|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 24 بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۰۲ ب.ظ
[/quote]
دوستان این قلب که میگید دقیقا" کجاس؟! چرا من نمی بینم ؟!
[/quote]
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 24 بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۱۲ ب.ظ
دوستان این قلب که میگید دقیقا" کجاس؟! چرا من نمی بینم ؟!
[/quote]
[/quote]
![[تصویر: 251045_gh.jpg]](https://img.manesht.ir/251045_gh.jpg)
از من نداره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 24 بهمن ۱۳۹۲ ۰۶:۴۹ ب.ظ
خـــــــــدایـــــــــــا !
دلم که برایـت تنـگ می شود
بـا آنکـه می دانـم همـــــه جا هستی،اما بــــــه آسمـان نگاه می کنم،
چـرا کــــه آسمان سـه نشانه از "تــــــــــــو" دارد:
بـی انتهاست...
بی دریـغ است...
و چون یـک دست مهربـان همیشه بـالای سـرِ ماست...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 24 بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۴۹ ب.ظ
آن کس که تو را شناخت،جان را چه کند؟
فرزندُ عیالُ خانمان را چه کند؟
|
Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 24 بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۲۴ ب.ظ
ای کاش امسال شرکت نمیکردم, از اینکه هیچی نخوندم ناراحتم, و بدتر اینکه خیلی بدم میاد درس نخونده برم سر جلسه, حس بدیه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فوژان - ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ب.ظ
(۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۲۴ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط: ای کاش امسال شرکت نمیکردم, از اینکه هیچی نخوندم ناراحتم, و بدتر اینکه خیلی بدم میاد درس نخونده برم سر جلسه, حس بدیه 
بهش فکر نکن
هاها من که پاک کنمم گم شده نمیدونم با چی باید غلط زدم پاک کنم هیه 
-------------------------------------------------------------------------------------------
چرا وقتی همه چیز داره خوب پیش میره یه چیزی باید عین خمپاره منهدم کنه همه چیو؟ خدایا کمکم کن حکمت هات رو بفهمم تا اینجا کمکم کردی بعدش هم کمکم کن
من تحمل ندارم سخته به خودت قسم
<<<خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…>>>>
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elham_sh219 - 25 بهمن ۱۳۹۲ ۰۲:۰۵ ق.ظ
خدایا!
من چیزی نمی بینم
آینده پنهان است
ولی آسوده ام ،
چون تو را می بینم
و تو همه چیز را . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۳۶ ق.ظ
دلم یه بغل اغوش گرم خدا می خواد :| و بهم بگه چیکار کنم! مستقیم تو چشام نگاه کنه و بگه همین که من میگم و منم با خوشحالی بگم چــــــــشم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 25 بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۵۱ ق.ظ
تازه اگه mouse رو روی قلب کنار compose بزارید شروع به تپیدن میکنه :-) و اگرم روش کلیک کنید میتونید ارسال ولنتاینی داشته باشین!! 
به نظرم الان نیروی انتطامی شیفت واستاده،آماده باشه امروز...خخخخ.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ماهسان لیما - ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۰۳ ب.ظ
بالاخره تموم شد،،،،دوران خوبی بود،،چه حسایی که داشتم ی شاد ی روز غمگین ی روز با انرژی یه روز بی اعتماد بنفس و بی انرژی
گذشت ،،،بد یا خوب.
حالا ی موزیک خوب میخوام که برم و اتاق و کتابامو جمع کنم،،،،به فکرم اومد که آهنگ مااااااااااااااااااااااا برای آنچه خوبااااااااااااان گفتههههههها اند رنج دورااااااااااااااااااااااااااااان برده اییییییییم خون دل هاااااااااااااااااااااااااااا خورده ایمممممممممممممممم.
لا لا لا لااااااااااااااااااااا للا لا لا..........:-)
من که نذر کردم اگه خدا خواست و قبول شدم کتابامو ببرم کتابخونه شهر بذارم:-)
ایشالله هممون موفق باشیم.
ممنونم از همه اونایی که کمکم کردن و سوالامو جواب دادن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 25 بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۴۳ ب.ظ
ای ول
جامی که امروز تراکتورسازی گرفت تمام خستگی امروز رو از تنم بیرون کرد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 25 بهمن ۱۳۹۲ ۰۸:۰۰ ب.ظ
(۲۵ بهمن ۱۳۹۲ ۰۷:۴۳ ب.ظ)Eternal نوشته شده توسط: جامی که امروز تراکتورسازی گرفت تمام خستگی امروز رو از تنم بیرون کرد
عه جام گرفتین؟منتظر بودم ببازه بیام تو نمایه ات بهت تسلیت بگم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 25 بهمن ۱۳۹۲ ۰۸:۱۶ ب.ظ
(۲۵ بهمن ۱۳۹۲ ۰۸:۰۰ ب.ظ)diligent نوشته شده توسط: عه جام گرفتین؟منتظر بودم ببازه بیام تو نمایه ات بهت تسلیت بگم 
هه هه هه فعلا که بردیم ، بیا تبریک بگو دیگــــــــــــــــــــــــــــــه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 26 بهمن ۱۳۹۲ ۰۵:۰۰ ق.ظ
ساعت ۴ صبحه...
انقدر عصبی هستم که خوابم نبره...
ظاهرا ً باید به کنکور ۹۴ سلام کنم
.
.
.
از هرچی درسه حالم بهم میخوره
فکر کنم چند روزی رو دپرس باشم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 26 بهمن ۱۳۹۲ ۰۹:۴۲ ق.ظ
خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم ...
چرا ؟! نمیدونم ... شاید فکر میکنم : " چون بهم لطف کردی و منو آفریدی ، مدیون من شدی ! "
خدایا ببخش که همیشه به فکر معامله کردن با تو بودم : ... " خدایا اگه فلان کارو واسم انجام بدی ... منم قول میدم که فلان و بهمان ... " .... نمیدونم بخندم یا گریه کنم ، تو میدونی که نمیتونم سر قولم بمونم؛ ولی جوابم رو با محبتت دادی ... خدایا آخه چرا ؟
خدایا من دردونه ی مخلوقاتتم و شاید به همین خاطر ننر بار اومدم ...
خدایا من باهات کلی حرف دارم و تو هم همیشه برام وقت داشتی و داری ... خدایا من فکر میکنم تو خیلی عاشقم بودی و هستی ...تو هزاران نشونه برام فرستادی
تو اینقدر عاشقم بودی و هستی که شریف ترین انسانها رو برای رسوندن پیغامت برام انتخاب کردی و فرستادی ، و بهترینشون، همونی که از ابتدا به امین بودن معروف بود ...
خدایا تو خیلی بهم پوئن و امتیاز دادی، ولی من دارم می بازم... من دارم به خودم می بازم ...
باختی بزرگتر از این وجود داره که فقط وقتی سر و کله ام دور و برت پیدا میشه که دچار مشکلی شده باشم ؟
خدایا این دستهای منه ، همونی که همیشه بطرفت درازه و این هم سری که جلوی همه خم شده.. ولی افسوس از یکبار طاعتِ با صداقت برای اطاعت
خدایا ... این منم ... اشرف مخلوقاتت ... جانشین تو بر روی زمین ...همونی که وقتی منو آفریدی خودت رو احسن الخالقین نامیدی .. خدایا من دارم به خودم می بازم... خدایا دستم رو بگیر ...دست کسی رو که امیدی به طاعت ناچیز و ریایی خودش نداره ...
|