|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mcse2010 - 08 فروردین ۱۳۹۳ ۰۸:۴۸ ب.ظ
مادربزرگ من ۳ روز پیش به رحمت خدا رفت. اولین بار بود که لحظه جان دادن یک اسنان را از نزدیک دیدم.خیلی اروم و زیبا رفت.خدا همه رفتگان را بیامرزه. دیگه داره باورم میشه که کم کم داریم پیر میشویم!!!
خدا یا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و من رستگار
التماس عا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۱۹ ب.ظ
ای کاش یه جایی بود آدم میرفت کلی جیغ میزد گریه میکرد بعد وقتی خالی میشد پا میشد میومد خونه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 08 فروردین ۱۳۹۳ ۱۱:۲۱ ب.ظ
(۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۱۹ ب.ظ)فوژان نوشته شده توسط: ای کاش یه جایی بود آدم میرفت کلی جیغ میزد گریه میکرد بعد وقتی خالی میشد پا میشد میومد خونه
انقدر راحت میشه خالی شد؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 08 فروردین ۱۳۹۳ ۱۱:۳۸ ب.ظ
(۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۱۹ ب.ظ)فوژان نوشته شده توسط: ای کاش یه جایی بود آدم میرفت کلی جیغ میزد گریه میکرد بعد وقتی خالی میشد پا میشد میومد خونه
من شنیدم تو انگلیس یه پارکی هست که آدما میرن اونجا فقط جیغ میزنن و خالی میشن کسی هم کاری به کارشون نداره
(۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۰۸:۴۸ ب.ظ)mcse2010 نوشته شده توسط: مادربزرگ من ۳ روز پیش به رحمت خدا رفت.
خدا رحمتشون کنه، خدا بهتون صبر بده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۱۱:۴۸ ب.ظ
(۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۱۱:۲۱ ب.ظ)ماهنوش نوشته شده توسط: (08 فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۱۹ ب.ظ)فوژان نوشته شده توسط: ای کاش یه جایی بود آدم میرفت کلی جیغ میزد گریه میکرد بعد وقتی خالی میشد پا میشد میومد خونه
انقدر راحت میشه خالی شد؟
آره وقتی دیگه خیلی داغون باشه و نشه کاری کنی اینطوری میشه
(۰۸ فروردین ۱۳۹۳ ۱۱:۳۸ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط: من شنیدم تو انگلیس یه پارکی هست که آدما میرن اونجا فقط جیغ میزنن و خالی میشن کسی هم کاری به کارشون نداره
اونجا خود بهشته
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - M*Gh - 09 فروردین ۱۳۹۳ ۱۲:۰۰ ق.ظ
«وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مخْرَجاً . وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یحْتَسِب وَ مَن یَتَوَکلْ عَلى اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللهَ باَلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکلِّ شىْءٍ قَدْراً»؛(طلاق/۲و ۳)
(هر کس تقواى الهى پیشه کند خداوند راه نجاتى براى او فراهم میکند. و او را از جائى که گمان ندارد روزى مىدهد، و هر کس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را مىکند، خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند، و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است.)
خـــــــــدایــــــــا
از صبرت همین بس که داری مرا تحمل میکنی !!!!
از بخششت همین بس که به من ناسپاس هم روزی
میدهی !!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - جمکران - ۰۹ فروردین ۱۳۹۳ ۰۴:۴۶ ب.ظ
زیارت حضرت معصومه معادل زیارت حضرت فاطمه زهراست
مرحوم آیتالله سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشى نجفی (ره) بسیار علاقهمند بود که محل قبر شریف حضرت فاطمه زهرا (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت امام صادق (ع) مشرّف شد. امام به ایشان فرمودند: «عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَیت» یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن.
ایشان به گمان اینکه منظور امام، حضرت فاطمه زهرا (س) است، عرض کرد: قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم. امام فرمود: منظور من، قبر شریف حضرت معصومه (س) در قم است.
سپس افزود: به دلیل مصالحى خداوند مىخواهد محل قبر شریف حضرت فاطمه زهرا (س) پنهان بماند؛ از این رو قبر حضرت معصومه را تجلّىگاه قبر شریف حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه سلامالله علیها داده است.
مرحوم آیتالله مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود و بىدرنگ همراه خانوادهاش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهلبیت (س) ترک کرد.
منبع:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۰۹ فروردین ۱۳۹۳ ۰۸:۲۱ ب.ظ
هیچی بدتر از شک نیست
خدایا منو ببخش خیلی راحت بهم همه چیزو ثابت میکنی
آیکن گریه نداره چرا مانشت مسئولین رسیدگی کنن لدفا
time is going by so much faster than i
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 10 فروردین ۱۳۹۳ ۱۲:۲۶ ق.ظ
امام علی علیه السلام :
" مَن تَوکَّلَ عَلَی اللهِ ذَلَّت لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَت عَلَیهِ الأسبابُ "
هر که بر خدا توکل کند دشواری ها برایش آسان شده و اسباب برایش فراهم می گردد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۱۲:۰۳ ب.ظ
امام باقر (ع) : "به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا ، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند ، جز اینکه حاجتش را بر آورد . "
امام حسن مجتبی (ع) :"به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است."
امام علی (ع):"شخص صبور پیروزی را از دست نمی دهد و عاقبت به پیروزی می رسد اگر چه زمانی طولانی بر او بگذرد."
امام حسن مجتبی (ع) :"هر که به نیک گزینى خداوند دلگرم باشد، آرزو نمیکند در وضعى جز آنچه خدا برایش برگزیده، باشد.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 10 فروردین ۱۳۹۳ ۱۲:۲۲ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۱۱:۱۰ ق.ظ)Eternal نوشته شده توسط: امروز تو مانشت دوسالم کامل شد و وارد سال سوم شدم
یه جوری میشه گفت تولد مانشتیمه
خوشحالم که مانشتو پیدا کردم ، چون مانشت دوستای خوب و گـُــلی رو بهم هدیه داده ، مچکرم مانشت
دوسالگیت مبارک
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fateme_68 - 10 فروردین ۱۳۹۳ ۰۲:۵۷ ب.ظ
دلم میگیره زیاد ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۰۸:۰۴ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۰۴:۴۴ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: منظور من شخص خاصی نیست فضای کلی از یه زمانی به بعد به این سمت رفت.
خوب این از انصاف به دوره که فقط بد بختیهامون رو قسمت کنیم!
یه سری اصلاحات تو مانشت باید انجام میشد که نشد و چون هیچ سیاست کلی و دراز مدتی پشتش نبود خیلی ها رفتند که واقعا ادمهای بزرگی از هر نظر بودن و می تونستن برای بقیه الگو باشن. مثل تیمی که یه نسل طلایی رو پشت سر گذاشته! شاهد درستی حرفهام هم اینه که هر کی الان همین امروز عضو مانشت بشه و بیاد این مطالب رو بخونه غم زده میشه و کم کم همنوایی هم میکنه!
حالا بر عکسش رو فکر کنید یه فضایی که چند تا ادم با فکرهای بزرگ شحصیتهای بزرگ علمی از اتفاق روزمره خودشون می نویسن مثل اوایل! اون شخص تازه وارد به وجد میاد و سعی می کنه مثل الگوی خودش فکر کنه...
بحث بسیار طولانی پشت این هست که چرا این اتفاق افتاد که به نظرم یه اسیب اجتماعی بود برای مانشت.
ببینید حرف های شما تا یه حدیش درسته تا یه حدیم غلطه این ربطی به شخصیت های بزرگ علمی و این حرفا نداره کلا بحث علم و این چیزا از بحث زندگی شخصی انسان ها و خیلی حس های دیگشون جداست شاید یه انسان فوق العاده باشه اما توی تنهایی های خودش یه حسهایی رو داشته باشه که با کسی نتونه بگه و بیاد فضای مجازی
این ربطی به دوره ی طلایی مانشت و این چیزا نداره کلا اگر به جامعه نگاه کنید تفاوت نسل های دهه ۵۰ ۶۰ و ۷۰ رو میتونید به وضوح ببینید حتی من اینطوری دسته بندی نمیکنم دسته بندی فکری این سه دهه ۵۰ تا ۶۰و ۶۰ تا ۶۴ و ۶۴ تا ۶۸ و ۶۸ تا۷۳ و۷۳ تا ۷۶ و ۷۶ تا ۸۰ ه
کلا هر کدوم از دسته بندی های بالا کاملا ذهنیت و دید متفاوتی دارند شرایط زندگیشون هم باهم فرق داره شما نمیتونید اوایل مانشت رو که حدودا بچه ها بیشتر ماله دوره ی ۶۴ تا ۶۸ ان رو با الان مقایسه کنید که بیشتر مال ۶۸ تا ۷۲ هستند کاملا شرایط فرق داره وضع رو هم نمیتونید با ۴سال پیش مقایسه کنید
این یک حقیقته که انسان های جامعه ما دارن تنهاتر میشن و این حس فراگیرتر شده و این ریشه های متفاوتی داره و فقطم مربوط نمیشه به خدا پیغمبر و این حرفا
(۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۰۶:۲۸ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: نمی دونم ∞Y∞Y چی بود. ویروس بود یا هرچی یه روز کامل وقت گرفت ولی درست نشد. ویندوز جدید رو هارد نصب نمی شد. گزینه های بوت هم کار نمی کرد. موقع اسکن درایوا رو نشون نمی داد.
اخرش با یه هارد دیگه بالا امد و ویندوز نصب کردیم. نتیجه اینکه تمام اطلاعات هارد پاک شد Big Grin و آخرش نفهمدیم این چی بود.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یه ویروس که بوت رو دچار مشکل میکنه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - eris229 - 10 فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۲۹ ب.ظ
دیشب بعد از مدت هااااااااااااااا با خانواده رفتم خونه یکی از اقوام. همیشه وقتی میخوان برن اونجا من به هر بهانه ای شده میپیچونم اما این دفعه نشد که نشد. مامانم گفت که زنگ زدن گفتن تو رو حتما بیاریم!!! دلیل اصلی که دوست ندارم برم اونجا رو سعی کردم دیگه یه جوری خودم باهاش کنار بیام چون در غیر اینصورت فقط خودم رو عذاب میدم و بقیه هم که اصلا چیزی نمیدونن فکر میکنن من خودم رو میگیرم و از این حرفا مطمئنا پشتم میزنن. دلیل بعدی هم اینه که من اصلا اصلا اصلا نمیتونم با بچه ها کنار بیام. هرجا بچه ها باشن من سعی میکنم از اونجا دور بمونم. در محفل دیشب هم دو تا از همین موجودات حضور داشتند.
دیشب هم آخرش این بچشون حال من رو گرفت. سفره شام که جمع شد همه مشغول یه کاری بودن
(شستن ظرفا و جمع و جور کردن و... خوب اون همه مهمون و ۳ مدل غذا این همه دردسر هم داره دیگه)
از من خواستن چایی بریزم. نمیدونم چی شد یه دفعه این بچه هه ۶ ساله آویزون شد به من. چایی رو سریع ریختم دادم دست یکی از آقایون ببره و با یه ترفندی این بچه هه رو پیچوندم پریدم تو پذیرایی نشستم. این پشت من دوید که من رو بیاد بگیره خورد زمین. حالا چه گریه ای راه انداخت بیا و ببین. من خودم یه لحظه فکر کردم پاش واقعا شکسته اون جوری نفسش گرفته و گریه میکنه و اون وسط شروع کرده که تقصیر اینه! این من رو انداخت! جلوی اون همه آدم من رو ضایع کرد
از بچه ها متنــــــــــــــــفرم
امروز هم فهمیدم که یکی دیگه هم ما رو برای ۱۳ فروردین دعوت کرده. من رو هم جداگانه زنگ زدن بهم و دعوت فرمودن که دیگه نتونم بگم من نمیام
من خودم برنامه داشتم واسه ۱۳ ام آخـــه. بابا ول کنید من رو جون بچه هاتون.
آخه چرا این یچه ها انقدر غیر قابل تحمل اند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۳۱ ب.ظ
(۱۰ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۱۹ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: (10 فروردین ۱۳۹۳ ۰۸:۰۴ ب.ظ)فوژان نوشته شده توسط: ببینید حرف های شما تا یه حدیش درسته تا یه حدیم غلطه ...
شما جدی نگیر
به نظر خودم بیشتر به جنسیت مربوطه الان اونقد که مانشت مخاطب دختر داره خیلی کمتر پسر داره! از همین جا تقاضا می کنم اسم مانشت رو هم به "مانشته"! تغییر بدن که حقوق اکثریت هم رعایت بشه!
خوب اگه خیلی با این قضیه مشکل دارید میتونید نیاید این بخش
|