|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۳۶ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: این دنیا عذاب ..
اون دنیا هم جهنم.....
این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! که عذاب بکشم تو این دنیا تهشم اون دنیا برم جهنم!! برااااااااا چی اخه!
خدا میگن تو عالم ذر یه نما از زندگیمونو بهمون نشون دادی از ما رضایت گرفتی که ایا ما این زندگی رو دوستداریم یا نه! من این زندگییییییییییییییییی این عذااااااااابا رو دوست داشتم؟ من اوکی دادم که بیام زمین!!
باورم نمیشه
الان میگم خستم...بریدم... دیگه طاقت عذاب ندارم..... منو ببر پیش خودت ..دارم خفه میشم خداااا..
از آن باده ندانم چون فنایم ..... از آن بیجا نمیدانم کجایم
زمانی قعر دریایی درافتم ..... دمی دیگر چو خورشیدی برآیم
زمانی از من آبستن جهانی ..... زمانی چون جهان خلقی بزایم
"مولانا"
زندگی پستی و بلندی زیاد داره، همین پستی و بلندی ها آدم رو پخته میکنند.
به این بیت فکر کنید : "زمانی قعر دریایی درافتم ..... دمی دیگر چو خورشیدی برآیم" ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra 67 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۵۳ ب.ظ
تلخ است همه فکر کنند سرت شلوغ است و تنها خودت بدانی چقدر تنهایی ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۴:۴۴ ب.ظ
وقتی نگاه می کردم
از گل به خار رسیدم
با خود گفتم
پروردگارا
چه فلسفه یی ست
در این همسایگی
و چه حکمتی ست در این بیگانگی
Sent from my GT-I9100 using Tapatalk 4 Beta
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - saba311 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۶:۲۳ ب.ظ
اول سلام
(۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۱۸ ب.ظ)admin نوشته شده توسط: فکر میکنم ناراحتی شما از یه دونه آگهی باشه که گذاشتیم.
من ناراحت نیستم. گذاشتن آگهی هم حق شماست هم جای نگرانی و اعتراض نداره. من هم ساده توضیح دادم که فکر می کنم ناراحتی از آینده محتوایی سایت باشه. چیزی که فکر می کردم درسته رو عنوان کردم و با توجه به عنوان مطلب "هرچه می خواهد دل تنگت بگو..." فکر نمی کردم اصلا به صحبتم پاسخی داده بشه.
(۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۱۸ ب.ظ)admin نوشته شده توسط: انتظار اینکه مثلا مدیران بیان پاسخ سوالات شما رو بدن خیلی بیهوده است.
کجای صحبت من چنین برداشتی رو به وجود آورده؟؟؟؟ اینجا یه موسسه نیست که موقع ورود پول بگیرند که اگه سوالی پاسخ داده نشد شاکی بشیم. صحبت من هم فکر نمی کنم چنین منظوری رو برسونه. من روتین اتفاقاتی که واسه مجموعه ها در جامعه میوفته رو گفتم بعد هم یه خواهش کردم که نذارید اینجا در آینده چنین اتفاقی براش بیافته. همین .من از مدیران انتظار پاسخ دهی به سوالاتم رو ندارم. شما هم مسلما مختارید که واسه مجموعتون هر تصمیمی بگیرید.
(۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۱۸ ب.ظ)admin نوشته شده توسط: در مورد درآمدزا بودن مانشت هیچ مخالفتی وجود نداره. نه از طرف من و نه مدیران.
شما کلا منظور صحبتهای بنده رو اشتباه برداشت کردید....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۶:۴۴ ب.ظ
دارم به شلختگی و بهم ریختگی خوابگاه پسرا فکر میکنم که در آینده باهاش مواجه خواهم شد. و به خودم میبالم که پسرم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra 67 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۸:۲۶ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۰۶:۴۴ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط: دارم به شلختگی و بهم ریختگی خوابگاه پسرا فکر میکنم که در آینده باهاش مواجه خواهم شد. و به خودم میبالم که پسرم
آرزوم اینه که ارشد تهران قبول شم ولی اصلا دوست ندارم دوباره برم خوابگاه . با اینکه تو کارشناسی اتاق نمونه بودیم ولی خوابگاهی بودن مشکلات زیادی داره. برای زندگی در خوابگاه باید صبور بود.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mhd3 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۸:۳۷ ب.ظ
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد...
مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,ولی آنان را ببخش .
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش.
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش .
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند , ولی شادمان باش .
نیکی های درونت را فراموش می کنند.ولی نیکوکار باش .
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم...
*دکتر علی شریعتی*
مهربااااااااااان باش
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mr-sky - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۰۷ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۰۸:۲۶ ب.ظ)zahra 67 نوشته شده توسط: (01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۶:۴۴ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط: دارم به شلختگی و بهم ریختگی خوابگاه پسرا فکر میکنم که در آینده باهاش مواجه خواهم شد. و به خودم میبالم که پسرم
آرزوم اینه که ارشد تهران قبول شم ولی اصلا دوست ندارم دوباره برم خوابگاه . با اینکه تو کارشناسی اتاق نمونه بودیم ولی خوابگاهی بودن مشکلات زیادی داره. برای زندگی در خوابگاه باید صبور بود.
خوابگاهی بودن یه عذاب درس حسابیه
البته پانسیون خوبم هستا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۱ ب.ظ
البته خدا رو شکر خوابگاهی بودن واسه من با اشنایی و پیدا کردن دوستان بسیار خوب و کسب تجربه های زیاد و خوب یهمراه بود (نتیجه: زیاد ملت رو نترسونید حداقل قبل از مرگ شیون نکنید )
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۵۹ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۵۶ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: خوابگاهی بودن یه چیزش بده که ادم حریم خصوصی نداره. بعضی وقتا دلت می خواد تنها باشی ولی هر جا میری بچه ها هستند
خب میری پارک سر کوچه. با یه فلاسک چایی + یه هندونه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Breeze - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۰۰ ب.ظ
خدای من
اگر تو دست مرا بگیری
دیگر هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Amir V - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۱۲ ب.ظ
خیلی کیف میده وقتی یکی اشتباهی دستش میخوره رو گوشی و به تو زنگ میزنه و پشت تلفن داره با یه تلفن دیگه حرفای خصوصی میزنه و تو میشینی یه ربع گوش میکنی
(الان اتفاق افتاد)
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tarannom - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۳۷ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۱۰ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: [quote='samaneh@90' pid='202216' dateline='1377239638']
[quote='شاپری' pid='202212' dateline='1377239222']
این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! باورم نمیشه
..
من به شما خوندن کتاب "۴ اثر از فلورانس اسکاول شین" رو خیلی خیلی زیاد توصیه میکنم. حتما حتما بخونیدش خیلی حالتونو بهتر میکنه.
اینم بدونید که شما تنها نیستید که مشکل دارید. همه به نوعی مشکل و گرفتاری دارن. البته من یقین دارم که مسبب همه این گرفتاری ها خود ما هستیم با طرز تفکرمون. همیشه و همه جا به خدا پناه ببرید و همه مساله هاتونو به خودش بسپارید یقین داشته باشید که خودش به بهترین شکل ممکن واستون حلش میکنه. طوری که خودتون حظ کنید.
یا علی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۴۵ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۵۶ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: خوابگاهی بودن یه چیزش بده که ادم حریم خصوصی نداره. بعضی وقتا دلت می خواد تنها باشی ولی هر جا میری بچه ها هستند
من این جور مواقع می رفتم پشت بام خوابگاه
یه گوشه پیدا می کردم برا خودم می نشستم
از اونجا فقط می شد آسمون رو دید چون یه دیوار بلند دور تا دور پشت بام کشیده بودن و نمیشد شهر رو ببینی ولی همونشم خیلی خوب بود چون من عاشق آسمونم خصوصا در شب
یه بدیش این بود که وقتی تو حال خودت بودی یهو یکی میومد لباسهایی که شسته رو رو بند پهن کنه که کلا ضد حال بود
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tarannom - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۴۷ ب.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۷ ق.ظ)شاپری نوشته شده توسط: این چه سرنوشتیه..
چرا خلق شدم! که عذاب بکشم تو این دنیا تهشم اون دنیا برم جهنم!! برااااااااا چی اخه!
باورم نمیشه
من به شما خوندن کتاب "۴ اثر از فلورانس اسکاول شین" رو خیلی خیلی زیاد توصیه میکنم. حتما حتما بخونیدش خیلی حالتونو بهتر میکنه.
اینم بدونید که شما تنها نیستید که مشکل دارید. همه به نوعی مشکل و گرفتاری دارن. البته من یقین دارم که مسبب همه این گرفتاری ها خود ما هستیم با طرز تفکرمون. همیشه و همه جا به خدا پناه ببرید و همه مساله هاتونو به خودش بسپارید یقین داشته باشید که خودش به بهترین شکل ممکن واستون حلش میکنه. طوری که خودتون حظ کنید.
یا علی
|