش هست که تونسته چهره واقعیشو از ما پنهان کنه
همه ماهر شده اند... یـک نفــــر هـزاران نفــــر را, با هــــم دوست
دارد...! امـــا مـــن ! نــــاشیانه به یک نفـــر دل میبندم هزاران بار !
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی , سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم , آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است …
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - پوونه - ۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۸:۲۲ ب.ظ
(۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: واقعا نفهمیدید من کجایی هستم به شما هم می گن مهندس ! فقط بلدید الگوریتم های بازگشتی حل کنید کار از این راحت تر که بدونید من کجایی هستم بازم فکر کنید شاید فهمیدید ! به خصوص پونه که چند سال کل شهرهای سردسیر ایرانو گشته ! 
الگوریتم بازگشتی هم بلد نیستم حل کنم من مهندس نیستم بلکه نوگل خندان مهدکودکی هستم در لباس مهندس : )))))))))))))))
آخه من کلا به پروفایل کسی سر نمیزنم واسه همین نمیدونستم خب : )))) آدام نه بولسون : ))))))))))))
الان دیدم نمین. پس شما هم اهل این اینطرفا هستید. جالب شد.
کی کل شهرای ایرانو گشته؟ : )))) گفتم تو چند تا شهر زندگی کردم از جمله اردبیل. ولی متاسفانه تو نمین نبودم هیچ زمستون و پاییزی رو که بدونم هواش چطوره
مسلما دور و بر ساوالان ( ) یعنی کلا استان اردبیل سردتر ار آذربایجان شرقی و غربیه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - targol - 19 مهر ۱۳۹۴ ۱۱:۱۱ ب.ظ
یهویی چقدر تنها شدم
(۱۸ مهر ۱۳۹۴ ۰۴:۵۹ ب.ظ)Maleficent نوشته شده توسط: الان به مدته ۲ ساله که یه خاطره بد که تو ذهنمه هرروز داره تکرار میشه هرکاری هم میکنم از ذهنم نمیره هرچی بیشتر فکرکنم فراموشش کنم بدتر میشه دیگه خسته شدم روزی نیست که از خواب بیدار شم اون خاطره یادم نیاد هروقت هم تو اون موقعیت قرار میگیرم استرس تمام وجودمو پر میکنه و دوباره اون خاطره تکرار میشه دیگه خسته شدم بعضی اوقات دلم میخواد یه قرص فراموشی بخورم تا همه چیز از ذهنم پاک بشه.
یعنی هیچ راهی وجود نداره؟؟تا آخر عمر باید با این خاطره زندگی کنم؟؟یعنی همیشه اون خاطره باید برام تکرار بشه؟؟؟؟ 
بهترین کار اینه که حسابی سر خودتون رو شلوغ کنید، مثلا ساعتای زیادی از روز رو کار کنید ، درس بخونید، کلاسای مختلف برید . خود به خود فراموش میشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 20 مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۰۸ ق.ظ
چطور میشه احساس رو کنترل کرد...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 20 مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۳۴ ق.ظ
      
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 20 مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۰ ق.ظ
(۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۳۴ ق.ظ)Riemann نوشته شده توسط:        
یا خدا..........
برید کنار الان میزنه کل مانشت را له میکنه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - so@ - 20 مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۳ ق.ظ
(۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۰ ق.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: (20 مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۳۴ ق.ظ)Riemann نوشته شده توسط:        
یا خدا..........
برید کنار الان میزنه کل مانشت را له میکنه
وای منم از دست خودم عصبانی ام.... 
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - m.teymourpour - 20 مهر ۱۳۹۴ ۰۱:۰۶ ق.ظ
وسایل ضرب و شتم رو از دم دست بردارید
|