|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - یگانه - ۲۷ بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۴۸ ق.ظ
چیزی بنام راحتی محض وجود ندارد ، پس سعی کن از همین حالا راحت باشی
به قول حکیم خیام:
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Helmaa - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۱۲:۱۵ ب.ظ
لیلا از کجا تا کجا....!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۰۲:۴۷ ب.ظ
(۲۶ بهمن ۱۳۹۱ ۱۰:۴۷ ب.ظ)LORD0098 نوشته شده توسط: اینجا بیشتر دخترا دلشون می گیره یعنی پسرها مشکلی ندارند یا به روی خودشون نمی یارن.
لابد منم هویجم؟؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Mina_J - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۰۴:۴۴ ب.ظ
azad_ahmadi نوشته شده توسط: غصه چرا ها و چرا ها رو خوردن، زودتر ادم رو از پا میندازه.
دقیقا
به این میگن حرف حساب
به قول جناب حافظ : تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
من که پیشنهاد میکنم دوستان یه مسافرت یکی دو روزه برن، البته یه جای جدید، من که از بس رفتیم شمال ، شمال زده شدم
این دفعه رفتم اصفهان کلی خوش گذشت، حالا پرانرژی و شاد برگشتم دنبال ادامه برنامه های زندگی
بسیار سفر باید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Parva - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۰۷:۲۵ ب.ظ
(۲۶ بهمن ۱۳۹۱ ۱۲:۳۲ ق.ظ)SaMiRa.e نوشته شده توسط: زندگی باید کرد با کمی حس نسیم با کمی واژه ی خوب...
زندگی باید کرد گاه با یک دل تنگ....
گاه باید رویید در کنار چشمه در شکاف یک سنگ به امید فردا ها......
که پر از حادثه تقدیرند
گاه باید خندید با کمی پنجره و نور و صدا ...
شاد باید بود
گر چه غم سنگین است............
مرسی سمیرا جان، یه جورایی حرفِ دل ماهاست.
ارزشش برام بیشتر از یه تشکر بود.
راستی دوستانی که دعا میکنن تو دعاهاتون جایی برا منم بزارین که سخت محتاجم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mamat - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۲۴ ب.ظ
تنها دعام براتون :
هیچ وقت شادی از دلتون بیرون نیاد
دلتون شاد زندگیتون بر وفق مراد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatima1537 - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۳۲ ب.ظ
سلام آقای mamat کجا بودید دلمون تنگ شده بود براتون.حالتون خوبه؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mamat - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۳۶ ب.ظ
(۲۷ بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۳۲ ب.ظ)fatima1537 نوشته شده توسط: سلام آقای mamat کجا بودید دلمون تنگ شده بود براتون.حالتون خوبه؟
خیلی ممنون fatima1537 خانوم منم دلم واسه همتون تنگ شده بود.
از زحماتی که به همتون دادم در اون زمان بازم معذرت و سپاس فراوان دارم.
برای همتون آرزوی شادی و دلخوشی دارم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fatima1537 - 27 بهمن ۱۳۹۱ ۱۱:۳۹ ب.ظ
زحمتی نبود.موفق باشید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۸ بهمن ۱۳۹۱ ۱۲:۲۹ ق.ظ
یه اصل هست که میگن اگر به یاد کسی باشی و ازش یاد کنی اونم به یاد شما خواهد بود (از سری قونین جذب ) خب اقای بارسا از دوستانی که اسم بردید کی مونده که سر نزده باشه؟ اهان اقا ساسان! البته نمی دونم ایشون خیلی وقته که دیگه یادی از دوستان قدیمی نکرن! ان شالله هر جا هستن موفق و سلامت باشن.
البته اقای رونالدو هم نیستن! قرار بود منو مدیر بوفه مانشت کنن! که تاسیس نشد این بوفه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ec_a_j - 28 بهمن ۱۳۹۱ ۱۲:۳۰ ق.ظ
Sighhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhhh
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۸ بهمن ۱۳۹۱ ۱۲:۴۳ ق.ظ
این حرفا رو که زدید دلم گرفت
زمان و عمر می گذره! و دوباره داره بهار می شه! و همون متنی که اول کتابهای تست کنکور زمان ما تازه رایج شده بود: زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست.... :|
و یه روزی دلم برای این لحظات تنگ خواهد شد. همونطور که برای خیلی از خاطرات تنگ شده
نمی دونم امضای اقای بارسا در این موارد تا چه حد صادقه؟ همیشه وقتی تغییر می کنه یعنی یه چیز بهتر تو راهه؟!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mamat - 28 بهمن ۱۳۹۱ ۰۱:۳۸ ق.ظ
از همه دوستان که با پیام خصوصی
با کامنت گذاشتن با پست زدن و ... منو شرمنده کردن که من لیاقت اینهمه محبتتونو ندارم، صمیمانه تشکر میکنم
واقعا دوست خوب داشتن نعمت بزرگیه
من اینجا خیلی از این دوستا دارم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 28 بهمن ۱۳۹۱ ۰۱:۴۸ ب.ظ
اخی
دل منم گرفت یاد کتابهای اندیشه سازان افتادم
چقدر اون موقع ها کتاباش با ذوق میخوندم از مقدمه تا اخر، اخر
دلم میخواد برگردم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۸ بهمن ۱۳۹۱ ۰۴:۳۹ ب.ظ
پرسیدند:
خیلے سخت مے گذرد، چـه باید کرد ؟
شیخ مے فرماید :
خودت که مےگویے،
سخت مےگذرد،
سخت کــه نمےماند !
پس خـــدا را شکــر،
کــه مےگذرد و نمےماند !
اینو یه جا خوندم جالب بود:
وقتی همه به هم زل زده ایم:
بدترین وضعیت این است که ماآدم ها ، دیگر حال و حوصله وحس و انگیزه ی حرف زدن باهم را نداشته باشیم .
و آسان ترین کار این است که با قیافه ی حق به جانب و زبانی تلخ ، بگوییم :" برو بابا ، دلت خوشه ، کار از بیخ خرابه " !
من دستانم را بالا می برم که کسی گمان نکند ادعایی دارم . اما ، کلافه ام از این همه زل زدن و لالمونی گرفتن !
می شود از امروز ، کمی باهم حرف بزنیم ؟
از حال خودمان ، از رؤیاهای تلخ و شیرین ، از کارهایی که دلمان می خواهد بکنیم . از این که اگر چندروز یک بار همدیگر را در چایخانه و کافه و پارک و هر جایی که بشود ، ببینیم ، چقدر دلمان باز می شود .
لازم نیست از کلام اول به دوم ، بلافاصله برویم سراغ موضوعات و افاضات سیاسی . قبول دارم که اوضاع سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و .... چنگی به دل نمی زند. سهم همه ی اینها محفوظ . اما خب ، حرف های دیگری هم داریم که اندکی ما را سبک و راحت می کند . نداریم ؟!
من ، اگر ببینمتان ، اولین جمله ای که در گفتگو باشما خواهم گفت ، این است :" هی ! دوست من ، حواست کجاس ، چای می خوری یا نسکافه ؟ .... چقدر دلم واسه ت تنگ شده بود !"
و می دانم که تو ، خواهی گفت : " فرقی نداره هرچی تو سفارش بدی "
|