میهمان ناخوانده(قربونعلی ۴)
۰۸ شهریور ۱۳۹۵, ۱۱:۵۶ ق.ظ
|
|
میهمان ناخوانده(قربونعلی ۴)
بعد از این همه معطلی برای ثبت نام دانشگاه توی سالن ثبت نام یه غرفه بود به نام پذیرایی ما هم با یه شور و اشتیاقی پپریدیم توی غرفه گفتیم "خانم پس کو پذیرایی تون گفت تموم شده رفتن بیارن یه نیم ساعت اون اطراف نشستیم به حق همون که بیارن.............
تشنه از در سالن اومدیم بیرون دیدم دارن توی یه چیز بشکه مانند آب لوله میکنن با لیمو و شکر همه جمعیت ریختن رو بشکه و ما هم از بین جمعیت رفتم یه لیوان پر کردیمو اومدیم آب ترش با سر سوزن شکر همانا و شربت آب لیمو همان.........
از خوردن این هم منصرف شدیم رفتیم واسه خوابگاه گفتن ما به ترم بوقیا خوابگاه نمیدیم باید یک سال بیرون باشیم
همه ریختن رو سر مسئول امور خوابگاهها و تا میخورد بستنش به فحش ما هم که دیدیم اونجا موندن واسه ما خوابگاه نمیشه زرنگی کردیمو زود رفتیم به خوابگاه خودگردان اطراف دانشگاه اسم نوشتیم
اتاق ما ۵ نفری بودو ما ۴ تا هم شهری بودیم که همدیگرو توی کرمان پیدا کرده بودیم.یه ئختر قد بلند با چشمای درشت اومد سمت منو با یه لهجه ی خاص گفت من هم شدم هم اتاقی شما .گفت من اهل فسا هستم و رشته زبانم
اونقدر تند و با لهجه حرف میزد که به سختی میفهمیدم چی میگه
ما ۴ تا تقریبا همدیگرو میشناختیم و تنها اون بود که برای ما غریب بود .به خواهرم گفتم من اصلا نمیفهمم چی میگه گفت بعدا به مرور عادت میکنی و واقعا هم همین بود.روزای اول ما ۴ تا از سوراخ دیوارم میخندیدیم واون نمیخندید اما حالا اومده تو راهو دیگه تا یه چیزی میگیم ما نمیخندیم ولی اون داره میخنده .............
و این بود سومین هم اتاقیم قربونعلی ۴
|
|
|
|
سپاسگزاری شده توسط: | |
|