|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۰۶ ق.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۰۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط: (18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۰۱ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: وای گلوم کیپ شده...
اون کودک مشکلی نداره،طبیعتشه. باید یه فکری به حال کودک درون تو بکنن
چِشه بچه ام به این خوبی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۱۳ ق.ظ
وقتی یک مداد را خیلی به چشم هایتان نزدیک کنید آن را دوتا می بینید ….!!!
دلیلش این است که چشم هایتان لوچ می شود.
وقتی از فرط دوست داشتن زیاد به یک نفر بچسبید، احساساتتان لوچ میشود.
یعنی یا خوبیهایش را دو دو تا می بینید یا بدیهایش را …
البته نتیجه یکسان است …
شما در هر صورت با واقع بینی خداحافظی کرده اید.
مشکل اینجاست که آدم ها مداد نیستند…
یک عکاس مشهور در کتابش نوشته بود:
یک عکس فوق العاده نتیجه فاصله ی مناسب عکاس به موضوع مورد علاقه اش است…
برای داشتن یک رابطه ی فوق العاده همیشه به دنبال بهترین فاصله باشید
نه نزدیکترین فاصله
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۶ ق.ظ
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Hamzeh.S - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۴۹ ق.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۶ ق.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
واقعا عالی بود آخرش مثل اون خانم اشکم دراومد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۶ ق.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۳۱ ق.ظ)barca نوشته شده توسط: کلن نه فقط تو دوست داشتن باید با هر کسی با توجه به ظرفیتش باهاش رفتار کرد وگرنه دوست داشتن که حد و مرز نداره...
دوست داشتن های الان اگه براش حد و مرز نداری ازت دور میشه و براش تکراری میشی....اصلا مگه عشق و دوست داشتن های این زمونه واقعیه...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Avril89 - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۶ ق.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۶ ق.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
واقعا که همینطوره
مامان عاشــــــــــقتم خدایا این فرشته ها رو واسمون نگه دار، همین فرشته ها دلیلن واسه زندگی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۷ ق.ظ
عشق فقط مادر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra_ce87 - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۳۲ ق.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۴۲ ق.ظ)barca نوشته شده توسط: (18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۶ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: دوست داشتن های الان اگه براش حد و مرز نداری ازت دور میشه و براش تکراری میشی....اصلا مگه عشق و دوست داشتن های این زمونه واقعیه...
من فکر می کنم ما همیشه در مورد زمانه خودمون اغراق امیز حرف می زنیم! الان یا گذشته یا اینده همیشه ادمهای عاشق هستن بودن و خواهند بود...شاید ما دچار اشتباه محاسباتی در مورد یه نفر بشیم خوب تو گذشته هم بوده و تو اینده هم هست
دوست داشتن یا وجود داره یا نداره! چیزی به نام کنترل یا حد و مرز اینجا بی معنی هست! شاید فکر می کنیم کسی رو دوست داریم! یا شاید تو انتخاب طرف مقابل اشتباه کردیم! به نظر من بیشتر ادما دوست داشتن خودشون رو با دوست داشتن بقیه اشتباه می گیرن و بیشتر خودشون رو دوست دارند
دوست داشتن های نسل امروز به قدری کمرنگ و آبکی شده که سخت میشه بهش اعتمادکرد از بس که هر روز نمادین عاشق شدن و دست کشیدن از بس که خواستن الکی خوش و ناخوش و عاشق باشندو سرگرم...دوست داشتن برای خیلی ها معنی شو از دست داده با این نسل چطور میشه بی حدو مرز و عاشقانه رفتار کرد؟هر روز ادای عشق رو در آوردن و زمانی که موعد عشق واقعی شون میرسه از بس که این رفتار و روال براشون تکرار شده جذبه ای نداره در نهایت عشق جاشو به انتخاب هایی میده که بتونن بهش اعتماد کنن انتخاب های سنتی خانواده الان مورد اطمینان تره بیشتر پسندیده میشه هم در آقایون و هم در خانم ها.این استنباط منه ممکنه درست نباشه
البته در بین هرنسلی همیشه انسان های شریف پیدا میشن این حرفم شامل همه نمیشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nanajoon - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۹:۵۳ ق.ظ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﺐ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﺍﺳﻪ " ۱ ﺩﺧﺘﺮ " ﺷﺐ ﻋﺮﻭﺳﯿﺶ
ﮐﻨﺎﺭ ﻋﺸﻘﺸﻪ ! ! !
ﻭﻟﯽ
ﻭﺍﺳﻪ " ۱ ﭘﺴﺮ " ﺍﻭﻥ ﺷﺒﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻪ
ﮔﻞ،ﺯﻧﮓ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ
ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ! ! !
ﺍﯾﻦ ۲ "ﺷﺐ " ﺭﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮏ ﺗﮑﺘﻮﻥ ﺁﺭﺯﻭ
ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻋﻘﺪﻩ ﺑﻤﯿﺮﯾﺪ
ﺩﮐﺘﺮﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﺰﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۳۴ ق.ظ
مادربزرگم از نمکدون زیاد استفاده میکنه، بعد خواهر زاده ام ازش میگیره و میبره قایمش میکنه میگه مامان x همش نمک میخوره، برات خوب نیست، ضرر داره!!!! ما هم بچه بودیم والا... عشقمون این بود که جوهر لیمو بریزیم کف دستمون و بخوریم وای باز دلم خواست، یادش بخیر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱ ب.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۳۴ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: مادربزرگم از نمکدون زیاد استفاده میکنه، بعد خواهر زاده ام ازش میگیره و میبره قایمش میکنه
یه مقداری پودربرنج به نمکا اضافه کنید. دیگه درصدش باخودتون مثلا۳۰ % نمک+ ۷۰% برنج
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nanajoon - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۷ ب.ظ
از اولشم میدونستم رییس جمهور آمریکا طرفدار ماست
.
.
.
.
.
اصلا اسمش روشه
.
او
.
با
.
ماس
.
یعنی کلا واس ماس
تا اکتشافات بعدی خدایارو نگهدارتان
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nanajoon - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۳۴ ب.ظ
این ماجرا واقعیه
طرف تو تهران BMW 2012 دزدیده بود،
حالا به یه طریقی گرفتنش
صاحب ماشین گفت:
خدا وکیلی ازت شکایت نمیکنم،
فقط بگو چطور این ماشینو،
با اینهمه سیستم امنیتی دزدیدی؟
یارو گفت:
گاز نیتروژنو از اگزوز زدم تو ماشین،
و یه فندک گرفتم جلوش!
موتور که حین خاموشی داغ بشه،
سیستم امنیتی فکر میکنه
ماشین دچار حریق شده؛
درهای ماشینو باز میکنه
و پروتکل های امنیتی رو بر میداره!!
...
وطنم، پاره تنم...
(دزدامون نابغن)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Densike - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۳۸ ب.ظ
(۱۸ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۱۳ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: وقتی یک مداد را خیلی به چشم هایتان نزدیک کنید آن را دوتا می بینید ….!!!
دلیلش این است که چشم هایتان لوچ می شود.
وقتی از فرط دوست داشتن زیاد به یک نفر بچسبید، احساساتتان لوچ میشود.
یعنی یا خوبیهایش را دو دو تا می بینید یا بدیهایش را …
البته نتیجه یکسان است …
شما در هر صورت با واقع بینی خداحافظی کرده اید.
مشکل اینجاست که آدم ها مداد نیستند…
یک عکاس مشهور در کتابش نوشته بود:
یک عکس فوق العاده نتیجه فاصله ی مناسب عکاس به موضوع مورد علاقه اش است…
برای داشتن یک رابطه ی فوق العاده همیشه به دنبال بهترین فاصله باشید
نه نزدیکترین فاصله
کم رنگ میشیم کم رنگ میشیم تا بالاخره کلا محو میشیمو تمام
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - miss msv66 - 18 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۰۱ ب.ظ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﺪﯼ،
ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺷﺪ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﺍ، ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﻃﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ، ﭘﯿﮑﺮﯼ ﺑﯿﺠﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍﻩ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﻮﺩ ...
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺷﻮﺩ.
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩﻥ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻧﻢ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺑﺮﻭﻡ ﻭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﮕﯽﺍﻡ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻢ.
ﻭ ﺳﭙﺲ، ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﻢ.
ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ.
ﺳﭙﺲ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ، ﺟﻮﺍﻥﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ .
ﺁﻧﮕﺎﻩ، ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ، ﺁﻣﺎﺩﻩﺍﻡ .
ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﯽﺭﻭﻡ.
ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻮﺩﮎ ﻣﯿﺸﻮﻡ ﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ .
ﻫﯿﭻ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺟﻮﺍﻥﺗﺮ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﻡ.
ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻧﻪ ﻣﺎﻩ، ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻟﻮﮐﺲ، ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ،
ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ .
ﻭ ﺳﭙﺲ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺨﺘﮕﯽ ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﯿﺰ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺑﻪ
ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ... ﻭﻭﺩﯼ ﺁﻟِﻦ / ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ
|