|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kader - 09 فروردین ۱۳۹۴ ۰۹:۳۲ ب.ظ
کاش امشب میتونستم برم حرم امام رضا ، تنهای تنها ....
دلم خیلی هوای آقا رو کرده .....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tohidi4503 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۲۰ ق.ظ
یه ﻗﺴﻤﺘﻲ ﺍﺯﺳﻮﺭﻩ ﯾﺲ ﺗﻮ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
•°•(( ﻛــُﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠَــﻚَ• °)) َ •
ﻛــﻪ ﻣﻌﻨﻴﺶ ﻣﻴــﺸﻪ ﻫﻤــﻪ ﭼﻴـﺰ ﺩﺭ ﮔـﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ ↺
ﺟﺎﻟﺒﻴـﺶ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛـﻪ ﺍﮔـﺮ ﻫﻤﻴﻨـﻮ ﺑـﺮ ﻋــﻜﺲ ﺑﺨــﻮﻧﻲ ﺑــﺎﺯﻡ
ﻣﻴــﺸﻪ :
↺
ﻛُــﻞِ ﻓــﻲ ﻓَﻠــﮏ
↻
ﯾﻌﻨـــﯽ ﺧـﻮﺩ ﺁﻳـﻪ ﻫــﻢ ﺩﺭ ﮔــﺮﺩﺷـﻪ
ﻋـﺎﺷﻖ ﺍﯾـﻦ ﺍﻋﺠﺎﺯﺍﯼ ﻗــــﺮﺁﻧﻢ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - virtual girl - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۲۵ ق.ظ
نمیدونم چرامیام توی این تاپیک همش حس میکنم شکست عشقی خوردم بایدیه شعر سوزناک بنویسم )
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mm123456789 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۱۰:۴۰ ق.ظ
ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﻓﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺑﻪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻧﯿﺎﯾﺪ.
ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺴﯿﺎﺭی ﻓﮑﺮ ﭘﯿﺶ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﮔﻔﺖ:
ﺩﺭ ﺳﻦ ﯾﮏ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺮﺍ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﺮﺝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺧﺖ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﯿﺸﺴﺖ. ﺣﺎﻻ ﺩﺧﺘﺮی ﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺷﺮﻁ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻦ ﺑﻠﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺯﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺗﺎﻥ ﭼه ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭ، ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﻭ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﯽ.
ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﺴﺖ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﺮﮎ ﺷﺪﻩ ﻭﺗﻤﺎﻣﺎ ﺗﺎﻭﻝ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩ ﻣﯿﻔﺘﺎﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﯼ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯﻡ ﻧﻤﯿﻔﺮﻭﺷﻢ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﺗﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩ.
"کسی را که ﺩﯾﺮﻭﺯﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮﺷﻤﺎ ﻓﺪﺍﮐﺮﺩ ، ﺑﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻣﺮﻭﺯﺧﻮﯾﺶ ﻧﻔﺮﻭﺷﯿﺪ"
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۰۱ ق.ظ
یعنی میشه خدا هم بهمون کادوی تولد بده؟ دقیقا چیزی که یکسال انتظار داشتنشو کشیدیم؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۳۲ ق.ظ
از یکشنبه هفته پیش انفولانزا گرفتم هنوز که هنوزه خوب نشدم هرروز سرم و امپول من داغووووووووووون حالا از۳شنبه هم مهمون داشتیم تازه دیروز رفتن خونه عمم دیشب یه استراحتی کردیم حالا امشب همه شب میان خونمون وتا۱۴مهمون .
نمیدونم چراخوب نمیشم مردمممم له لهه
دوست ندارم عید تموم بشههههههه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra_ce87 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱ ب.ظ
دیروز رفتم پزشک خانواده اسم نوشتم ازم پرسیدن شغل؟
گفتم خانه دار!
چقد بدبخت شدم اون زهرا کجا و این زهرا کجا؟این همه سال درس خوندم آخرش بشم این؟دانش آموز نمونه بودم الان مث همه بچه درس نخونای شهرمون خونه دارم همه دلخوشیم شده آشپزی خیاطی قلاب بافی... چقد بدبختم من!
وقتی گفتم خانه دار از درون داغون شدم انشاالله هیچوقت به این حاله من نرسین
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۱۵ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱ ب.ظ)zahra_ce87 نوشته شده توسط: دیروز رفتم پزشک خانواده اسم نوشتم ازم پرسیدن شغل؟
گفتم خانه دار!
چقد بدبخت شدم اون زهرا کجا و این زهرا کجا؟این همه سال درس خوندم آخرش بشم این؟دانش آموز نمونه بودم الان مث همه بچه درس نخونای شهرمون خونه دارم همه دلخوشیم شده آشپزی خیاطی قلاب بافی... چقد بدبختم من!
وقتی گفتم خانه دار از درون داغون شدم انشاالله هیچوقت به این حاله من نرسین
اگه یه زن بتونه بچه هاشو درست، بدون عقده، سالم از لحاظ روحی و روانی و اخلاقی تربیت کنه شاهکار کرده. اگه همه این کارو کنن جامعه از این رو به اون رو میشه!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۴۴ ب.ظ
واقعا نمیدونم چه اجباریه و بر اساس کدام قانون و عقل سلیم، حضانت یه بچه رو باید بدن به پدری که از ۱۲ سالکی معتاد بوده و شیشه میکشیده!!
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
اعصابم خورد شد اینو خوندم. خدا از اون قاضی که این حکم مزخرفو داده نگذره! خوب مادره نمیتونست ازش نگهداری کنه، میفرستادینش پرورشگاه..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra_ce87 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۱۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (10 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱ ب.ظ)zahra_ce87 نوشته شده توسط: دیروز رفتم پزشک خانواده اسم نوشتم ازم پرسیدن شغل؟
گفتم خانه دار!
چقد بدبخت شدم اون زهرا کجا و این زهرا کجا؟این همه سال درس خوندم آخرش بشم این؟دانش آموز نمونه بودم الان مث همه بچه درس نخونای شهرمون خونه دارم همه دلخوشیم شده آشپزی خیاطی قلاب بافی... چقد بدبختم من!
وقتی گفتم خانه دار از درون داغون شدم انشاالله هیچوقت به این حاله من نرسین
اگه یه زن بتونه بچه هاشو درست، بدون عقده، سالم از لحاظ روحی و روانی و اخلاقی تربیت کنه شاهکار کرده. اگه همه این کارو کنن جامعه از این رو به اون رو میشه!
موافقم باهاتون ولی دوس ندارم ثمره این همه سال زندگی و زحمت این باشه دهه شصتی ها نسل سوخته هستن سخت دانشگاه رفتن سخت تر کار پیدا می کنن ...آخرشم هیچی.بعضی مقایسه ها مغز آدم رو به سوت کشیدن وا میداره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۴:۱۲ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ)zahra_ce87 نوشته شده توسط: موافقم باهاتون ولی دوس ندارم ثمره این همه سال زندگی و زحمت این باشه دهه شصتی ها نسل سوخته هستن سخت دانشگاه رفتن سخت تر کار پیدا می کنن ...آخرشم هیچی.بعضی مقایسه ها مغز آدم رو به سوت کشیدن وا میداره
شاید شما خانه دار بودن رو کار کم ارزشی میدونید. اگه قبول دارید که تربیت نسل سالم کار ارزشمندیه پس نباید خانه داری رو کار کم ارزشی بدونید. بعد شما درس خوندید که چه کار کنید؟ هدفتون چی بود؟ هدفتون مطابق با واقعیت بود یا نه؟
در هر حال مقایسه دیگران اهمیتی نداره چون دیگران جزییات رو نمیدونن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mm123456789 - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۴:۴۳ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱ ب.ظ)zahra_ce87 نوشته شده توسط: دیروز رفتم پزشک خانواده اسم نوشتم ازم پرسیدن شغل؟
گفتم خانه دار!
چقد بدبخت شدم اون زهرا کجا و این زهرا کجا؟این همه سال درس خوندم آخرش بشم این؟دانش آموز نمونه بودم الان مث همه بچه درس نخونای شهرمون خونه دارم همه دلخوشیم شده آشپزی خیاطی قلاب بافی... چقد بدبختم من!
وقتی گفتم خانه دار از درون داغون شدم انشاالله هیچوقت به این حاله من نرسین
زهراجون حال تو همون حالیه که ما داریم
این همه درس بخون آخرشم خونه داری
زمان ما میگفتن کار واسه کامپیوتر ریخته
رفتیم کامپیوتر بعد که دیپلم گرفتیم کار نبود رفتیم فوق دیپلم باز گفتن لیسانس داشته باشی پیدا میشه گفتیم لیسانس بگیریم شاید کار پیدا شد نشد موندیم برای ارشد خوندیم الان هم دانشجوی ارشد باز بیکار
خدا بخیر بگذرونه
بعد یه سری ها با دیپلم چه اداره هایی که سر کار نمیرن
ما تحصیل کرده ها بیکار
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ۰۶:۴۸ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۲۹ ب.ظ)zahra_ce87 نوشته شده توسط: (10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۱۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (10 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱ ب.ظ)zahra_ce87 نوشته شده توسط: دیروز رفتم پزشک خانواده اسم نوشتم ازم پرسیدن شغل؟
گفتم خانه دار!
چقد بدبخت شدم اون زهرا کجا و این زهرا کجا؟این همه سال درس خوندم آخرش بشم این؟دانش آموز نمونه بودم الان مث همه بچه درس نخونای شهرمون خونه دارم همه دلخوشیم شده آشپزی خیاطی قلاب بافی... چقد بدبختم من!
وقتی گفتم خانه دار از درون داغون شدم انشاالله هیچوقت به این حاله من نرسین
اگه یه زن بتونه بچه هاشو درست، بدون عقده، سالم از لحاظ روحی و روانی و اخلاقی تربیت کنه شاهکار کرده. اگه همه این کارو کنن جامعه از این رو به اون رو میشه!
موافقم باهاتون ولی دوس ندارم ثمره این همه سال زندگی و زحمت این باشه دهه شصتی ها نسل سوخته هستن سخت دانشگاه رفتن سخت تر کار پیدا می کنن ...آخرشم هیچی.بعضی مقایسه ها مغز آدم رو به سوت کشیدن وا میداره
کار خوبه خدا درست کنه....سلطان محمود خره کیه...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shayesteNEY - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۷:۰۰ ب.ظ
دلم میخاد دوستی میخاد که فقط برام حرف بزنه بدون اینکه من بگم دلم چی میخواد
بدون اینکه من حرفی بزنم
دلم از این همه بد میگیرد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Densike - 10 فروردین ۱۳۹۴ ۰۹:۰۹ ب.ظ
یاد روز های اعتراض تو وزارت علوم افتادم ..
چه روزایی بود ، کلی استرس داشتیم ولی چه قدر شاد بودیم
و باز هم دلم میخواد آفرین بگم به غیرت چند نفر ...
اون خانومی که از اصفحان با مادرشون تشریف آورده بودند ...
آقای milestone عزیز که از شمال اومد
متاسفانه اسامی ۳ نفر دیگه رو فراموش کردم ولی ۳ تا آقای دیگه که یکی از یزد ، یکی از خرم آباد و یکی از تبریز اومده بودند ...
و البته مدیر x86 که با اینکه موضوع ارتباط مستقیمی باهاشون نداشت از وقتشون زدند و به کمک ما اومدن
دلم واسه اون،روز تنگ شده ..
|