|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 03 مهر ۱۳۹۲ ۰۲:۵۲ ب.ظ
دیشب سومین سِرُم و پنجمین آمپولی بود که از بعده ماه رمضان تا الان زدم !!
خدا به دادم برسه تا کنکور.. این جور مواقع خیلی اضطراب می گیردم چون بدجوری از برنامه مم عقب می افتم ..
امروز قرار نتیجه کنکور کاردانی خواهرم بیاد و من بیشتر از اون منتظر نتیجه ام! از صبح کارم شده رفرش کردن سایت سنجش
دعا کنید یه نتیجه خوب بیاره.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۳ مهر ۱۳۹۲ ۰۳:۲۹ ب.ظ
(۰۳ مهر ۱۳۹۲ ۰۳:۱۶ ب.ظ)puneh نوشته شده توسط: مثله اینکه امروز تولد آقای مدیره تولدتون رو بهتون تبریک میگم آقا فرداد و امیدوارم روزهای سرشار از موفقیت پیش رو داشته باشین.
این سیستم تاریخ مانشت کمی قاطی هست. یه چند ماهی تولد رو جلو و عقب میزنه البته تاریخی که به شمسی تو پروفایلشون برای تولد وارد کردند درسته.
البته این مطلب صرفا واسه این بود که دوستان در جریان اشکال سیستم باشن وگرنه تبریک تولد خیلی هم خوب هست حتی اگر سیستم هم قاطی کرده باشه و درست نشون نده.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 03 مهر ۱۳۹۲ ۰۳:۳۷ ب.ظ
عی بابا !
یه همسایه جدیدی چند ماهی هست که برامون اومده (خوش اومده). یدونه وانت آبی داره (خدا براش نگه داره) اما شب، نصفه شب، کله سحر وقتی گاز میده چهارستون بدنت می لرزه چندین بار از خواب پریدم استغفار کردم که خدایا عالم محشر شده منو ببخش !!! چه خبره ؟ کی بود ؟ چی بود ؟ بعد می فهمم همسایه بود . یا وقتی در ماشین رو تــــــــــــــــــــــــــــــــق میزنه اول سقف رو نگاه میکنم کجاش فرو ریخته .
حالا همه اینا به کنار !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الان جو گیر شده سر ظهر من نمی دونم این آهنگ ها چیه گذاشته و صداش رو تا آخر آورده بالا. فکر کنم ساب وافر نصب کرده !!!
تا دیروز با اون صداها فکر می کردم انداختنم تو جهنم امروز که آهنگ گذاشته فکر کردم انداختنم تو بهشت
بابا ملت مریض دارن ، می خوان استراحت کنن یکی مثل من درس داره مثلا (مثال بود حالا شماها هم زیاد جدی نگیرید) واللا !!!
نمی فهمم واقعا این چه رسم همسایه داری هست !
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 03 مهر ۱۳۹۲ ۰۵:۵۶ ب.ظ
خدا رو شکر خوابم تعبیر شد!من نگران تر ازخواهرم بودم روزانه شهرمون رو آورد .. دیگه بهتر از این نمیشد
بازم خدا رو شکر.......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 03 مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۳۰ ب.ظ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - roghaye14 - 03 مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۸ ب.ظ
عمق نگرانی ما، بیانگر فاصله ما از خداست...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تینا - ۰۳ مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ ب.ظ
امروز کلاسام تشکیل شده ولی من هنوز تو سفرم !میخواستم سیستم خبره برم سر کلاس ببینم چجور درسیه خوشم میاد ازش یا نه که تو حذف و اضافه بگیرمش ولی نشد که بشه ...اعصابم بهم ریختس همیشه این سفرهای خانوادگیه ما بیموقع اس ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ajabgol - 03 مهر ۱۳۹۲ ۰۹:۳۷ ب.ظ
(۰۳ مهر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ ب.ظ)تینا نوشته شده توسط: امروز کلاسام تشکیل شده ولی من هنوز تو سفرم !میخواستم سیستم خبره برم سر کلاس ببینم چجور درسیه خوشم میاد ازش یا نه که تو حذف و اضافه بگیرمش ولی نشد که بشه ...اعصابم بهم ریختس همیشه این سفرهای خانوادگیه ما بیموقع اس ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fati_mah - 03 مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۱۴ ب.ظ
منم دلم میخواد درددل کنم...نمیدونم اصلا اینجا جاشه یا نه اما تو دلم یه عالمه غمه
من همیشه عاشق درس خوندن بودم...
زوده زود شوهرم دادن ...اونموقع دانشجوی کاردانی بودم ...هر چی مامان و بابا میگفتن رو حرفشون حرف نمیزدم
زوده زود بچه دار شدم...تا ۲ سال پیش که دخترم از آب و گل در اومد رفتم آزاد شهر خودمون لیسانس گرفتم ...ممتاز شدم
صبحا میرم سرکار ...عصرا به درسای دخترم میرسم و یه عالمه کار دیگه که یه زن متاهل داره
من آرزومه که ارشد بخونم ...آرزومه
پارسال امتحان دادم نه دولتی قبول شدم نه آزاد
دلم میخواد بشینم بخونم اما هیچی وقت خالی ندارم ...حال کسی رو دارم که دست و پاشو بستن
نمیدونم چی کار کنم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 03 مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۱۹ ب.ظ
(۰۳ مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۱۴ ب.ظ)fati_mah نوشته شده توسط: منم دلم میخواد درددل کنم...نمیدونم اصلا اینجا جاشه یا نه اما تو دلم یه عالمه غمه
من همیشه عاشق درس خوندن بودم...
زوده زود شوهرم دادن ...اونموقع دانشجوی کاردانی بودم ...هر چی مامان و بابا میگفتن رو حرفشون حرف نمیزدم
زوده زود بچه دار شدم...تا ۲ سال پیش که دخترم از آب و گل در اومد رفتم آزاد شهر خودمون لیسانس گرفتم ...ممتاز شدم
صبحا میرم سرکار ...عصرا به درسای دخترم میرسم و یه عالمه کار دیگه که یه زن متاهل داره
من آرزومه که ارشد بخونم ...آرزومه
پارسال امتحان دادم نه دولتی قبول شدم نه آزاد
دلم میخواد بشینم بخونم اما هیچی وقت خالی ندارم ...حال کسی رو دارم که دست و پاشو بستن
نمیدونم چی کار کنم
سلام دوست گرامی
شاید این بهتون قوت قلب برا شروع بده :https://manesht.ir/forum/thread-18154.html
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fati_mah - 03 مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۳۱ ب.ظ
ممنونم good-wishes عزیز
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 04 مهر ۱۳۹۲ ۰۳:۱۰ ق.ظ
پیری! عجب دردیست...
سلام های بیهوده، خوش آمد گفتن های بیهوده، گریه کردن های پیرانه، چشم های سرخ، دست های لزران، روح های سرد و خشک ...
همدیگر را دلداری میدادند با اینکه احساسم میگفت خودشان درددار ترینٍ آدم ها هستند.
زندگیشان بسیار از زندان، زندان تر بود، زندانی که "پیری" دوچندان میکند این درد را ...
به یاد شان باشیم، این ها هم روزی برای خودشان کسی بودند ...
دیداری از سرای سالمندان - ۳ / ۷ / ۹۲
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 04 مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۰ ق.ظ
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینهی دل روبرو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم ......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 04 مهر ۱۳۹۲ ۰۵:۳۹ ب.ظ
خدایا !
اگر روزی فراموش کردم خدای بزرگی دارم تو فراموش نکن بنده ی کوچیکی داری . . .
با نوازشی و یا تلنگری آرام وجودت را . . .
همراهیت را . . .
مهربانی و بزرگیت را . . .
برایم یادآوری کن …
خدا جونم منو ببخش .. خودت دیدی که مجبور بودم ... خدا جونم کمکم کن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 04 مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۰ ب.ظ
یه موضوع برای پایان نامم تعریف شده که من هیچی ازش نمیدونم و حتی درسای مرتبطش رو هم پاس نکردم، نمیدونم باید چیکار کنمو از کجا شروع کنم!!!!!!!!!!!!!! حسابی سردرگم شدم
|